داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

نقاب انتقام 8

خب بستگی به این داره که اون زنی که باهاش دوست میشم تا چه حدی بتونه نیازهامو بر آورده کنه . تا چه حدی شور و نشاط داشته باشه و منو تا چه اندازه سر ذوق بیاره . -سهراب خان منظور از این ذوق همون هیجانه دیگه . -آره هیجانی که خیلی از دو جنس مخالف در صحبتهاشون به ویژه همون روابط ابتدایی شون سختشونه به این مسئله اشاره کنن . -نظر شما در این مورد چیه . بهتره این مسائل پیش کشیده شه ;/; -سها خانوم اینجا یک تفاهم و هماهنگی وجود داره . وقتی که دونفر فرهنگشون بالا باشه می تونن خیلی ازمسائلو درک کنن وبا هم کنار بیان ولی اگه یکی از اونا نتونه این مسئله یا بحثو هضم کنه و با اون مخالف باشه حداقل اگه شنونده خوبی باشه بد نیست . -سهراب خان صحبتاتون طوریه که هم داخلش کنایه هست و هم اشاره مستقیم .. هم مودبانه و هم پر هیجان که آدم می تونه هر تصمیمی با این حرفاتون بگیره شما طوری رفتارمی کنین و با آدم حرف می زنین که فکر می کنم سالهاست با شما آشنام . -وباعث افتخار منه که بتونم سالها باهاتون آشنا باشم . خانوم زیبا و فهیم و خوش صحبت و منطقی و دوست داشتنی مثل شما رو هرمردی آرزوشه که در کنار خودش داشته باشه .. نگاه شیطانی خودشو بهم دوخت . اون از اونایی بود که اگه طرفو قدرتمند حساب می کرد خوب راه می داد ولی اگه یه خورده شل می گرفتی رو آدم سوار می شد . این خصلت همه آدمای بد ذات و بی فرهنگه . اونایی که زندگی و حق حیات رو فقط از آن خودشون می دونن . بدجوری حرص می خوردم و عصبی شده بودم . توخونه خودم باکسی که مدتها زندگی کرده بودم باید از صفر شروع می کردم . تشنه انتقام بودم . اصلا انتقام گیری چیز خوبی نیست . میگن در عفو لذتی هست که در انتقام نیست ولی بعضی ها از بخشش نفرت دارند . ار اون گریزانند . اگه دستتو پر از عسل کنی ببری طرف دهنشون اونو گاز می گیرند سها هم از اوناست . رحم تو وجودش نیست . خب منو چاپیدی .. دیگه چی می خواستی . این آدما اگه پاش بده  حتی قصد کلاه گذاشتن سر عزرائیل رو هم می کنند . شده بود عین مانکن ها . هم از نظر ریخت و قیافه و هم از این نظر که هر چند دقیقه درمیون می رفت و با یه تیپ جدید بر می گشت -سها خانوم شما هرلباسی که تنتون کنین به تیپ و کلاستون میاد و شیکتون می کنه . -دوست دارم شما هم بپسندین .. بااین که  خیلی جذاب و وسوسه انگیز شده بود ولی وقتی که به یاد می آوردم چه بلایی سرم آورده و سر این شوهرشم که اونم در حقم نامردی کرده بازم چه خیالی داره حرصم می گرفت . دوست داشتم به آخر خط انتقام برسم . ولی گفته یکی از حکما رو به یاد آوردم که حتی اگه می خوای انتقام هم بگیری این کار باید با تسلط و منطق و صبر انجام شه . انگار من آروم و قرار نداشتم و دلم می خواست چند قدم یکی کنم تا به مقصد و مقصود برسم . آخرین بار که اومد با یه پیرهنی اومد که قسمت دامن اون تا انتهای باسنش می رسید و اون قسمت پایین خیلی تنگ و چسبون بود در عوض قسمت بالاش یه حالت آزاد و سینه چاک داشت که از ناحیه کمر هم کاملا لخت بود . با اون میکاپی که رو صورتش کرده بود خیلی وسوسه انگیز نشون می داد . چه لباس سبز خوشرنگی تنش کرده بود .-سهاخانوم فکر نمی کردم تو اولین دیدارمون تا این حد به هم نزدیک شیم . -سهراب خان شما هم مرد متین و جذاب و جنتلمنی هستین . -می تونم یه خواهشی ازتون بکنم -بفرمایید .شما در قبال لطف و محبتی که برام کردین و انجام دادین چیزی ازم نخواستین -اگه امکان داره دیگه این لباستونو عوض نکنین چون بی اندازه شما رو جذاب و تو دل برو و خواستنی نشون میده . طوری که هرکی شما رو تو این لباس ببینه بی اختیار دلش می خواد باهاتون دوست شه . -حتی شما ;/; -مگه من حالا دوست شما نیستم . -خب اون که آره ولی در جامعه ما از دوستی زن و مرد یه برداشت دیگه ای دارند -یعنی شما می فرمایید که منم طوری باهاتون دوست شم که همون برداشت و استنباطو داشته باشه .. -بستگی به اون داره که نظر شما چی باشه . -اتفاقا منم داشتم به همین فکر می کردم که اگه یه زمانی دوستی ما بخواد عمیق تر شه نظر شما چیه .. تودلم گفتم خاک تو سرت سها .  چه طور من فریب مارمولک بازیهای تو رو خوردم و حالیم نشد . دستی به صورت خودم کشیده و به یاد آوردم که چه طور ماهها عذاب سوختگی رو همراه با از دست دادن چهار عزیزم تحمل کرده و از اونجایی که تشنه عشق و محبت و دلداری بودم به این دیوونه پناهنده شدم و حرفاشو باور کردم .  حواسم رفته بود جای دیگه وسها داشت واسه خودش حرف می زد .  من واسه این که بفهمم از اول چی گفته واسه این که فکر نکنه چقدر بی اهمیت و بی توجه بودم گفتم سها جان از بس حرفات واسم شیرینه دوست دارم خلاصه از اول یه بار دیگه واسم بگی اون حرفای شیرینتو .. با کرشمه یه نگاهی بهم انداخت و گفت خیلی طبع گرمی داری سهراب جون .  من و تو هردومون داغ داغیم و طبع ما به هم سازگاره و خوب می تونیم با هم کنار بیاییم . این نگاههای سهارو خوب می شناختم . هروقت حشری می شد و دلش کیر می خواست با لوندی خاصی بهم نگاه می کرد . درسته که دوستم نداشت ولی اون لحظه که حشرش می زد و به جایی دسترسی نداشت ناچار بود که به من رو بیاره ولی حالا یکی پیشش بود که حس می کرد یه شکار جدیدی واسه اونه … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها