داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

نقاب انتقام 51

فکر انتقام از سها یک لحظه آرومم نمی ذاشت . گاهی وقتا این فکر به ذهنم می افتاد که اونو سر به نیست کنم و خودمو معرفی کنم . اون دست از مزاحمت بر نمی داشت . یه بار که توی خونه خواب بودم دیدم در اتاقم به آرامی باز شد و اون وارد شد . با یه پیرهن قرمز یکسره از پهلو و پاها چاک دار . آروم آروم اومد طرف من . -ببینم سهراب حالت چطوره ;/; دیگه باید بهتر شده باشی . حالا دیگه باید دوست و دشمنتو به خوبی شناخته باشی . بدونی چه کسانی در سخت ترین شرایط تنهات میذارن . وقتی که این جمله رو واسم گفت طوری بهم بر خورد که دنیا می خواست رو سرم خراب شه . حس کردم که این حرف رو کثیف ترین و دورو ترین آدم دنیا برزبون آورده . پنجه هامو به شکل چنگکی در آورده ودندونامو از غیظ به هم می فشردم . رومو بر گردوندم تا از روی عجله کار خطرناکی انجام ندم . .خیلی دلم می خواست باند قاچاق سها  رو متلاشی می  کردم . حس می کردم که جابر و کله گنده تر اشم کاره ای نیستند . چون این چند نفری رو که دیده بودم طوری  گوش به فر مان این زن عوضی بودند که انگاری واسشون حکم ملکه رو داره . اومد بالا سرم و کنارم نشست . خیلی پررو بود . مات و مبهوت نگاش می کردم . دستاشو از رو لباس زیر من رسونده بود به سینه هام . بازم داشتم یه حالی می شدم . نه .. نهههههه سهراب حالا که بهشته در خطر نیست . تو با این که اون ولت کرده و رفته ولی این بار به خودت ثابت کن که بهش وفاداری . لیاقتشو داری . دوستش داری . هرچند  به خاطر فاصله کم با صورتش نتونستم زور زیادی رو در دستام جمع کنم ولی طوری گذاشتم زیر گوشش که که نزدیک بود از رو تخت پرت شه . -برو گمشو حیوون . تو یک جانی و دزد کثیفی . یک قاچاقچی که با جان مردم بازی می کنی . یک هرزه هوسباز که ادای عاشقا رو در میاری . -سهراب خودت خواستی . خودت خواستی که اون روی خودمو نشون بدم . -چیه می خوای منو بکشی . -آدم کسی رو که دوستش داره نمی کشه بلکه اونی رو می کشه که ازش نفرت داره . این دفعه رو دیگه کوتاه نمیام . با اشاره سرش داد زده گفتم اگه یک قدم جلو تر بر داری  خودم می کشمت . اگرم همین الان گورتو گم نکنی زنگ می زنم به پلیس و میگم که دزد اومده خونه مون .. سها رو سر افکنده از اونجا دور کردم و دیگه تصمیم خودمو گرفته بودم . باید خودمو به نحوی از این جا دور می کردم . به هیچ وجه هم کاری نمی کردم که رابطه منو با سهراب قدیمی بفهمه . یعنی متوجه بشه که من همونم . گروه تعقیب و باند اونا خیلی قوی بود و من حوصله این بازیها رو نداشتم . اصلا روح ستیزه جویی در من وجود نداشت . یه روز با یه چهره گریم شده خودمو در یه محیطی محو کرده و رفتم به یکی از خونه های کلنگی ام در مر کز شهر تا یه مدتی رو از دست این زن هوسباز و خانه خراب کن در امان باشم .از اون خونه هایی بود که دو تا در داشت و در نهایت احتیاط از در پشتی وارد خونه شدم . چند روزی رو می تونستم از شر این زن در امون باشم .می خواستم واسش شر درست کنم . اسم اونو به مامورین بدم و حداقل به این صورت یه اقدامی کرده انتقام خودمو گرفته باشم . با یه ریش و سبیل مصنوعی شده بودم عین هنر پیشه هایی که واسه ایفای نقششون گریم می کنن . موبایل خودمم خاموش کرده بودم . از اون حوالی  زیاد دور نمی شدم . خونه بغلی من خالی بود . چند تا وارث داشت . بابا می خواست اونجا رو هم بخره که عمرش کفاف نداد . همین یه همسایه رو داشتم .. یه روز دیگه حوصله ام سر اومده بود و دلم واسه بهشته خیلی تنگ شده بود . حساب و کتاب کلاساش از دستم در رفته بود . قدم زنان در پارک ملت وقت می گذروندم و به یا د لحظاتی که با بهشته بودم هم لذت می بردم و هم حسرت می خوردم که چرا اون لحظه ها تکرار نمیشن . کاش اون الان اینجا کنارم بود . من و حرفامو باور می داشت . خداوند از این بهتر نمی تونست این آرزوی منو بر آورده کنه . بهشته من اونجا بود . چند تا نیمکت اون طرف تر اون و یه مرد جوون نشسته بودند و ناهار می خوردند . مرد حدود ده سالی رو بزرگ تر  نشون می داد .. دست و  پام شروع کردن به لرزیدن . می خواستم صداش کنم ولی به تته پته افتاده بودم . لکنت زبون گرفته بودم . بهشته دستی رو موهای اون مرد کشید که حس کردم دستی پر از آتیشو گذاشته رو قلب من . یه لحظه موهاشو مرتب کرد . سرشو بالا گرفت و نگاهشو به نگاه من دوخت . سرمو به علامت تاسف تکون دادم و از اونجا دور شدم . اون داشت ازم انتقام می گرفت . چقدر زود همه چی رو فراموش کرده بود . فکر نمی کردم این قدر زود همه چی از یادش بره .. شب از این پهلو به اون پهلو می کردم و خوابم نمی برد . صبح قبل از این که بهشته بره دانشگاه سر راهش سبز شدم دوستش  تا ما رو دید ازش جدا شد تا ما دو تا رو به حال خودمون بذاره …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها