داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

نقاب انتقام 29

یه خورده سکوت کرده بودم . -خب چی می خواستی بگی ;/; -نمی دونم . نمی دونم -نمی دونی یا نمی خوای بگی ;/; -هیچی فقط می خواستم بگم خیلی شیرین زبونی -تو هم حرف بابامو می زنی .. -ولی بعضی وقتا هم خیلی عصبانی میشی . وقتی عصبی میشی هیچی جلودارت نیست . -ولی تو که خوب کنترلم کردی .. اینو که گفت خودشم ساکت شد . حس کرد که شاید یه خورده زیاده روی کرده باشه . -سهراب .. نباید از گذشته ات حرف بزنم ولی می دونم هنوزم به خونواده ات فکر می کنی . فقط می خوام یه چیزی یادت باشه و اون این که ما به دنیا نیومدیم که زندگی کنیم . -پس باید بمیریم ;/; -نه به خاطر مرگ عزیزان نباید خودمونو بکشیم .. حرفاش پرمعنی بود . چقدر کنارش احساس آرامش می کردم . دلم می خواست بهش بگم دوستش دارم . هم از واکنشش می ترسیدم و هم از خودم و تصمیمم .. دلم می خواست  بهش بگم دوستش دارم تا بازم دستشو بذارم تو دستم . تا بهم آرامش بده . دلم می خواست سرشو بذاره رو سینه ام تا نوازشش کنم . بوی اونو حس کنم . بوی کسی رو که در همین مکان زندگی رو بهم بر گردونده بود . جسم منو نجات داده بود و حالا اومده بود تا درمان روح و روانم بشه . -بهشته -چیه .. چیزی می خواستی بگی ;/; -هیچی می خواستم یه چیزی ازت بپرسم که پشیمون شدم -ببینم ازم می ترسی ;/; همه اینا به خاطر صمیمیت زیادیه که بین من و تو وجود داره -حالا کارت به جایی رسیده که داری دستم میندازی ;/; -چی بگم پسر خب حرفتو بزن . من که نمی خوام سرتو ببرم -ببینم یه بار گفتی که تا به حال با کسی دوست نبودی . یعنی دوست پسر نداشتی .. ببینم از کسی هم خوشت اومده ;/; -البته منظورم تو نیستی ها ولی بیشترشون یا شایدم همه شون سر و ته یه کرباسن -منم همین طور ;/; -خب اون چند وقت دیگه معلوم میشه . فعلا در حد یک تئوریه . اونو باید سها جون ثابتش کنه -وای بهشته تو کفرمو در میاری -چه عجب این دفعه رو نگفتی سها تو کفرمو در میاری .. با یه لهجه ای این حرفوزد که خیلی خوشم اومد نشون می داد که هنوزم در مورد این که من با یکی دیگه باشم حسادت می کنه . اون اگه هنوز دوستم نداشته باشه می تونه وقتی برسه که دوستم داشته باشه . -خب سهراب تو چی تو تا حالا کسی رو دوست داشتی ;/; .. دلم نمیومد حتی توی دلم بهش بگم لعنت بر تو دختر .. این چه سوالی بود که از من کردی .. مقصر خودم بودم که شدم پسر خاله خب معلوم بود که اونم میشه دختر خاله .. چی باید جوابشو می دادم . از زنم می گفتم ;/; از خیانتش ;/; یا از یک عشق .. یه جورایی خواستم طفره برم .. -خب بهشته جون آدم در تصورات یا فانتزیهای عشقی خودش در دوران نوجوونی یا جوونی خیلی فکرا می کنه ولی به طور جدی تا حالا نه .. واسه دقایقی هردومون ساکت شده بودیم . خیلی دلم می خواست بدونم که اون داره به چی فکر می کنه تا من بتونم جمله بعدیمو بهش بگم . دیگه فکرامو کرده بودم . من باید بهش می گفتم . می گفتم که دوستش دارم . باید این ریسکو می کردم . شاید با اتکا به اون راحت تر می تونستم انتقاممو از سها بگیرم . شایدم عشق به اون پایه های انتقام منو سست می کرد . ولی حساب من و سها جدا بود . میگن وقتی که عشق بیاد کینه ها از بین میره .. عشق که بیاد دل آدم نرم میشه . از گوشه چشام یه نگاهی به صورت بهشته انداختم یه نگرانی خاصی رو توی صورتش می خوندم . اصلا به فکرم افتاد که جوابشو ندم و موضوع رو عوض کنم . ولی اون بود که سکوتو شکست -ببینم نمی خوای بگی که چه کسی تو رو متحول کرده .;/; نمی خوای بگی که داری عاشق کی میشی ;/; کی رو دوست داری ;/; -برات فرقی هم می کنه ;/; -می دونم تو عاشق دختر خاله ات هستی .. -انتظار داری چی بشنوی دختر .. -حقیقتو -فکر می کنی من حقیقتو بهت بگم ;/; چی باعث میشه که انتظار داشته باشی که حقیقتو بهت بگم ;/; واسه اینه که حس می کنی باید بهت اهمیت بدم ;/; –سهراب این که بخوای حرف درستو به یکی بزنی در واقع برای خودت شخصیت قائل شدی . به خودت اهمیت دادی . برای خودت ارزش قائل شدی . من خودم حس می کنم که تو حالا به طور جدی به چه کسی علاقه داری . اونم دختر خاله اته .. اونی که همش اسمشو می بری .. -بهشته تو همیشه این جور پیش داوری می کنی ;/; کسی که دوست داره حرف راستو بشنوه یا حداقل طرف صحبتش صادق باشه نباید این جور خودش یه تصوراتی بکنه . من که هنوز چیزی بهت نگفتم . می دونی من کی رو دوست دارم ;/; -من که جز اون اسم که همیشه بر زبون میاری نام دیگه ای رو نمی دونم که تو زندگیت باشه .. -بهشته اون کسی رو که من دوستش دارم تو خیلی خوب می شناسیش . طوری می شناسی که من اونو تا به اون حد نمی شناسم .. بهشته توی این عالم نبود . طوری نگرانی تو چهره اش موج می زد که با یه لبخند تلخی گفت پس این جوری که تو میگی این منم که باید عاشقش بشم . -آره تو هم خیلی دوستش داری .. بهشته چشاشو بست . به مغزش فشار آورد . -سهراب خیلی اذیتم می کنی . دل تو دلم نیست . اون کیه که من می شناسمش ولی نمی دونم کیه تو چشاش نگاه کرده گفتم بهشته اونی که زندگی منو زیر و روکرده منو به آینده امیدوار کرده اونی که شب و روز بهش فکر می کنم و هر وقت دلم می گیره منو از حال وهوای غم بیرون میاره تویی تویی تو.. تو.. تو.. این تویی که من دوستش دارم .. دوستت دارم .. دوستت دارم .. واسه لحظاتی بر و بر نگام کرد -سهراب داری منو دست میندازی ;/; تو .. عاشق من ;/; -چیه حق ندارم عاشق بهترین دختر دنیا بشم ;/; بهترین دختری که اونو زیبا ترین دختر دنیا می دونم ;/; مهربون ترینشون ;/; اگه گناهه بگو گناهه .. نفهمیدم خوشحاله یا ناراحت ولی عجیب غافلگیر شده بود .. باورم نمیشه سهراب .. باورم نمیشه .. طوری از جاش بلند شد و به سرعت ازم دور شد که باید به دنبالش می دویدم .. -بهشته مگه من حرف بدی بهت زدم ;/; وایسا .. وایسا .. اگه دوستم نداری خب بگو نداری .. وایسا . رفته بود توی جمعیت و چند نفر هم بهم تنه زدند و گمش کردم .. بهشته هم رفته تنهام گذاشته بود … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها