داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

نقاب انتقام 86

خسته شده بودیم از بس از این در به اون در رفته بودیم .. -سها این جا کجاست ما روآوردی تو که از این خونه نمی تونی بری بیرون وای به حال ما -من نمی خوام دستگیر شم . هر چند با مرده ها فرقی ندارم . ولی نمی خوام گیر اونا بیفتم . به هر کلکی بود خودمونو رسوندیم بیرون . سوارشو بینم . این ماشین الان خیلی وقته این ورا نمیاد . سگ پاست . باید بتونی برونی . -تو از کجا می دونی که من می رونمش .. یه لحظه سرشو انداخت پایین . این یکی از یاد گار های توست . مثل این که یادت رفته . -من خاطره های زشت زندگیمو نمی تونم فراموش کنم ولی هرچی رو که مربوط به تو بود فراموش کردم . . سها در اون لحظات با این که وقت براش طلا بود ولی واسه یه لحظه پاهای حرکتش از رفتن باز ایستاد .-سهراب می شینی پشت رل . دست از پا خطا نمی کنی . خارج از این خیابون مامورا هستند نمی دونم از کدوم طرف فرار کنم . هر طرف که خلوت تر باشه و ماموری نباشه همون طرف میریم ولی لعنتی ها یهو جلو آدم سبز میشن . اگه بخوایم از جاده نیشابور بریم هم خیلی شلوغ میشه ولی  از این جایی که هستیم زود تر از بقیه راهها ما رو به خارج از شهر می رسونه . میریم توی خط نیشابور . سها و بهشته پشت ماشین نشستند . سها تهدید کرد که اگه دست از پا خطا کنم همسرمو می کشه . . حرکت کردیم . یه لحظه مامورای گماشته خودمو دیدم که روبروم پیچیدن . با دستم اشاره زدم که دنبالم نیان . -سهراب من می کشمش . معلوم هست داری چیکار می کنی ;/; به راهم ادامه دادم .ماشین گاز خور خوبی داشت  .  ماشین ژاپنی خوش دستی بود . از اونایی بود که سها به وقت جدایی ازم گرفته بود . با این که از این ماشین خیلی خوشم میومد ولی از اون هم گذشتم . -بگاز سهراب بگاز ! .. من می خوام از این جهنم خلاص شم . وگرنه هم تو و هم زنتو توش می سوزونم . خیلی عصبانی بود . .. پس تو همون سهرابی . با همون فکر و همون حال و هوا .. پس چرا من عاشقت شدم . -تو درون اون سهرابو ندیدی و درون این سهراب رو دیدی . واسه این که تو ظاهر بینی .. -حواست به جلوت باشه -تو به حرفم میاری .. از مشهد رفتیم بیرون .. سرعتمون به صد و هشتاد هم رسیده بود . خیلی نرم می شد ماشینو کنترل کرد . فکر اینجاشو نکرده بودیم که پلیس راه جلومونو بگیره .. برو سهراب برو .. به اینا فکر نکن .. صدای آژیر و چراغهای ماشین پلیس همه حکایت از این داشت که خیلی راحت تر از اونی که می خوایم داریم به آخر خط می رسیم . و لحظاتی بعد فهمیدم که رسیدن به آخر خط خیلی راحت تر از اونیه که من فکرشو می کردم . در همین افکار بودم که اینجا هم شده مثل یک فیلم پلیسی . سها رو می گیرن یا کشته میشه . تکلیف ما چی میشه . از توی آینه برق ترس رو در چهره سها می دیدم . ولی بهشته اعتماد به نفس بیشتری داشت . دستورات سها رو واسه این گوش می دادم که دیوونگی نکنه و بلایی سر همسرم نیاره .. خدا کنه مامورین تیر اندازی نکنن . جلو راهمون چند تا ماشین پلیس سبز شده بودند . سها جیغ می کشید و حرف می زد -ببین سهراب برو از کنارشون بزن و برو . دست به فر مونت عالیه . می دونم می تونی فرار کنی -کشته میشیم سها -برو برو من می خوام بمیرم ولی می دونم نجات پیدا می کنیم . برو وگرنه بهشته رو می فرستم جهنم . یه لحظه بهشته مچ دست سها رو گرفت ولی سها با پشت دست دیگه اش همچین به صورت همسرم کوبید که در جا اونو انداخت .. -برو سهراب نمرده . این دفعه می کشمش .. با سرعت صد و شصت تا ماشین طوری می رفت که انگاری داره شصت تا میره .. -خدای من این از کجا پیداش شد . یه پیر مردی یهو از حاشیه جاده اومد وسط و می خواست بره اون طرف . منو که دید هول شد هنوز پونزده متری رو باهاش فاصله داشتم .. . نمی دونستم دست راست میره یا چپ اگه از همون مسیر می رفتم اونو می زدم .کمتر از دو ثانیه برای تصمیم گیری وقت داشتم . سمت چپ خطر مرگ و انحرافش برام زیاد تر بود با چند نیش ترمزپی در پی  خواستم سرعت رو کم کنم بعد بپیچم  تونستم سرعتو کم کنم اون پیرمرد به عقب بر گشته بود ولی من زده بودم به جدول . ماشین از قسمت جلو سمت راننده و از پهلو و گلگیر   داغون شده بود من اون داخل در حال پرس شدن بودم . بوی بنزین با بوی سیگار سها قاطی شده  با این که کمر بند نجات داشتم سرم خورده بود به شیشه جلو .. ماشین آتیش گرفته بود .. سها خیلی ماهرانه بهشته رو به طرف بیرون هل داد و خودشم خارج شد . من گیر افتاده بودم . نمی تونستم بیام بیرون .. سمت چپم بسته بود و پشت سرم  آتیش . صدای جیغ و ناله های همسرم رو می شنیدم . -برو کنار لعنتی من خودم سهرابمو نجاتش می دم . -تو کشتیش . آخه برای چند بار .. سها ..-وقت نیست این قدر غر نزن .. آتیش از پشت داشت می رسید بهم . حس کردم که یه بار دیگه دارم می سوزم . …. ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها