داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

نقاب انتقام 68

بالاخره یه بار دیدم که اون چشاشو زود تر از من ببنده . نمی دونم دلشم به خواب رفته بود یا نه . خیلی ناز شده بود . نمی خواستم ازم دور باشه ولی حس می کردم که اون  واسم مثل یه گنجه . گنجی که باید پنهانش کنم تا بهش آسیبی نرسه . نتونستیم زیاد بخوابیم . تا چش رو هم بذاریم دیدیم صبح شده و سر و صدای کار کنان و هیاهوی بیمارستانی بیدارمون کرده بود . -دلم شور می زد . حس می کردم که اگه اتفاق بدی هم نیفته مقدماتش ریخته میشه . چرا من عاشق سها شده بودم ;/; چرا نفهمیده بودم که اون خیلی خطر ناکه . چرا اونو اول نشناختمش . آره عاشق کوره . حداقل در ابتدای راه . اون روز من نفهمیدم که کورم حالا اون نمی فهمه . اون می خواد هر جوری که شده به خواسته اش برسه . بهشته آخرین عشقیه آخرین چیزیه که واسم مونده . آخرین و تنها چیزی که منو به زندگی و آینده امید وار می کنه . -بهشته برو خونه .. خوابگاه .. یا به اون خونه ای که من آدرسشو میدم یا برو به یکی از اتاقای هتلم یه جایی بگیر بخواب . مریض میشی من دلشو ندارم .. -نمی دونم چه اصراریه که تو همش می خوای منو از خودت دور کنی  . من اگرم قصد داشتم واسه چند ساعت هم که شده از اینجا دور شم حالا که این طور شد نمیرم . -پس یه وقتی نگی از بی خوابی داری می میری .. -من که نمی میرم تو داری خودتو می کشی . . کمی بهتر شده بودم . راحت تر راه می رفتم . دست و صورتمو شستم و بهشته جونم خودش زحمت پذیرایی از منو می کشید . اینجا تا خروس قوقولی قوقو می گفت به آدم صبحونه رو می دادند . به خاله ام گفته بودم که فعلا این طرفا نیاد چون هر لحظه ممکنه سها این طرفا آفتابی شه . از اونایی که سها اونا رو می شناخت هم این خواهشو کرده بودم . از بچه های خاله و چند تا از فامیلای دیگه ام -سهراب امروز یه چیزیت میشه -نمی دونم شاید هر لحظه منتظر یک سور پرایزی هستم . -منی که اینجا هستم واست سور پرایز نیستم . ;/; دلتو زدم ;/; یه عشق و هیجان تازه می خوای ;/; -نه ولی سور پرایز داره از راه می رسه . دعوا با تو . اومد و دستشو دور گردنم حلقه زدپس از این که منو بوسید گفت ببینم مثل این که  به این صبح به خیر خیلی نیاز داشتیم . ولی شب به خیر های ما خیلی طولانی تره . -واسه اینه که اون موقع آرامش بیشتری داریم . بهشته ! .. یه نگاهی تو چشام انداخت و گفت چرا باید از بودن من در کنار خودت عذاب بکشی . از نگات می خونم که راحت نیستی . باشه من میرم دیگه هم نمیام خودتو هم بکشی نمیام . -بچه نشو نمی خواستم اینو بگم . -ولی داشتی می گفتی . -چون دوستت دارم نگاهمو می خونی -نخیر آقا چون من دوستت دارم می تونم حرف دلتو از تو چشات بخونم . -حالا که این طور شد بمون تا بدونم که واسه این چیزا نیست -خیلی دلم می خواد بمونم و میدونو واسه رقیب خالی نکنم -اون رقیب تو نیست . اون دشمن توست . دشمن تو یعنی دشمن من .. -بهشته آدم گاهی وقتا اگه کوتاه میاد واسه اینه که دلش نمی خواد چیزای عزیز و عزیز تر از جونی رو که دور و برشن از دست بده . -ولی گاهی وقتا آدم اگه بخواد زیر بارزور بره از خودش متنفر میشه . از زندگی بدش میاد . اعتماد به نفسشو از دست میده . انتخاب و راه انتخاب خودشو فراموش می کنه . -ولی من هیچوقت فراموشت نمی کنم .  چون انتخاب آخر من تو هستی بهشته  -و تو انتخاب اول و آخر منی -اون دیگه مقصر من نیستم . چرخه زندگی این طور خواسته که  تو رو اول سر راه من قرار نده . ببینم اگه من با اون شرایط سوختگی  تو رو زودتر از سها می دیدم تو حاضر بودی قبولم کنی ;/; دوستم داشته باشی و تا آخر عمرم کنارم بمونی ;/; -نمی دونم سهراب جواب دادنش مشکله . باید شرایطو می دیدم . حرفاتو می شنیدم . تازه اگه حس عاشق شدنو داشتم . ولی  به یه چیزی اطمینان داشتم و اون این که هیچوقت فریبت نمی دادم . هیچوقت به خاطر ثروتت  بهت خیانت نمی کردم . هیچوقت قلبتو نمی شکستم ولی به کسی نمی تونی بگی چی رو انتخاب کن و چی رو انتخاب نکن .. دستای بهشته لای موهام بود و با سر و صورتم بازی می کرد . داشت خوابم می برد . حس می کردم که طلسمم کرده . -بهشته -جوووووووون -می دونی دلم چی می خواد -بگو چی می خواد .. می دونم چی می خواد ولی دوست دارم خودت بهم بگی -نه ولش .. -ولی من اون چیزی رو که می خوای بهت میدم تا متوجه شی که حستو حس کردم . من دوست داشتم که به نوازش کردناش ادامه بده تا با گرما و آرامش لذت عشق و بوی وجودش بخوابم و اون به این کارش ادامه داد . سهراب تا هر چند ساعتی که بخوای نوازشت می کنم تا با آرامش بخوابی . با همون خماری گفتم ولی تو خسته میشی . واسه تو چه لذتی داره .. -همون لذتی رو که تو از خواب شیرینت در کنار من می بری من از نگاه کردن به عشق خفته ام که با یه دنیا لذت خوابیده می برم . خفته ای که امیدوارم همیشه بیدار باشه و با بیداری به اونچه که دور و برشه نظر بندازه -بهشته -جاااااان -می دونی حالا چی می خوام بگم -آره آره عشق من . فعلا چند ثانیه نگو تا با هم بگیم .. بذار من تا سه بشمرم .. یک دو سه .. دوتایی با هم گفتیم دوستت دارم .. دوباره نوازش صورت و موهامو شروع کرد . منو بوسید ولی صدای باز شدن در اونو به عقب برد . این پرستارا هم چه  بی موقع میان .. یه لحظه دو تا صدا  رو شنیدم . دو صدای آشنا . دو صدایی که عشق و کینه درشون موج می زد . سها و بهشته یک بار دیگه رو در روی هم قرار گرفته بودند . اما این بار بهشته در بند سها نبود …. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها