داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

انتقام میسترس 2

من انتقاممو از قاسم گرفته بودم . نه تنها عذاب وجدان نداشتم  بلکه به خاطر این که شر یک موذی رو کنده بودم احساس آرامش و لذت می کردم . با خودم عهد بستم که دیگه عاشق نشم . شیوا عاشق یکی از همکلاساش شده بود . یه بار وقتی که من بودم اونو با خودش آورد خونه . جوون خوبی نشون می داد . مودب و سر به زیر . اما اجتماعی تر و سر زبون تر نشون می داد . با این حال نمی تونستم بهش اعتماد کنم . شامو پیش ما موند . وقتی که رفت هر چی از دهنم در اومد به خواهرم گفتم . بعد از مرگ پدر و یا شایدم در طول زندگیم برای اولین باری بود که باهاش این بر خوردو می کردم . -ببین تو مگه سر نوشت منو ندیدی . ندیدی که بر سر خواهر زرنگت چه بلایی اومد ;/; -من مراقب خودم هستم . من دوستش دارم . اون می خواد باهام ازدواج کنه . باباش دکتره . اون سه سال هم ازم بزرگتره . –تا حالا کجا بوده -نمی دونم شاید بوده خدمت .. من نمی دونم . شیما می دونم تو خیلی ناراحتی . خیلی عذاب می کشی ولی من نمی تونم تا آخر عمرم مجرد بمونم . نمی تونم لگد به بختم بزنم . بهش حق دادم . اون که هنوز نامردی روز گارو در این مورد نچشیده و حس نکرده بود . نمی شد کاریش کرد . چشای عاشق بسته هست و تازه ممکن بود خواستگار بعدی این ویژگیها رو نداشته باشه . من و خواهرم هم خیلی خود ساخته بودیم . بابا طوری ما رو بار آورده بود و زندگی می کردیم که فامیل چه در جه یک و چه در جه دو نقش زیادی در زندگی ما نداشتند . فقط بابا مامان بزرگا یه خورده بیشتر بهمون سر می زدند که اونم از وقتی شیوا دانشجو شده بود و منم که همش در مغازه بودم خونه کسی نبود . چه زود همه چی  جور شد . من بی خود شک کرده بودم . از این که خواهرم  خوشبخت میشه خوشحال بودم . دیگه خودمو فراموش کرده بودم . بابا دارم به وصیتت عمل می کنم . شیوا داره عروس میشه . دختر کوچولوی نازت واسه خودش خانومی شده . اون داره سر انجام می گیره . بابا تو داری همه چی رو می بینی . می دونم خوشحالی . ولی من گند زدم . عیبی نداره . حالا این به اون در . می دونم  بازم دوستم داری . از خوشحالی در پوست نمی گنجیدم . قرار شد دو سه هفته بعد از عید رو که  روز زیبا ترین  و آسمانی ترین پیوند دنیا از روز ازل یعنی پیوند علی و فاطمه بود رودرش جشن بگیریم و این دو کبوتر عاشق رو عقدشون کنیم . شب عید بود و تا نیمه های شب سخت کار می کردم . شیوا خونه تنها بود . . فقط می خواستم بیشتر پول جمع کنم تا یه عروسی آبرومندانه ای واسش تر تیب بدم . خانواده هومن خیلی با شخصیت بودند مثل خودش . حتی بیشتر هز ینه ها رو خودشون متقبل شده بودند ولی من دلم طاقت نمی گرفت . پای آبروی خواهر عزیز تر از جونم در میون بود . اون و شوهرش هر دو پزشک می شدند . کاش بابا مامان هر دو شون زنده بودند . نیمه های شب وقتی از سر کار بر گشتم دیدم همه چراغا روشنه .. چند بار به این خواهرم بگم که پول برق تصاعدی میره بالا . خونه ما یه خونه ویلایی بود . خشکم زد  . خدایا چی می دیدم . شیوا رو کاملا لخت به ستون وسط پذیرایی بسته بودند . تمام بدنش کبود بود .  دور و بر کس و کونش خون لخته شده وجود داشت  دور و بر بینی اش هم همین . روی کون و کمر و پشت پاهاش اثر شلاق و کبودی بود . دست و پاشو بد جوری بسته بودند . بدنم می لرزید . حس کردم یه تیک عصبی بهم دست داده . نمی تونستم از جام تکون بخورم . داغون شده بودم . قدرت هیچ کاری رو نداشتم . -شیوا کی این بلا رو سرت آورده این حقت نبود . خواهر گلم . تو که آزارت به یه مورچه نرسیده بود . تو که می خواستی عروس شی . تو که می خواستی خوشبخت شی . حالا جواب هومن رو چی بدم . حالا چی بهش بگم . مردای کثیف . حالا یه مرد خوب پیدا شده بود که تو رو بگیره من بی عرضه نباید تنهات می ذاشتم خداااااااااا خدااااااااا این چه بلایی بود که سرم آوردی .. . حس کردم که این حرفا رو بر زبون آوردن فایده ای نداره بهترین کار این بود که اونو برسونم به بیمارستان .. -شیوا سر تکون می داد و می گفت  نمی خواد که باهام بیاد . سوراخ کونش وضعیت خوبی نداشت . طوری کرده بودن تو کونش که مویرگهای مقعدش پاره شده بود . من بمیرم خواهرم چه دردی می کشید . نهههههه نهههههه نامردا . کثافتا .. آشغالا .. چرا چرا چرا من که به کسی بدی نکردم . کی داره ازم انتقام می گیره . کی .. یعنی از دار و دسته قاسم هستند ;/; اونا که نمی دونن من لوشون دادم . نه نهههههه …شیوا به هیچیک از سوالام جواب نمی داد . من باید می فهمیدم چی شده . باید دونه دونه شونو می کشتم . …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها