داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

نقاب انتقام 3

طوری عجول و حشری بودند که همونجا یه گوشه ای افتادند . -سمیر سمیر .. یواش تر .. کوسسسسم کوسسسسم وایییییی اوووووففففف هر چی من میگم تو گوش نکن . اگه میگم نخور تو بخورش اگه میگم ولم کن تو ولم نکن .. وووووویییییی نههههههه سمیررررر .. بخوررررششششش -سها نخور یعنی بخور اون وقت بخور یعنی نخور ;/; -عزیزم کی گفته ;/; کی گفته ;/; بخور یعنی بیشتر بخور . زیاد زیاد میکش بزن . .. در نیمه روشنایی به خوبی  اندام لخت اونا مشخص نبود ولی حرکت سینه های سها رو می دیدم که دستای سمیر اونا رو به دو طرف می گردوند و باهاشون بازی می کرد . -سمیر کوسمو بخور لبامو بخور سینه هامو بخور .. همه جامو بخور . اون مرد کثیف دهنشو از رو کوس زنم بر داشت و گذاشت رو لباش در عوض وسط بدنشو به وسط تن زنم چسبوند و کیرشو فرو کرد تو کوسش . بی خودی امیدوار بودم که این حالتو نبینم . مگه میشه یه زن تا اینجا برسه و کوسشو نده . سها سها دوستت دارم عاشقتم . فداتم . -منم همین طور . زن آشغال من با دو تا دستاش پهلوهای معشوقشو داشت و اون از بالا کیرشو داخل کوسش حرکت می داد . -عزیزم عشق من سها این لذت پس کی میخواد تموم شه -سمیر می خوای بگی به همین زودی می خوای ازم سیرشی -نه عشق من قربونت برم تا دنیا دنیاست میخوام که در کنارت باشم . می خوام که مال من باشی -من مال توام سمیر مال تو . فکر نکن که اون مرد زشت و سوخته شوهرمه . اونو اصلا آدم حسابش نمی کنم -پیشش که می خوابی -نه اون اصلا حس و حوصله ای نداره . یه کاری می کنم که از یه جوری از شرش خلاص شم . تا همین جاشم چند صد میلیونی تیغش زدم و از این به بعدشم میزنم . اگرم خواست ولم کنه باید مهرمو بده .هرجوری شده تا چند وقت دیگه یه کاری می کنم که با هم باشیم واسه همیشه . -سها تو زن من میشی . دوستت دارم . -بگو بازم حرفای عاشقانه بزن بگو هوسمو زیاد کن . بگو که خاطرمو میخوای -دیوونتم .دیوونتم .. .. داشتم دیوونه می شدم . این شاید دومین باری بود که با تمام وجودم آرزو داشتم که بمیرم . اون لحظه ای که کشیک کشیده بودم بازم این امید واری رو داشتم که همه این ها یه تصور غلط بوده باشه ولی افسوس که این طور نشد . از خودم بدم میومد . یکی داشت زنمو می گایید و از دست من کاری ساخته نبود . من پیش خودم تحقیر شده بودم . زنم که در واقع منو یه تحقیر شده می دونست . همین مونده بود که سمیر هم مستقیما منو به دید یه مفلوک نگاه کنه . دستمو گذاشتم رو صورتم . چین و چروکهای روی پوستم آزارم می داد . نمی تونستم گریه کنم . فقط دلم به درد اومده بود و از این خیانت حس می کردم که رگهای سرم در حال ترکیدن هستند . پس از این که چند دقیقه ای کوس سها در حال گاییده شدن بود سمیر پاهاشو تو دستاش گرفت و از روی کوس بوسیدنو شروع کرد تا مچ پاش و از مچ پا تا نوک سرشو غرق بوسه کرد . ازش متنفر شده بودم . دلم می خواست اونو سنگسار شده ببینم . باید رسواش می کردم . ازش بدم میومد . هرچی فکر می کردم زمونه طوری شده که با این جور زنا دیگه کاری ندارن و اتفاقا  تو گروههای ضربت خودشون هم استخدام می کنند . چون می دونن که از این جماعت یعنی زنای پست خیانتکار,  سنگدل تر و کثیف تر و خود فروش تر وجود نداره . به دردشون می خوره . هرطوری بود خودمو از خونه خارج کردم . می دونستم که اونا تا صبح با هم حال می کنن . زنگ زدم به اماکن و گروه مبارزه با مفاسد و جریان رو واسشون تو ضیح دادم . اون شب اونا رفتند خونه مون . نفهمیدم چه طور شد که وقتی که مامورا رسیدند اونا در یک وضعیت عادی قرار داشتند .. یاشایدم این جور صحنه سازی کردند . در هر حال مامورا بهم گفتند وقتی که وارد خونه مون شدند سمیر در حال نصب یه سری بر نامه های کامپیوتری بود و اونا در یه شرایط کاملا عادی بودند و حتی سها حجاب کاملو رعایت کرده بود . نفهمیدم چرا این جوری شده . فکر می کردم خیلی راحت دستگیرش می کنند . دیگه مثل قدیما نبود که به این مسائل خوب رسیدگی کنند . یه خورده سها رو ارشاد کردند که این وقت شب درست نیست یه نامحرم مشغول کاری باشه و تو خونه فقط یه زن تنها باشه .. مدرکی گیر نیاوردند ولش کردند . فقط بقیه و خونواده اش همه فهمیدند که این آتیشی بوده که از زیر سر من بلند شده . یه چیزی هم ازم طلبکار شدند . باز خواستم کردند . مسئله و اون چیزی رو که دیدم با سمانه و سهیلا خواهر و مادرزنم در میون گذاشتم . اونا اینو یه تهمت می دونستند . هرچند حالاتشون نشون می داد که سهارو بی تقصیر نمی دونن . -مامان !سمانه ! یعنی نصفه شبی طرف اومده واسش کامپیوتر ردیف کنه ;/; -پدر زنم که می گفت ازم انتظار نداشته که با آبروش بازی کنم . باجناق می گفت حیف از سها که جوونی خودشو تو خونه تو گذاشته و جواب خوبیهاشو داری این جوری میدی .. خود سها می دونست که من حقیقتو میگم . چون حقیقت جز اینی که من دیده بودم نبود ولی اون روشو نداشت که بخواد اعتراف کنه . ولی به خوبی می دونست که چهره خبیثش واسم رو شده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها