داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

نقاب انتقام 41

دلم می خواست زودتر به این سکس فرمایشی خاتمه بدم ولی میدون داری با من نبود . نمی دونم چرا این قدر شل شده بودم . آیا واقعا بهشته بهانه اصلی و منطقی من بود یا من خودم به یاد گذشته ها دوست داشتم که با سها سکس کنم ;/; من که خودم فکر می کردم عامل اصلی اون عشق جدیدم باشه ولی این گناهه . اگه اون بفهمه و حتی اگه نفهمه . نمی دونستم یه روزی از کسی که جونمو واسش می دادم تا این حد متنفر میشم . -سهراب بیا روم می خوام بگی که دوستم داری . هنوزم مثل همون روزی که خودتو واسم به خطر انداختی همون روزی که با هیجان نگام می کردی با همون نگات منو بخور . چرا دیگه اون جوری بهم نگاه نمی کنی . چرا من هر چی بیشتر عاشقت میشم تو بیشتر ازم فرار می کنی . نکن این کارو باهام این کارو نکن . ببین دلم واست خونه . هر لحظه تمام دقایق زندگیمو تو پر کردی .. دارم می سوزم ولی خوشحالم .. خوشحالم که عاشق تو ام .. حالم داشت از این حرفاش بهم می خورد . از اون حرفا هم به اون سهراب بد بخت بیچاره ای که پدر و مادر و برادر و خواهرشو از دست داده صورت و قلبش هم سوخته بود زده بود . حالا داره به این سهراب هم می زنه . دلم وجودم احساسم همون احساسه . خدا مگه من فرق کردم ;/; جز همین چند تا پوست و یه ظاهر جدید و جراحی .. چرا وقتی اون به خاطر صورت زشت گذشته ام دوستم نداشت اینو بهم نگفت .. اگه می گفت شاید بازم از ثروتم هر چی می خواست بهش می دادم . چرا اون باهام این رفتارو کرد . چقدر دوستش داشتم . واسه این که زود تر خفه اش کنم روش دراز کشیدم . کیرمو فرو کردم تو کوسش . بازم همون حرکات . تکرار تکرار ها .. کوسی که کردنش یه روز منو به اوج لذت می رسوند حالا داشت با خاک یکسانم می کرد و بد تر از همه عذاب وجدان داغونم کرده بود . کیرمو فرو کرده بودم توی کوس سها و به بهشته فکر می کردم . می دونستم این نهایت بی شرمی و پرروییه که بخوام حسی راجع به اون دختر پاک داشته باشم . دختری که من اولین عشقش بودم . همه چیزش بودم . شور و نشاطش بودم . نمی دونم چرا حس می کردم تا ساعتها می تونم سها رو بکنم بدون این که آبمو بیارم . چون تمام وجودمو از اون محیط دور کرده بودم فقط همین قدر فکر می کردم که با حداکثر ضربه ها کوس اونی رو که یه روزی برای کردنش ثانیه شماری می کردم بکنم . -سهراب چته امروز چقدر عالی بیشتر از اونی که فکر می کردم داری بهم هیجان میدی آخخخخخ ولی نمی دونم چرا این قدر حس و حالتت سرده .. عیبی نداره می دونم داری به خودت فشار میاری وااااایییییی کوسسسسسم .. کیییییررررت داغه داغه همونش واسم خوبه .. بکن بکن .. دوستت دارم .. فراموشم نکن همیشه .. برای همیشه می خوام این لحظه ها رو داشته باشم . -سهراب منو ببوس به سینه هام چنگ بنداز .. با این جور حرف زدنهاش دوباره داشت حالمو می گرفت -زود باش می دونم من حال خودموم می دونم اگه به سینه هام دست بزنی منو ببوسی زودتر ار گاسم میشم .. بازم همون کاری رو که اون می خواست انجام دادم . -سهراب داره میاد .. دارم تو بغلت آب میشم .. انگار همه تنم داره می پاشه .. سها چشاشو بسته بود . دندوناشو بهم می فشرد بهم چنگ انداخته بود لباشو گاز می گرفت و من فقط در حال کردنش به سینه هاش چنگ انداخته بودم . لبامو از رو لباش بر داشته بودم تا ببینم اون حالتای هوسشو . ببینم که چه جوری داره در آتش عشق و هوس من می سوزه .. -سهراب حالا می تونی بهم آب برسونی . بده زود باش .. بده تکمیلم کن .. می دونستم تا توی کوسش خالی نکنم دست از سرم بر نمی داره . یه خورده که سر حال تر و بیدار تر شد با دو تا دستاش کمرمو سفت نگه داشت و منو به طرف خودش کشوند کیرم توی کوسش قفل شده راه فرار نداشت . راهی نداشتم جز این که بازم توی کوس همسر سابقم آب بریزم . اون لحظه ای که داشتم  ارضا می شدم جسمم نهایت لذتو می برد . نمی تونستم خودمو فریب بدم که خوشم نیومده .. سیمین و سها هر دو غافلگیرم کرده بودند . شرایط طوری بود که نمی تونستم تصمیم بگیرم . چند لحظه ای در کنار هم آروم گرفتیم -سهراب یه چیزی ازت بپرسم ;/; -خب بپرس -اون دختره که گاهی باهاش میری بیرون کیه ;/; -نزدیک بود از زبونم بپره که سیمین بهت گفته ;/; شایدم واقعا اون بهش گفته ولی این سهایی که من می شناختم در نهایت آرامش دست سیمین رو  در زرنگی از پشت بسته بود و حدس می زدم که باید جاسوسای دیگه ای هم داشته باشه . ولی اون روزی که من و سیمین با هم بودیم رو نباید متوجه شده باشه .. باید تازگیها این کارو کرده باشه .. چون حس می کردم سیمین نباید بهم نارو زده باشه .. یا این که اون مثل امروز خودش تعقیبم کرده .. یا شایدم سیمین بهش گفته قاطی کرده بودم .. -سها جون اون دختر خاله امه .. از بچگی با هم دوست بودیم . اون تازگیها دوست پسر گرفته .. من واسش مث یه برادرم . اون درددلهاشو با من می کنه .. دیگه چیزی نگفت -فقط حواست باشه آقا سهراب این برادریها یه وقت کار دستش نده .. اون نگفته بود که کار دستت نده .. گفته بود کار دستش نده .. من به قیمت از دست دادن بهشته حاضر نبودم که از دستش بدم . .. چقدر خوابم میومد . تو بغل هم خوابیدیم . منو یاد وقتی مینداخت که همسرم بود . با صدای زنگ تلفن منرل از خواب پا شدم . سها گوشی رو بر داشت و با یکی حرف زد .. اون با کسی که به خونه مون زنگ زده چیکار می تونه داشته باشه -کی بود . -هیشکی دیشب به موبایلت هم زنگ زده بود .. یه دختر بود . فکر کنم همون دختر خاله ات بود . رنگم مثل گچ سفید شد .. بدنم به لرزه افتاده بود . لو رفته بودم حالم داشت بد می شد -سها بهش چی گفتی ;/; -دیشب که به موبایلت زنگ زد و گوشی رو بر داشتم گفت شما دختر خاله شین ;/;-گفتم نه فکر می کردم شما دختر خاله اش باشین .. دختر خاله دختر خاله رو نشناسه خیلی بده سهراب جون .. ممکنه دخترخاله هات با هم خواهر هم باشن ;/;-تو که نگفتی اینجایی -کوس خل حالا که فهمید من اینجام .. -خودتو معرفی کردی ;/; -من با کسی رودر بایستی ندارم . دروغ هم نمیگم . گفتم که دوست دخترش سها هستم …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها