داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

انتقام میسترس 54 (قسمت آخر)

. داشتم اذیتش می کردم -شیما بگو گیر نمیدی .-تازه اگه گیر هم بدم چه کاری از دستم بر میاد . مگر این که بر سرش مبارزه کنیم . هر کی برنده شد حرف اون باشه .. -حاضرم . حاضرم شیما .. این بار دیگه نمی ذارم شکستم بدی . به خاطر سکس با عروس خودمم شده تلاشمو می کنم که شکست دفعه قبلمو جبران کنم .. مثلا شب زفاف ما بود . وقتی که تنها شدیم قرار گذاشتیم که یک مبارزه کنیم . اون اگه پیروز می شد هر جوری که دوست داشت باهام سکس می کرد و من اگه برنده می  شدم حرف حرف من بود یه لباس خواب نازک توری به رنگ لیمویی تنم کردم که البته نمی شد گفت لباس خواب  چون یه حالت نیمتنه ای داشت که تا خط بالای کونم می رسید یعنی اول پا و انتهای کمر . از سوتین و شورت هم اصلا استفاده نکردم . راستش می خواستم این جوری اونو سست تر کنم و بریم سر نقطه ضعفهاش . می دونستم که برای پیروز شدن باید جنگید . با تمام وجودم می خواستم که پیروز شم .. مبارزه شروع شد . اومد طرف من . دو تا دستاشو دور کمر من حلقه زد . جلوی فن زدن منو گرفت ولی با خم کردن زانو یه لگد به شکمش زدم و وقتی شل شد این بار من بودم که دو تا پهلو هاشو با پنجه هام گرفتم و قبل از این که سر حال بیاد اونو انداختمش زمین . هر چند تماشای اندام من سر حالش کرده بود . نشستم رو سینه اش . با لبخند پیروزی گفتم این دفعه سریع تر از اون دفعه شکستت دادم . حالا دیگه چی میگی .. یعنی میگی این دفعه از سکس محرومیم ; -در کار من دخالت نکن .. اینجا من تصمیم گیرنده ام . مثل یک ارتشی با تشر بهش گفتم پاشو بریم رو تخت باهات کار دارم .. لخت شو بینم . می خوام تو اسلیو من شی .. یادت که هست ..-شیما من شوهرتم .. -باش .. شکست خوردی باید حرف منو گوش کنی .. بهزاد کاملا بر هنه شد .. -اسلیو من .. این تیکه پارچه اضافه رو از تنم در بیار .. بهش میگن تور .. دو تایی مون کاملا لخت بودیم .  اول از نوک سینه هام شروع می کنی … بعد میای پایین تر  ..گل از گلش شکفت .. -جوووووووووون اگه اسلیو به این میگن که خیلی با حاله .. من خودم الان چند وقته که می خوام اسلیو شم تو قبول نمی کنه .. اومد رو سینه هام . نوک تیز شو گذاشت دهنش .. -آخخخخخخخ عزیزم .. کسسسسسسم .. می خاره .. کف دستتو بذار روش .. چنگش بگیر انگشتاتو بکن  توش . خیلی وقته باهام نبودی . بد جنس .. -خودت این طور خواستی .. -آخخخخخخخ اسلیو چیه .. میسترس چیه .. زن هر چی فتنه گر باشه .. مرد هرچی ضعیف باشه که تو قوی هستی بازم مرد تکیه گاه زنه .. دلم می خواد سر رو شونه هات بذارم و بگم تسلیم تو ام .. . منو ببوس و بکن … دوستت  دارم .. زن و مرد هر دو شون همیشه برنده ان . هر دوشون پیروزن .. هر دو شون میسترس اسلیو همن . اگه همو دوست داشته باشن . اگه عاشق هم باشن . کیر بهزاد رو توی کسم حس می کردم . -اوووووووففففففف جووووووون می خوام می خوامش .. چقدر خوشم میاد .. کبابم کن .. منو بخور .. بگو من خوشمزه ام . بگو .. بگو کباب شیما گوشتش ترده .. بگو کس کباب دوست داری .. -گوشتت تلخه یا شیرین ; -من نمکی هستم .. خوشمزه . حال میدم . فقط یه شوهر جونی خودم . آقا پلیسه .. بگو همیشه با منی . بگو هیچوقت تنهام نمی ذاری . بگو بگو دوستم داری . -دوستت دارم شیما .. نوکرتم .. اسلیوتم .. غلومتم .. خاک زیر پاتم .سر بازتم .. -نههههههه .. نههههههه تو آقای منی .. سردار و سالار منی .. شاه منی ماه منی .. وقتی این حرفا رو می  زدم حس کردم که لباش یک بار دیگه رو لبام نشست و هواپیمای کیرش هم رو باند کسم فرود اومد و از اون هم فرو تر رفت ..  دیگه نمی شد حرفی زد .. پس از چند هفته این اولین باری بود که من و اون با هم بودیم . منو غرق بوسه هاش کرده بود . از لبام اومد پایین تر . دیگه نمی تونست از زیر گلوم و رو ی سینه هام پایین تر بیاد . آخه کیرش اون داخل خوب جا گرفته بود . -اوووووووفففففف نهههههههه عزیزم عزیزم . به من انرژی میدی . سستم می کنی .. نمی دونم یه حسی بهم میگه امشب ازت بار دار میشم .. نمی دونم چرا . -باید برام یه پسر بیاری . -خود خواه . اومدیم و نشد . اون وقت من باید چیکار کنم ;..  حس می کردم که سکس شب  اول ازدواجم با تمام سکسهای قبلی که با بهزاد داشتم فرق می کنه . -آهههههههه عزیزم همین طور داره آتیش میده و می کشونه و می بره . -خودش داره می سوزه .. -خودتو بکشون بالاتر بهزاد . سینه های مردونه ات رو بذار رو دهنم . می خوام ببوسمشون . بهزاد تند تر تند تر .. حس می کنم دارم ارضا میشم .. با هوس خالی کن توی کسم .. سکوت کرده بودم . خیلی آروم به سقف نگاه می کردم و به چیزی هم فکر نمی کردم . صدای حرکت منی رو توی کسم می شنیدم و احساس می کردم و صدای آخ گفتن های بهزاد رو .. من به اوج خوشبختی رسیده بودم . … نه ماه بعد وقتی که بهروز به دنیا اومد اون روز باباش عین یک هواپیمای جنگی داشت رو سر بیمارستان مانور می داد . -ببینم به جای این کارا می رفتی زرگری رو واسم می خریدی . چه خبره مرد! .. یه خورده می ذاشتی برای زایمان های بعدی . چون دلم می خواد از بهترین مرد دنیا یک دوجین بچه داشته باشم .. -دوستت دارم شیما .. گرون ترین جواهر دنیا .. -منم دوستت دارم آقا ترین آقای دنیا .. بهروز کوچولو خیلی ناز چشاشو بسته بود و لبخند می زد . با این که خیلی کوچولوو تازه به دنیا اومده  بود ولی وقتی  که فرشته گونه و مظلومانه چشاشو می بست و آروم می گرفت خیلی شبیه باباش می شد . از پنجره اتاق بیمارستان به آسمون آبی و خورشید طلایی نگاه می کردم . حس می کردم که زندگی رو باورکرده مرگ برای من مفهومی نداره . آری زندگی یعنی امروز , اما خیلی ها برای رسیدن به فردا از زندگی فرار می کنند … پایان … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها