داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فرشاد و دوست دختر 16 ساله

این خاطره برمیگرده به 5 سال پیش.من نه قد190 دارم نه خوشگلم نه خوشتیپ و نه خفن و ماشین 206 و . . . ندارم.یه پسر کاملا معمولی.یه شب تو سایت کلوپ دات کام داشتم کوس چرخ میزدم که با یه دختر از شهر خودمون آشنا شدم.اسمش گلی بود و 16 سالش بود.یه چند وقتی با هم تو کلوپ صحبت میکردیم تا اینکه یه شب قرار گذاشتیم فردا بعدازظهر ساعت 3 برم دنبالش.فرداش خودمو سر ساعت رسوندم.حدود صد تا دختر همون مسیر رد شدند آخه زنگ مدرسه زده شده بود و داشتند میرفتند خونه هاشون که دیدم یه دختر ناز و سفید و ترکه ای با لباس فرم مدرسه اومد جلو ماشینم.سوار شد و یک ساعت با هم بودیم تا رسوندمش در خونشون.خلاصه یه شب تو حرفاش حرف از سکس و همجنسبازی زد که فهمیدم بلههههههه خانم لز تشریف دارند و با یکی از دوستاش بنام مرجان خیلی وقته به هم علاقه مند هستند.ولی هربار خونه های هم رفتند نتونستند اونجور که میخواند با هم حال کنند.تا اینکه بهش پیشنهاد دادم که بیاند خونه ما و فقط به شرطی که وقتی حالشو کردی دوستش از خونه بره بیرون و من و تو با هم باشیم.گفت بذار با مرجان مطرح کنم و ببینم نظر اون چیه.فرداش بهم زنگ زد و گفت میام. سه روز بعد ساعت 11:30 پیش از ظهر بود رفتم دنبالشون. گلی جلو نشست و مرجان پشت سرش.تو ماشین گلی طوری نشست که به عقب هم مسلط باشه و دست چپش را برد سمت مرجان.یه لحظه برگشتم و مرجان را نگاه کردم دیدم گلی دست انداخته لای پای مرجان و داره براش میماله.مرجان هم بد جور حالش بد بود.البته منم بشدت حشری شده بودم و کیرم تو شلوار داشت میپکید.اینم بگم که کیرم 28 سانته.ولی بخاطر گل روی شما خواننده عزیز 15 سانتش رو میبرم و میندازم جلو گربه.بگذریم. از شانس کیری ما دو تا از همسایه هامون تو کوچه داشتند با هم زر زر میکردند و اعصاب ما سه تا شده بود سگ هار.بالاخره گورشون را گم کردند و ما رفتیم تو خونه.اونها زودتر رفتند تو و من چون میخواستم ماشین را بذارم تو پارکینگ دیرتر رسیدم بالا.ولی وقتی در باز شد دیدم وااااای گلی فقط با شرت بود و اومده بود در را باز کنه.شوکه شده بودم.تا رفتم داخل دیگه منگ شدم مرجان وسط حال درازکش خوابیده بود و معلوم بود که گلی فاعل شده و مرجان درازکش خوابیده بود و شلوار و شرتش تا زانو پایین بود و دکمه های مانتو را باز کرده و لباس و سوتینش را داده بود بالا.به محض اینکه گلی رسید به مرجان مثل وحشیها افتاد به جون مرجان و با یه دست کوس مرجانو میمالید با دست دیگش نوک سینه مرجانو.و یه کم لب میگرفت و یه کم سینه مرجانو میخورد.منم که این وضعیت را دیدم بشدت هیجانی و حشری شده بودم. دل را به دریا زدم و همینجور که گلی داشت به مرجان ور میرفت نشستم پهلو جفتشون و آروم دستمو بردم سمت سینه گلی.دیدم اعتراضی نکرد. با اون دستم دست کشیدم رو بدن مرجان دیدم اونهم اعتراضی نکرد.اینقدر تو حس و حال بودند که کوچکترین اعتراضی به حضور من نکردند. خلاصه دیدم مرجان تمام لباساشو در آورد و با گلی مثل دو تا گرگ زخمی و وحشی داشتند به هم ور میرفتند و ناله هاشون فضای خونه را پر کرده بود .اولین بار بود که لز را از نزدیک میدیدم.بعدش دوتایی به حالت 69 شدند طوری که مرجان زیر بود و گلی روش افتاده بود.دیگه طاقت نداشتم و کیرمو آروم چسبوندم به کون گلی که دیدم یه آهی کشید و محکمتر کوس مرجان را میخورد.اون روز من با لاپایی آبم اومد اونها هم بعد ده بیست دقیقه ارضا شدند.ساعت یک بود زنگ زدم و سه تا غدا از رستوران با پیک آوردند.بعد نهار تصمیم گرفتیم سه تایی بریم دوش بگیریم.اولش گلی و مرجان با هم رفتند حمام.چند دقیقه بعدش منم رفتم داخل.تو حمام وقتی اون دوتا اورگاسم شدند قرار شد که برای من ساک بزنند تا آبم بیاد.نوبتی اینقدر خوردند تا آبم اومد پاشیدم رو صورت جفتشون.بعدش که اومدیم بیرون فوری بردم رسوندمشون تا نزدیکیهای خونه گلی.شبش گلی زنگ زد و اولش کلی تشکر که اجازه داده بودم خونمون با دوستش حال کنه ولی از طرفی ناراحت بود که چرا من قاطی شده بودم.یه مدت سر همین مسئله با من سرسنگین شد ولی بعد یکماه دوباره با من صمیمی شد.بعد از اون جریان من و گلی خیلی با هم سکس داشتیم ولی دیگه مرجان را خونه ما نیاورد.تا اینکه پارسال یه شب زنگ زد که من و مرجان میخواهیم بیاییم اونجا.منم شرایط را محیا کردم و این دو دوست بعد 4 سال اومدند خونه ما. واقعا جا خوردم از بس تیکه شده بود.دقیقا 4 سال بود ندیده بودمش.خلاصه اینکه از ساعت ده صبح تا 7 شب ما سه نفر دلی از عزا در آوردیم.ولی آخرش بد جور خورد تو ذوق من و گلی.تا اون لحظه هم من وهم گلی خبر نداشتیم.بله مرجان جون قرار بود با خانواده برای همیشه برند کانادا.و دلش میخواست به یاد اولین بار که اومده بودند خونه ما دوباره دور هم جمع باشیم وحالی بکنیم و بعدش هم از جفتمون خداحافظی کنه.مرجان دو روز بعد به اتفاق خانواده رفت کانادا ولی متاسفانه اونجا افسردگی گرفت و اسفند پارسال ( 92 )برگشتند ایران با وجودی که سخت رفتند کانادا ولی راحت برگشتند ایران.من و گلی با وجودی که اختلاف سنی زیادی داریم ولی خیلی به هم وابسته ایم و همدیگرو درک میکنیم.میدونم یه دوست پسری داره که قراره بعد از اتمام درساشون با هم ازدواج کنند چون تو دانشگاه باهاش آشنا شده.ولی میگه میترسم باهاش سکس کنم.ممکنه فکرایی بکنه و از ازدواج با من منصرف بشه.باورکنید خیلی دوستش دارم ولی این اختلاف سنی مانع از این شده که پیشنهاد ازدواج بهش بدم.چه شبهایی که به بهانه درس خوندن خونه دوستش اومده پیش هم و تا صبح کنار هم بودیم. گلی به نظرم تنها دختریه که واقعا شرایط روحی و . . . منو درکمیکنه البته اینو هم بگم که منم آدمی نبودم سواستفاده بکنم یا اذیتش ککنم.از حالا نگران وقتی هستم که ازدواج کنه و نتونم ببینمش.دق میکنم چون واقعا دوست دختر باحالیه

نوشته: فرشاد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها