داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس زنم با مرد ۴۰ ساله و عواقبش

سلام عرض ادب
آرین هستم ۲۵ سالمه
داستان برمیگرده به ۵ سال پیش ینی موقعی که تازه یه سال بود ازدواج کرده بودم
اون موقع ها تو سکس برا زنم و زنم برا من کم نمیزاشنیم برا هم
نو یسال دعوای نکردیم خیلیم خوب بودیم یبار داشتم به شهرستان میرفتم زنمم باهام میومد با ماشین خودم بعد رفتیم وقتی که رسیدیم که زنم با فامیلاش دعواش شد برگشتیم شهر خودمون
موقعی که امدیم زنم عصبی بود نمیشد باهاش حرف زد
بعد زنم رفت خوابید تا شب موقعی که بیدار شد امد چیزی بخوره دیدم خیسه عرقه پرسیدم خوب خوابیدی گفت اره یکم اروم شدم سر دردم کم شده گفتم باشه بعد رفتم بخوابم دیدم گوشیش صدای اس ام اس امد که نوشته بود الناز خانوم قرار فرداتون یادتون نره
من شک کردم کلا تا صب نتونستم بخوابم از حرصو جوش موقعی که میخاستم برم سرکار پیچوندم نرفتم بیرون از خونه منتظرش موندم که ببینم کجا میره نیم ساعت وایسادم بعد دیدم با لباس شیک امد بیرون رفت سوار تاکسی شد که بره مقصد منم برا اینکه شک نکنه ماشین دوستمو گرفتم بعد افتادم دنبالش دیدم پیاده شد تو میدان بعد پیاده رفت سمت پارک منم ماشینم شیشه هاش دودی بود کم دیده میشد داخلش وایسادم همونجا ببینم چیکار داره میکنه که دیدم رفت پیش یه اقا بود فکر کنم ۴۰ ساله اینا میشد یکم حرف زدن بعد نشستن رو صندلی داشتن حرف میزدن منم نمیفهمیدم چی میگن از حرص دیوونه میشدم میخاستم همون لحضه برم طرفو تیکه تیکه کنم ولی از یه طرفم نمیخاسنم زود نظر بدم که بعدا بد تموم شه برامخلاصه موندم دیدم چیز خاصی نشد فقط یکم حرف زدن بعد زنم بلند شد امد تاکسی گرفت برگشت خونه منم دنبالش امدم ببینم خونه میره یا کجا بعد اینکه دنبالش کردم دیدم نه رفت خونه جای نرفت منم دیدم رفت خونه خیالم راحت شد رفتم مغازه ام تا شب تو فکر بودم
بعد اینکه مغازرو با شاگردم بستم امدم خونه دیدم زنم بازم خیس عرقه تو دلم گفتم این چه غلطی میکنه خیس عرقه بازم چیزی نگفتم میخاستم ببینم چه غلطی میکنه تابلو نکردم رفتم شام خوردیمو یکم فیلم دیدمو رفتیم خواب صب که شد بلند شدم دیدم نیست بعد بلند شدم ببینم کجاشت رفتم دیدم از دصشوی صدای عجیب میاد رفتم گوشمو گذاشتم دیدم داره میگه واااااای کصم کصم صدای دیگه ای نمیشنیدم فقط فکر کنم چون خود ارضای میکرد اینجوری میکرد ولی خب من که هر شب باهاش سکس داشتم چرا بیاد خود ارضای کنه کلا گیجو منگ شده بودم خلاصه رفتم نشستم صبونه بخورم دیدم از دسشوی در امد منو دید هنگ کرد یه لحضه گفت کی بیدار شدی گفتم یه ربع میشه گفت چرا من خبر ندارم منم به شوخی گفتم خوب خانم محترم شما باکتون پور بود داشتی باکتو خالی میکردی که خندید رفت نون با چای رو اورد
منم برگشتم خوردم صبونمو رفتم بخوابم زنمم امد بخوابه امد خوابید گوشی زنمم که رمزش اولگوی صورته چیه از اونا بود خواستم گوشیشو چک کنم دیدم خوابه گوشیو گرفتم سمت صورتش دیدم باز نشد یکم منتظر شدم که باز شد صدا داد ترسیدم بلند شد الان ولی دیدم نه خوابه رفتم سراغ پیاماش دیدم یه نفرو ذخیره کرده بود که کاری رفتم زدم روش دیدم به بهههههه چت های عاشقانه و سکسی اینا داشتن حتی تو دسشوی براش فیلم میگرفته خانوم محترم از کصش که میگفت کصم کصم منم شماره طرفو برداشتم بع یه عکس از صفحه پیامشو با گوشیم گرفتم گوشیشو قفل کردم گذاشتم سرجاش
بعد من که چیزای رو که میخاستم رو دیده بودم رفتم سرکار بعد شب که شد بر میگشتم خونه اولین کاری که میخاستم بکنم این بود که میخاستم باز موقع خواب گوشیشو باز کنم ببینم قراری چیزی نزاشتن احیانا بعد که رسیدم خوشو بش کردیمو شام خوردیم رفت خوابید منم باز مثل صبح گوشیشو باز کردم رفتم ببینم قرار گذاشتن یا نه دیدم اره چون مکان نداشتن تو یه خرابه هست بیرون از شهر که کم تردد میکنن اونجا درخت مرخت زیاده قبلا میگفتن جن زیاده ولی کسی اعتقاد نداشت خلاصه بگذریم من دیدم که ساعت ۱۲ قرار گذاشتن منم فهمیدم کجاست چون خیلی خوب میشناختم با اژانس رفتم اونجا یجای پیدا میکردم که قایم شم که لامصب پیدا نمیشد اخرش مجبور شدم برم بالای درخت که هم دید داشت هم دیده نمیشد از بس که برگ اینا بود رو درخت بعد منتظر موندم میتونم بگم ۱ ساعت منتظر موندم ساعت دوازده و سی و شیش دقیقه بود که دیدم دارن پیاده میام دست تو دست هم منم دوربین گوشیمو اماده کردم که فیلم بگیرم ازشون که بکوبم تو صورت پدر دیوثش که ببینه دختر جندشو بعد امدن داخل خرابه زنم بی معطل اول شلوارشو میخاست در بیاره که نتونست اخرش خود مرده در اورد که زنمم شورتشو زود در اورد مثل ندیده ها پرید به کیرش اول ساک میزد همینجوری با کیرش بازی میکردو ساک میزد بعد بلندش کرد زنمو لختش کرد بعد کیفی که همراهش اورده بود همون مرد ۴۰ یا نمیدونم چند ساله زیر انداز با پتو رو در اورد انداخت زیرشون بعد پتو رو هم انداخت زیرشون دراز کشید رو زنم کصشو مخورد اول زبونشو میکرد تو کصش با چوچولش بازی میکرد زنمم سرشو گرفته بود اهو ناله میکرد چشاشم بسته بود بعد که دیدم مرده کیرشو گذاشت دم کصش یکم بازی داد که وحشیانه و محکم کرد توش که زنمم یکم درد کشید بعد گفت عاشق این وحشیانتم منم که تو دلم میگفتم اره لیاقتت همچین وحشیاس بعد داشت میکردش میتونم بگم تو دوربینم دیدم که ۴۸ دقیقه بود سکس میکردن خسته هم نمیشدن منم دیگه نتونستم تحمل کنم از درخت امدم پایین دوربینو قطع کردم رفتم نو حواسشون نبود دارم نگاشون میکنم که با یه لگد محکم به مرده زدم که یه دفعه پرید گفت تو کی هستی زنمم چشاشو باز کرد ماتو مبهوت موند گفتم ببین مردک بلای سرت میارم یادت نره زنگ‌زدم دوستام امدن نزدیکی اونجا نزاشتم برن داخل ببینن قضیه چیه گفتم این مردکو ببرین یجای ادبش کنین همونجا لخت ولش کنین بعد بردنش منم دیدم که رفتن رفتم سراغ زنم دیدم گریه میکنه از موهاش گرفتم بردمش یه از راه دستش درد نکنه ینفر امد نگر داشت سوار شدیم رفتم رسیدیم به شهر یه ناکسی تلفنی گرفتمو رفتیم خونه موقعی که رسیدیم تا دلتون بخواد کتکش زدم بلندش کردم کوبیدمش به دیوار بلند شدم دوربینو بهش نشون دادم گفتم ببین این حکم مرگته دستشو گرفتم بردم با همون حال پریشانیش پیش خونه باباش درو زدم خواهر کوچیکش در باز کرد بعد رفتم داخل پرتش کردم وسط پذیرای به پدرش گفتم این جنده رو جم‌کن پدرش بلند شد باهام دعوا کنه که گفتم بیا فیلمو ببین چه جندگی میکرده این حرومزاده
که دیدم هیچی نگفت باباش منم فیلمو نشون دادم که از خجالت اب شد باباش هیچی نگفت باباشم دست دخترشو گرفت از خونه پرتش کرد بیرون گفت گمشو بیرون دختری به اسم تو دیگه ندارم به منم گفت هر بلای سرش بیاری حقشع منم بردمش خونه نزدیک شب بود هیچیم از صبح نخورده بودم دیگه داشتم از ضعفو عصبانیت میمردم فقط میخاستم بمیرم نمیدونم درک میکنید این حسو یا نه خلاصه نصف شب بود برگشت بهم گفت کی طلاقم میدی گفتم طلااااق؟؟!!! فکر کردی همینجوری میزارم بری اره؟ دیدم التماس میکنه میگه غلط کردم اینا دیگه تکرار نمیشه گفتم باشه بخشیدمت
بعد فرداش به محسن گفتم که یه جنده جور کن گفت باشه چون محسن خودش شمالیه جنده منده زیاد داشت منم باههاش حرف زدمو جنده رو اوردم خونه دستشو گرفته بودم زنم که درو باز کرد یدفه قفل کرد برگشتم دم گوشش گفتم کسی که یبار خیانت کنه
دوباره خیانت میکنه
پس یادت بمونه چع بلای سرم اوردی منم طلافیش میکنم اروم میگفتم همه اینارو بعد بهش گفتم برو بشین سرجات که دیدم مهناز یا همون جنده بهم میخندید میگفت این کیه زنته گناه داره اینجوری منم گفتم تو کاریت نباشه کصتو بده برو بعد برداشتم ۱ ساعت اینا کردمش جلو زنم زنمم با اینکه مارو نگاه میکرد ولی به فکر رفته بود و گریه میکرد منم بعد اینکه جنده رو حسابی گاییدمش بهش گفتم برو فردا محسن باهات حساب میکنه چون از قبل هماهنگ کرده بودم با محسن بابت پولش خلاصه فردا که شد بلند شدم رفتم پذیرای دیدم خمونجا خوابش برده رفتم پیشش نشستم صداش کردم بیدار شد اولین چیزی که گفت منو بخشیدی؟ گفتم نه همچین خیانتی بخشیدن نداره بوسش کردم گفتم بابت این یسالی که با من خوب بودی ممنونم ازت دیگه نمیخام باهات ادامه بدم رفتم طلاقش دادم بعد رفت پی زندگیش منم که با کمک مادرم دوباره ازدواج کردم ولی این زنم هیچوقت بهم خیانت نکرد حتی امتحانشم کردم دیدم پاکه خلاصه دوستان

ببخشید که سردرد دادم این داستان من بود از زندگی سختم امیدوارم قضاوت نکنین و فقط از داستان لذت ببرین اولین باره داستان نوشتم

یاعلی

نوشته: آرین

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها