داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

لیلا تازه عروس پایین شهر 14 ساله

سلام من بهنامم … 22 سالمه بچه محله پیر بازار رشتم… قدم 190 و وزنم 83 خوشگل و مانکنی هستم و چهره ام بور هستش…داستانم بخدا عین واقعیته…فحش هم ندین خوبیت نداره…دوست ندارم زیاد معطلتون کنم سریع میرم سر اصل ماجرا. . یه روز عصر خونه بابام نشسته بودم اونموقع تازه نامزد کرده بودم …دیدم گوشیم زنگ خورد…یه خانم با صدای نازک و لحن عصبانی گفت آقا چرا مزاحم میشی خجالت نمیکشی منم اول خواستم بهش بفهمونم اشتب گرفته ولی دیدم یه سره داره فوش میده و گوشش بدهکارنبود خلاصه قطع که کرد به یه بهونه ای به خانومم گفتم برم برای صبحانه پنیر و مرباخرید کنم و از خونه زدم بیرون…
سر کوچه به اون شماره زنگ زدم …سریع برداشت گفتم خانم چند دقیقه پیش زنگ زده بودی اشتباه گرفته بودی اونم انگاری سوتیشو فهمیده بود کلی عذرخواهی کرد و گفت اعصابشو بهم ریخته … کمی صحبت کردیم گفت شوهرش میوه فروشه و آه در بساط ندارن تا با ناله سودا کنن و من شیطنتم گل کرد…سریع ماشینم آردی هستش مدل86 بیرنگ روشن کردم آدرس خونشو پرسیدم گازشو کشیدم سمت خونش…خونشون در آستانه اشرفیه بود که کلا شاید پنج دقیقه تا لاهیجان فاصلشه…باور کنین مسیرو با170 کیلومتر در ساعت رفتم و چند جا مامورا ایست دادن توجه نکردم . رسیدم آستانه خونشون پایین محله شهر بود در بافت قدیم…زنگ زدم به دختره باورش نمیشد رفتم…گفتم درو باز کن پشت درم…رفتن داخل حیاط اووووف عجب تیپی داشت …دامن کوتاه استرش بدون شورت با تاپ زرد یقه باز …دست دادیم و یواشکی رفتیم تو خونش…شوهرش که میشد پسر برادر شوهر عمش راننده نیسان بود…بار برده بود شیراز و تا دو روز نمیومد حیاط خونشون پر بود از لوازم نیسان از دیفرانسیل گرفته تا نمایشگر 10 اینچی و …اونا اردیبهشت امسال قبل از ماه مبارک رمضان ازدواج کرده بودن یعنی کلا دوماه عروس بود فابریک و تنگ…خلاصه رفتم داخل هوا خیلی سرد بود…سریع بخاری هیزمیشون روشن کرد و یه جا انداختم وسط هال پذیرایی لب پکیج…دیگه از خود بیخود شده بودم منی که تا بحال به هیچ زنی دست هم نزده بوم الان یه کوس سبزه حرفه ای خیلی خوشگل روبروم بود…سریع بغل کردیم همو…شرو کردم لختش کردم اوففف چقدر تنگ بود…که باور کنین اینقد تنگ بود که سریع تا دو ساعت تلنبه زدم آبم اومد …ساعت نزدیکای ظهر بود…کل آب کیرمو با فشار پاشیدم صورتش…سینش از آب منیم خیس خیس شده بود داشت جیغ میزد والتماس میکرد که بهنام تورو خدا یواشتر و کیر سیاه و کلفتم داشت کیف می کرد …بهنااااااااااااا ام بهنااااااااااام جر خوردم یواشتر بهناااااااااااااام من ترسیدم الان کل مجتمع بریزن راهرو و لو بریم…خیلی بهم چسبیده بود …مدام میگفت بهنام کیر کلفتتو بازم میخوام ولی دیگه نمیشد زیاد معطل کرد از طرفی خریدا مونده بود و باید برمیگشتم خونه رشت و ضمنا هر لحظه امکان داشت شوهره سر برسه بگه مرد تیکه خونه من چه غلطی داری میکنی…البته مورد دوم خیلی مهم نبود چون اگرم میومد میگفتم تعمیرکار اجاز گازم…اونام که وسایل خونشون کهنه و قدیمی بود…خلاصه با هما خداحافظی کردم و پریدم تو ماشینم سریع استارت زدم رفتم فروشگاه در مسیر مدام بهم زنگ میزد و اس میداد خیلی بهش چسبیده بود…خوشحال بودم ک توانسته بودم راضیش کنم و مسرت خاصی تمام وجود منو فرا گرفته بود. رسیدم خونه دیدم همه چی مرتبه و خانم سفره ناهار پهن کرده بود نفهمیدم چطور ناهار خوردم که بازم پیام اومد دیدم تهدیدم کرده که ازم حامله شده و باید مطیعش بشم…منم قبول کردم بشرطی که قول بده بچه را بندازه برم هر روز ترتیبش را بدم و اونم قربون صدقم بره بگه تی بلا می سر بهنامی… حالا قرار شده یه خواهر زن خوشگل داره بیاره اونم بکنم و گروپ بزنیم به شما هم توصیه میکنم از مادر زنتون نگذرین و حتما بکنینش تا عاشقت بشه…

نوشته: بهنام

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها