داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

عشق نه ساله شقایق که آخر سوزاندم

خدمت همه دوستان انجمن کیر تو کس این داستان واقعی واقعی است بخاطر اینکه وقتتان هدر نره شروع میکنم
سال هشتاد وهشت بود اخر بهمن ماه بود که برای کاراموزی اومده بود وقتی دیدمش تو نظر اول دختری با چشم های درشت قدی متوسط و هیکلی که بنظرم قشنگ ترین دختری بود که دیده بود وقتی شروع کرد کاراموزی را تمام بچه ها برا مخ زدنش اومدن ولی تمام اونا را سلاخی میکرد با ادب واحترام همه را رد میکرد وقتی دیدم با تمام کارکنان اینطوری برخورد میکند خودم را کنار کشیدم ولی چون عاشق یادگیری بود و وقتی میدید همه از من سوال میکنند شروع به ارتباط با من در خصوص سوالات میکردن توجه اش به من بیشتر شد و اینطوری بود که بعد از یک ماه شماره موبایل را ازم گرفت وقتی که تعطیلات عید شروع شد منم دو روز بعد از عید با یک پیانک تبریک اولین استارت اس بازی را شروع کردم وقتی که از مسافرت برگشتم کادو خیلی عادی براش اوردم و این شروع پیام دادن هر روز ما شد.

طوری وابسته شده بودم که صبح تو محل کار میدیمش عصر با پیام دادن. سه ماه طول کشید تا کم کم به درد دل وپیام های عشقی رسید ولی در لفافه تا اینکه میخواستم ببینم اونم عتشقم شده یک روز هیج پیام ندادم که فرداش من را که دید با ناراحتی گفت چت شده چرا دیشب پیام ندادی دلواپس شدم اونجا بود که فهمیدم اونم عاشقم شده ولی چه عشقی صبح ها به عشق اینکه سوارش کنم زودتر از خواب بلند میشدم که فقط برسونمش. اون روزها بهترین دوران زندگیم بود تا اینه بعد از هزار ودویست تا پیام بش گفتم عاشقتم و دوستت دارم این دوران گذشت تا اینکه تولدش شد بش گفتم عصر بیا بیرون کارت دارم وقتی اومد اول چندتا کتاب با یک گل و یک عطر بش دادم و برا اولین بار دستش راگرفتم و یک بوسه از لبش گرفتم خدایا چنان این بوسه دلچسب بود که تا عمر دارم فراموش نمیکنم اونم هیچی نگفت فقط تشکر کرد ورسوندمش خونه شان شب که بش پیام دادم دیدم گفت رضا جان میخام موضوعی را بهت بگم گفتم چیه با کمی خجالت کفت من قبلا ازدواج کردم و طلاق گرفتم وقتی شنیدم از یک طرف خوشحال شدم که مطلقه است و از یک طرف دلم سوخت که دختری به این قشنگی و نجیب ای و مودب چطور در جوانی به زور شوهرش داده بودن و بعد از مدت خیلی کمی طلاق گرفته بود.

خلاصه دوستی وعشق ما گرم تر گرم تر شد تا جایی که دیگه تو دنیا هیچ دختری را از اون قشنگ تر نمیدیدم وقتی برا اولین بار قرار شد بیاد خونه پیشم تا غروب حال خوبی داشتم و لحظه شماری میکردم ولی قول داده بودن که فقط در حد نشستن و بوس کردن چون از سکس با شوهرش خاطره خوبی نداشت ومتنفر بود بدلیل اینکه در نوجوانی ازدواج کرده بود وشوهرش بدون مقدمه فقط فکر سکس و عذاب دادن اون بود بخاطر همینم از سکس زیاد خوشش نمیومد منم قول دادم تا اینکه اومد تو خونه وقتی که رسد اول دست داد منم بوس عادی کردن وتعارفش کزدم که گفت اجازه بده برم خو اطاق ولباس ره در بیارم وقتی رفت بعد هز پنج دقیقه اومد بیرون خدایا چی میدیدم شلوار لی و یک تاپ مشکی وکرست قزمز با سینه های هشتاد وپنج که از بغل کرست بیرون زده بود باسنی که باور کن از اون خوشگل تر تو عمرم ندیده بودم وقتی اوند توهال دهدزد رضا رضا دیدی اخر من وتو تنها شدیم وقتی اوند کنارن رو مبل نشست دستاش را که گرفتم بوسیدم که دیدم چشماش را بست و با چشمان بسته ازم لب گرفت شاید باور نکنید ربع ساعت من فقط بوس میکردم ودست به هیچ جاش نمیزدم ولی وقتی سینه هاش را گرفتم اینقدر سفت وقشنگ بود که داشتم دیونه میشدم ولی چون قول داده بود فقط ماساژ میدادم وقتی سینه هاش ره از زیر لباسش گرفتم دیدم اونم شل شد بش گفته بودن که ماساژ بلدم به پیشنهاد من به شرط اینکه لباسش ره در نیارم رو تخت خوابوندم شروع به ماساژ دادن کردم که دیدن چیزی نمیگه لباسش را بالا برو وشروع کردم از صدای نفساش فهمیدم حشری شده که تاپ را کلا در اوردم خدایا چی بود زیرش سینه هاش نو بود و سفت بدن سفید کرست قشنگ ونو معلون بود تازه خریده بودش شروع کزدن مدام ماساژ دادن ولی وقتی به باسنش میرسدم اون را رد میکردن وپاش را ماساژ میدادم این کار ها حدود بیست دقیقه طول کشید دیگه صداش اغشته به شهوت شده بور که دکمه شلوار را باز کزدم شلوار ره دراوردم بامن همراهی میکزد وقتی شلوار را در اوردم رو تخت که خوابیده بور اطاق تاریک یک بدن سفید وگوشت الود که من عاشق ایت بدن ها هستم وزن حدود شصت وپنج کیلو ولی بدون گوشت اضافی تو بدن باسن بزرگ وسینه بزرگ بدون شکم خدایا چی میدیدم شروع کردم به ماساژ که گفت چرا باسنم را ماساژ نمیدی منم از خدا خواسته شروع کردم همین که رو شکم خوابیده بود شرتش را پایین اوردم دیگه من از شدت شهوت داشتم میمردم که لای پاش را باز کردم شروع به بوسیدن وقتی برل اولین بار زبونم را به کسش زدم جیغ میزد از شهوت منم مدام چوچولش را میخوردم که دیدم داد میزند بکن من را جرم بده که گفتم مگر قرار نبود نکنیم که گفت تواگر اهن رهدهم ماساژ بدی نرم میشه که منم وقتی افتادم روش بل چنان ولعی کیرن را تو کسش میکردم که ظرف یک دقیقه به ارگاسم رسید ولی هنوز دادمیزد منم که شروع به کردن کردم بخاطر قرص که خورده بودم مطمن بودم مدام میکردم که دوبار دیگه ازضا شد ولی من هنوز وقتم نرسیده بود که بعد از نیم ساعت که مدام میکردن اونم همراهی ام میکرد ارضا شدم که رو کمرش ریختم این بهترین سکس عمرم شد بعد از اون تا نه سال با هم بودین بهترین دوران عمرن راباش بودم ولی هیچکس نمیدونست ارتباط من ره چون خیلی رعایت میکردم بخاطر اینکه عاشقش بودم بخدا دیونش بودم تو این نه سال شاید پانصد بار باهم سکس داشتیم وقتی میرفتیم شهرهای دیگه تو شهر خودمان محال بود حداقل روزی سه ساعت با هم حرف نزنیم اواخر که دیگه جامون هم اوکی شده بود ولی من فقط بخاطر ابنکه کسی نفهمد و آبروش نره رعایت میکردن به هم که بودین چنان پله های ترقی شغلی و مادیش بهتر شده بود که برا خودش یک انسان موفق و باشخصیت شده بود که همه نوع امکانات داشت چنان رشدی پیدا کرد که همه در حسرتش بودت چون همه کارامون با هماهنگی وهمفکری انجام میدادیم تا اینکه یک انسان پست ورذل ولی پولدار اوند تو راهش و اینقدر اون را وسوسه کرد که از راه بدر شد و اون را تومنجلاب خودش کشاند هرچی بش گفتم التماس کردم فایده نداشت بش گفتم وقتی کارش تموم بشه ولت میکند آبروت را میبره اون انسان پستی است ولی چه کنم که اون خیلی پولدار بود و من یک ادم نمیگم سطح پایین ولی در مقایسه با اون کمتر بودم نمیخام بیشتر بگم کیه شاید کسی بفهمد و بشناسد بخاطر این بیشتر توضیح نمیدن فقط این ره بگم الان ده ماه است که من را ترک کرده هنوز روز نشده که بش فکر نکنم هنوز غذایی نخوردم که یادش نیفتم هنوز میوه ای پوست نگرفتم که یادش نیفتم جاهای که با هم رفتیم خاطراتی که با هم داشتیم شاید باور نکنید ساعت ها تو ماشین میشنیم که فقط ببینمش وقتی پیاده میشه از ماشین دم خونه اش میشینم که فقط ببینمش بعد از رفتنش تو سه ماه بیست کیلو وزن کم کردم چون بخدا عاشقشم بخدا دیونشم من هیچ زن و دختری برام قشنگ نیست فقط اون چرا میگن مردها بی وفان من هر روز چرفایلش را چک‌میکنم با اینکه بلاکم کرده به امید اینکه باز کحد وپیام بده هر روز ده بار چک میکنم اگر ازدواج کرده بود ورفته بود اینقدر نمیسوختم ولی چون این پست فطرت بازیش داد وابروش را برد میسوزم الانم بخدا بخشیدمش دیگه نمیخام باش باشم فقط دوست دارم باش ارتباط تلفنی داشته باشم وکمکش کنم ولی اون چون میدوند مت همه چیز رادمیدونم و هرچی که بش گفتم همون شد خجالت میکشر حایی که من را میبند فرار میکند نمیتوند تو صورتم نگاه کند خجالت میکشد ولی بخدا تا روزی که زنده اج عاشقشم چون جن بند بند وجودش ره دوست داشتم چشمای درشت مشکی صورت گرد وخوشگل وهیکلی که مشابه ای ندارد وصورتی که وقتی میخندید زیبا تر میشد شقایق جان دوستت دارم عاشقتم و ایشالا که تو تمام مراحل زندگی موفق باش دوستت داشتم دارم و خواهم داشت زندگی ام همه کسم و دلیل بودنم عاشقتم.

نوشته: رضا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها