داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فرشاد یه حرومزاده بود (۲)

لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه…

سلام دوستان من شهلا هستم و اگه یادتون باشه یکی از حوادث تلخ زندگیمو براتون نوشتم و اسم داستان (فرشاد یه حرامزاده بود) با اینکه من از کرده خودم پشیمون بودم ولی دوست داشتم نظرات شما رو درمورد داستانم بدونم و کامنتهایی که زیر داستان بود اکثرا توهین بمن بود ولی اگه من قصدم از دانشگاه رفتن کثافت کاری بود میتونستم خیلی راحت بکنم و ابراز پشیمونی هم نکنم من گفتم که گذشته پاکی نداشتم مثل همه دخترای الان ولی حداقل صداقتشو دارم بگم و مثل دخترای دیگه مخفی نمیکنم. ولی یکی از کامنتها برام جالب بود که نوشته بود تو توی وجودت یه جندگی وجود داشته که این آقا فقط بیدارش کرده. من باهاش موافقم چون زمانی که تن و بدنم دست فرشاد بود خیلی لذت میبردم که روانشناسم پس از مدتها روان درمانی گفت تو توی سکس با شوهرت اصلا ارضای روحی و جسمی نمیشی و این بهت آسیب زده و زمان درمان طولانیه. ولی حقیقت این بود که شاید من دوست نداشتم درمان بشم.
بگذریم. حالا میخوام داستان سکسی بعدیم رو براتون تعریف کنم که این رابطه هم زیاد طول نکشید ولی من ضربه زیادی توش نخوردم. فقط فرقش با قبلی این بود که من خودمم دوست داشتم رابطه شکل بگیره. رابطه من و مجتبی با وجود تلاشهای مجتبی و ابراز محبتش بمن هر روز سردتر میشد. اشکال از من بود چون واقعا علاقه زیادی بهش نداشتم. از یه طرف دخالت مادر و خواهرش تو زندگیم از یه طرف گیر دادنای زیاد مجتبی بهم به نوع پوششم و اصرار برای دانشگاه نرفتنم باعث شده بود غبار سردی از یاس و نا امیدی تو رابطه بشینه و من حتی به جدایی فکر میکردم ولی مجتبی میدونم منو دوست داشت. اما دانشگاه. دانشگاه تهران جو خودش رو داشت. به قشنگی دانشگاه آزاد کرج نبود ولی خیلی همه اکتیوتر بودن. تو کلاسا من خیلی کم حرف بودم و زیاد تو مباحث شرکت نمیکردم. تو یکی از کلاسا با یه خانومی به نام خانوم صمدی که هم سن خودم بود معاشرت میکردم. اونم متاهل بود ولی خیلی به خودش میرسید و با همه پسرا گرم میگرفت حتی دست میداد. بعدها فهمیدم با یکی از پسرای کلاس که ۲۱ سالش به زور میشد رابطه داره!!! تو حیاط دانشگاه جلوی من دست میدادن شوخی های سکسی میکردن و بعدا از خود زهره شنیدم سکس هم دارن. دیگه واقعا مخم کار نمیکرد و یبار تصمیم گرفتم ازش سوال کنم که چجوری. یروز بین کلاسا کافی شاپ بودیم که بهش گفتم مگه تو شوهر نداری چرا دوست پسرم داری خندید و گفت واسه تنوع بعد بمن گفت تو چی منم رابطه خودم و مجتبی رو براش تعریف کردم حتی سکس با فرشاد رو. اونم گفت هر کس زندگی خودش رو داره و من بهت نمیگم چیکار کن ولی تو فقط یبار جوونی. طرز تفکر زهره به طور کثیفی زیبا بود. من تصمیمی رو که دوست داشتم بگیرم رو گرفتم و از اون روز کلاسای روان درمانیم رو قطع کردم. شوهر زهره رو فقط یبار دیده بودم بساز بفروش بود و بیشتر موقع خونه نبود و من بنا به درخواست زهره با مجتبی صحبت کردم که بین کلاسا و بعضی شبا که فرداش کلاسه خونه زهره میمونم. اونم با وجود ناراحتی باز قبول کرد مون من بهش گفتم نیاز به زمان دارم واسه فکر کردن رو رابطه و باید یکم جدا باشیم. اونم که بیشتر مواقع تو سوپر مارکت بود و پسرم هم پیش مادرشوهرم بود. کم کم وسایلم رو هم اوردم تو خونه زهره و زهره یوی از اتاقاشو داد بمن. شوهرش هم شبا میومد و صبح زود میرفت. فردای اون روز زهره منو برد آرایشگاه زیبایی و گفت یه آرایش قشنگ بکنه منو. بعدش هم رفتیم مانتو خریدیم و من یه مانتو دانشجویی اندامی خریدم. دیگه شبیه زهره شده بودم و سعی میکردم فقط لذت ببرم حداقل واسه یه مدتی. با زهره سینما میرفتیم گردش کافی شاپ و بعضی مواقع دوستش وحید هم باهامون میومد. حتی بعضی مواقع وقتی خونه بودیم و من تو اتاقم بودم میشنیدم که دارن اتاق بغلی سکس میکنن ولی من درو قفل میکردم چون هنوز آمادگیشو نداشتم زهره هم اصرار نمیکرد. تو دانشگاه دیگه با پسرا راحت بودم ولی هنوز پسری چشمم رو واسه رابطه نگرفته بود خیلی دوست داشتم با کسی مثل فرشاد دوباره رل میزدم ولی نبود جز یه نفر. اسمش حمید بود و واقعا زیبا بود و خجالتی. حدود ۲۲ سالش بود و من تو آستانه ۳۲ سالگی. بدبختی یه کلاس هم بیشتر باهاش نداشتم تو طول هفته. قضیه رو واسه زهره تعریف کردم اون گفت کمکم میکنه. یروز تو کلاس دقیقا رفتم کنارش نشستم و با هم صحبت کردیم یکم اونم نشون داد ازم بدش نمیاد ولی وقتی فهمید متاهلم خیلی جا خورد. منم بهش گفتم که دارم طلاق میگیرم و به مجتبی علاقه ای ندارم که اونم گفت باید فکر کنه. بدجور نیاز به سکس داشتم اونم فقط با حمید. پیش مجتبی که میرفتم نمیتونستم باهاش نزدیکی کنم چون آزارم میداد و ازش میخواستم بهم زمان بده. هفته بعد که با حمید کلاس داشتم بعد کلاس بهم گفت قبول میکنه و من خیلی خوشحال شدم ولی به روی خودم نیوردم. کسم خیس خیس شده بود. به زهره قضیه رو گفتم و اون کلید خونش رو داد بهم و وقتی به حمید گفتم بریم خونه خیلی جا خورد. اصلا سرخ شد. ولی قبول کرد و بعد کلاس با هم رفتیم سمت خونه. وارد که شدیم تو فکر این بودم که چجوری موضوع سکس رو پیش بکشم که خودش از پشت بغلم کرد و شروع کرد بوسیدنم. انگار زمان برای من واستاده بود ولی اینبار لذت میبردم. مقنعم رو دراورد و گل سرم رو باز کرد و آبشار موهام ریخت پایین منم برگشتم و لب تو لب شدیم و انقدر لبهای هم رو خوردیم که لبام درد گرفته بود. حمید تشنه من از اون تشنه تر. فقط نمیدونم چجوری لخت شدیم ولی زمانی که کیرش رو آروم وارد کسم کرد نفسم برید. هم ازم لب میگرفت هم سینه هامو میمالید هم تلمبه میزد. منم قربون صدقش میرفتم. موهاشو میکشیدم بوسش میکردم . خیلی زود آبش اومد و خودش گفت بخاطر استمنا زیاد و هول شدنش بود ولی با این حال من واقعا لذت بردم و شروع کردم خوردن کیرش و انقدر کیرشو خوردم که باز آبش اومد. بعدش بغل هم بودیم تا زهره زنگ زد و گفت دارن میان خونه. ما سریع خودمونو جمع و جور کردیم که زهره و وحید دست گردن هم اومدن تو. حمید بنا به اصرار من با دختر دیگه نمیچرخید و اونم از من خواست با کس دیگه نباشم و اگه قضیه لو رفت و شوهرم فهمید بگم اصرار از اون بوده و منم قبول کردم. ما یسره با هم بودیم و اون ترم من علاوه بر حمید ‌با دونفر دیگه هم سکس کردم البته دوتاشم زوری و غیر منتظره بود. یکیش با وحید که یروز که من خواب بودم تو اتاقم و زهره هم با شوهرش رفته بودن مسافرت اومده تو خونه و پریده روم تو خواب و پس از کلی کردن و چک زدن تو گوش من واسه ساکت شدن ازم قول گرفت به زهره چیزی نگم و گفت از روز اول ازم خوشش میومده. منم گفتم این یه بار اشکال نداره ولی اگه باز اینکارو بکنه آبروشو میبرم. یبارم که واسه مصاحبه کاری رفته بودم تو یه شرکت بعنوان مترجم رییس اونجا واسم دام چید و پس از چند بار کشوندن من به شرکت یبار تو دفترش بهم تجاوز کرد و قول داد بهم کار بده بشرطی که بشم جنده اش منم قبول نکردم و دیگه ندیدمش. اگه خواستین داستان اون رو هم مینویسم. این ترم که تموم شد حمید بنا به تصمیم مهاجرت پدر و مادرش به خارج ترک تحصیل کرد و ما آخرین سکس رو هم کردیم و عاشقانه جدا شدیم. ولی من یه شهلای دیگه شده بودم و سعی داشتم مجتبی رو هم حفظ کنم هرچند خیلی بهم شک کرده بود و شایدم میدونست بهش خیانت میکنم. میدونم بازم میخواین بهم فحش بدین ایرادی نداره ولی اینو بدونین باز من صداقتشو دارم راستشو بگم شاید خواهر شما زن شما یا دوست دختر شما خیلی از این کارا رو میکنه ولی بهتون نمیگن بعدشم اعتراف جایی که کسی منو نمیشناسه حس خوبی بهم میده. امتحان آخر این ترم رو که دادم تصمیم گرفتم مدتی خونه پیش مجتبی بمونم و باهاش سکس هم بکنم ولی مطمئن هستم سکس با مجتبی تنها سکس زندگی من در آینده نخواهد بود. با اینکه داستان دوم من ربطی به فرشاد نداره ولی اون کصافط بود که منو وارد خیانت به شوهرم کرد و دوست دارم داستان های بعدیم هم به اسم اون کصافط باشه.
پایان

نوشته: Shhla

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها