داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

باکره ی ۳۰ ساله

دیگه حسابش از دستم در رفته بود
حساب روزا و هفته ها،درگیر روزمره گی و روزای تکراری تو شهر غریب،تنها تر از تنها
یه آدم معمولی ،منزوی و گوشه گیر
بعد خدمتم یه کار تو تهران برام جور شد که مجبور شدم از شهرستان دل بکنم و برای پول در آوردن بیام تهران،،تو تهران یه آشنا داشتیم که چند تا خونه تو یه محله ی پایین شهر داشت و اجاره میداد،،تمام خونه هاشم تو یه حیاط بزرگ بودن و روبروی هم،،البته بیشتر شبیه سوییت بودن تا خونه،،
بگذریم همه چی خوب پیش میرفت جز زندگی جنسیم،،یه آدم ۳۰ ساله ی مجرد که ده ساله تنها زندگی میکنه و هنوز بدن یه زن رو لمس نکرده،شاید به نظرتون عجیب باشه ولی واقعیته چون از بچگی درگیر کار بودم و اصلا وقت اینجور چیزا رو نداشتم و بشدت هم خجالتی بودم خلاصه روزا و سالها همینجور میگذشت و ما هم در حسرت یه همبستری با یه جنس مخالف،،آدم معتقدی نبودم ولی یه سری خط قرمز ها برای خودم داشتم که واقعا میگفتم حتی تا پای مرگ هم ازدواج نکنم یا با دختری آشنا نشم از اون خط قرمزا نمیگذرم که مهمترینشون خوابیدن با زن شوهر دار بود ولی کی میدونه روزگار چه بازیایی داره؟؟؟
صبح جمعه بود چون شب قبلش تا دیر وقت بیدار بودم تا ساعت ده خواب بودم که با سرو صدای چند نفر بیدار شدم،مستاجر جدید که صاحب خونه داشت خونه رو نشونشون میداد،،یه خانواده چهار نفره شوهر تقریبا پنجاه ساله،،زنش بهش میخورد سی باشه و دوتا دختر کوچولوی شیش هفت ساله که مشخص بود دوقلو بودن،با دیدن زن جوون و اون شوهر پیر یکم جا خوردم،،زنش هم از اون تیپ های ساده ولی اغوا کننده،چادر سرش بود ولی برآمدگی های باسنش قشنگ به چشم میخورد موقع راه رفتن،،صورتشم آرایش نیمه غلیظ داشت که با اون لباسای مذهبیش یه تضاد عجیبی بود،خلاصه که قبول کردن و اسباب کشی کردن،،
چند روزی گذشت و من کلا فراموش کرده بودم چون خیلی بی سر وصدا بودن منم که تا دیر وقت سر کار بودم،،یه شب دیدم یکی در میزنه،،رفتم درو باز کردم دیدم همون همسایه جدیده هست یه کاسه آش تو دستش بود و با یه دستش چادرش رو پرده کرده بود،گفت آش پختم گفتم برا شمام بیارم،،تشکر کردم و همین که رفتم آش و بگیرم اون دستش ول شد و چادرش باز شد،،نخواستم نگاه کنم ولی سفیدی سینه هاش و قرمزیه تاپ بندی که پوشیده بود ترکیب رنگ جالبی ساخته بود که چشمم قفل شد روش،تو چند ثانیه تمامشو آنالیز کردم،،اونم عجله ی برای پرده کردن چادرش نداشت،،گذاشت قشنگ از دیدنش لذت ببرم یه تاپ بندی قرمز که زیرش سوتین هم نبسته بود و یه جز نوکش تمام اجزای سینش مشخص بود ،،البته برآمدگی بزرگ نوک سینش هم از زیر تاپ نازکش چشم نوازی میکرد،،تو همون چند ثانیه انگار تمام خون بدنم رفتن درون آلتم چنان سفت شدن که میشد ازش جای دسته تبر استفاده کرد بدنم از گرما عرق کرد و در حال سوختن بود ،،چادرش و پرده کرد و یه لبخند ملیح زد و گفت ظرفشو فردا میام میگیرم و رفت،،مثل شکارچی که شکارشو مسموم کرده و شکارشو ول میکنه تا بمیره تمام وجودمو پر از عطش کرد و رفت،،رفتم دم پنجره و شروع به دید زدن کردم ،،پنجره خونشون دقیقا روبروی پنجرم بود،،بعد چند دقیقه دیدم اومد دم پنجره با همون تاپ و پاشم یه شلوارک تنگ بود ،،آخ که چه بدن جا افتاده و سفید و تو پری داشت اونشب حتی یادم رفته بود که خط قرمزایی برای خودم دارم،،،من و پشت پنجره دید و میدونست دارم دیدش میزنم ولی نه اون از کنار پنجره تکون میخورد و نه من توان کنار رفتن داشتم،
یه مرد سی ساله رو تصور کنین که هیچ سکسی نداشته و الانم از شدت عطش و شهوت در حال انفجاره،،،ساعت تقریبا ۱۲ بود و میدونستم شوهرش شب کاره و صبح میاد،،مثل کسی که هیچ چاره ای نداره تیری تو تاریکی انداختم و بهش اشاره زدم که بیاد خونه من،،یه لبخند زد و پرده رو کشید و رفت،کاملا نا امید شده بودم و برای تخلیه خودم کاری جز خود ارضایی نداشتم ،،تمام آلتم خیس شده بود از آب مذی (همون آبی که قبل ارضا شدن از آلت خارج میشه تو طول عشقبازی)و تمام آلتم و بدنم از حرارت قرمز بود ،،حتی یه لحظه نمیتونستم از فکر سینه هاش و کون خوش فرمش و بدن سفیدش در بیام چشام و بستم و خودمو در حال تلنبه زدن تو کوسش تصور کردم و نزدیک به ارضا بودم که در زدن ،،در و باز کردم و دیدم خودشه ،،بدنمو پشت در قایم کرده بودم تا خیمه ای که کیرم رو شلوارکم زده رو نبینه،خندید و اومد تو،،شوکه شدم
گفت چیه چه تعجب کردی خودت گفتی بیام،،گفتم آره ولی اصلا انتظارشو نداشتم ،،گفت حرفای بیخود و ول کن و بگو چیکارم داشتی یه کم من من کردم و تا زبونم باز بشه دیدم اومد جلو و از پشت شلوار کیرمو گرفت تو دستشو گفت فکر کنم دلیلش این باشه این و گفت و رفت پایین و شلوارمو کشید پایین و کیرمو گذاشت دهنش ،جوری میخورد که هر لحظه ممکن بود آبم بیاد درست مثل ستاره های فیلمای سکسی،یه لحظه سرشو کشیدم عقب گفت چی شد گفتم هیچی آبم داشت میومد،،گفت فکر اونجاشم کردم یه قرص از داخل جیبش در آورد و گفت شوهر خرفتم هزارتا مشکل جنسی داره و با خوردن این فقط میتونه سوارم بشه ،،قرص و خوردم و شروع کردم به لخت کردنش،،لخته لخت تو بغلم بود تا میتونستم سینه هاشو خوردم و با دستم کوسشو مالیدم،،اصلا تو این دنیا نبودم ،،سکس تو اوج شهوت واقعا بهترین حس دنیاست ،،سریع پاهاشو باز کردم که برای اولین بار سکس و تجربه کنم ،،کیرمو تا روی کسش بردم که دیدم سریع پاهاشو جمع کرد و گفت نه نه نه الان زوده و چسبید به لبم
با اینکه حس خوبی داشت ولی با اون کیری که نزدیک دوساعت بود شق بود فقط میخواستم تو یه سوراخ فرو کنم که اون بار سنگین از رو دوشم بیاد پایین،،احساس سنگینیه عجیبی تو زیر شکمم داشتم و میدونستم فقط با فوران منی از کیرم این حس رفع میشه،،بعد چند دقیقه که لبمو خورد پوزیشن سگی نشست جلوم گفت کوسمو لیس بزن، منم زبونمو کشیدم رو کوسش ،خیسه خیس بود ,تو فیلما که اینچیزا رو میدیدم یه کم چندشم میشد و میگفتم عمرا من از اینکارا بکنم ولی اولین بار بود تو اون موقعیت بودم و با وجود حس شهوتی که داشتم اونکار واقعا لذت بخش بود ،،طاقتم تموم شد و کیرمو تنظیم کردم رو کوسش تا فرو کنم داخل که دیدم دمر دراز کشی و منم باز تو رمین و هوا موندم ،،برگشت سمتم و باز بغلم کرد و شروع کرد به لیس زدن تمام بدنم واقعا دیگه طاقت نداشتم و گفتم میخوام بکنمت دیگه نمیتونم
به پهلو دراز کشید ،،پاهاشو تو همون حالت از هم باز کرد ،یه پاش رو زمین یه پاش رو هوا ،،خودمو بهش نزدیک کردم جوری که پاش که پایین بود وسط پاهام بود ،،گفت حالا بکن توش،کیرم که خیسه خیس بود و مالیدم به کوسش و آروم فرستادم تو ،،حتما اوناییکه برای اولین بار سکس کردن حس و حال اون لحظه مو درک میکنن و خوبیش این بود که طرف مقابلم کار بلد بود ،آروم شروع کردم به تلنبه زدن انقد سنگین بودم که فقط میخواستم آبمو بپاشم روش تا سبک شم ولی هرچی تلنبه زدم آبم نیومد ،فهمیدم که تاثیر قرصه ست
چنان ناله میکرد که حشرم چند برابر میشد
تو همون حالت چند دقیقه تلنبه زدم و برگردوندمش
پاهاشو گذاشتم رو شونه هامو شروع کردم به تلنبه زدن
چند دقیقه تو همون حالت هم مثل وحشیا تلنبه زدم و سینه هاشو هم خوردم ،،یه لحظه گفت وایستا
دیدم تو همون حالت پاهاشو دراز کرد و کامل چسبوند به هم به من گفت از بالا بذارم تو کوسش،،چون رون های تو پری داشت قشنگ سوراخ کوسش مخفی شده بود بین پاهاش ،منم گذاشتم لای پاش و خودمو کشیدم پایین تا کیرم به سمت جلو صاف بشه و بره توش
وقتی رفت تو گفت زیاد نکشش بیرون همون تو باشه و یه کوچولو بازی بده ،فکر کنم از اینکه کیرم میمالید به کلیتوریسش لذت میبرد ،،دیدم صدای ناله هاش بیشتر شد جوری لبمو گاز میگرفت که دردم میومد و با صدای ناله های منم قربون صدقم میرفت ،،کم کم دیدم چشاش داره سفید میشه و بدنش داره میلرزه چند تا جیغ کوچیک کشید ،محکم بغلم کرد و فشارم داد و آروم شد ،ولی من همچنان تلنبه میزدم ،پاهاشو باز کرد و گفت محکمتر بزن ،چند دقیقه زدم تا بالاخره اون خارش معروف رو حس کردم انقد قوی بود که گفتم الان اگه ارضا بشم تموم خونه خیس میشه ،بالاخره ارضا شدم
و کشیدم بیرون و ریختم رو شکم و سینه هاش
انگار یه تومور چند کیلویی رو از داخل شکمم و مغزم بیرون کشیدن
انقد حس سبکی داشتم که قابل وصف نبود،،
این بود پایان باکرگی باکره ی سی ساله

نوشته: Rain man

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها