سلام
امید هستم از اهواز تقریبا یه ۵سالی هست که ازدواج کردم
ازدواجم سنتی بود ومن ۵سال از زنم بزرگتر بودم
خانواده ای همسرم از ۸نفر تشکیل شده
پدر زنم ۲تا زن داشت مادر زنم که دختر عموش بود و زن دومش که با من اختلاف سنی زیادی نداشت از یه خانواده ای دیگه بود.
مادر زنم فقط یه دختر و یک پسر داشت واون یکی ۳تا پسر …ماجرا از اینجا شروه میشه که بعد از ۹ماه از ازدواج میگذشت که زنم باردار شد و بعد از ۳ماه بچه سقط کرد …وبعد از مدتی که به دکتر مراجعه کردیم و کلی دردسر دوباره باردار شد که باید کلی از خودش مراقبت میکرد و دکتر بهش گفته که باید استراحت مطلق داشته باشی رفت خونه آقاش اینم بگم من از روز اول زندگی خونه ای جدا اجاره کرده بودم .ماه های اول بارداریش میگذشت که من که از سرکار میومدم خونه
نه نهاری بود نه خونه مرتبی بود و کلی مشکلات داشتم ومجبور بودم تحمل کنم
خانمم که بهم زنگ زد وگفت چکارمیکنی وکلی سوال جواب بهش گفتم خونه بهم ریخته و من حوصله ندارم تمیزش کنم وکلی گله مند شدم یهوی بهم گفت بیا دنبال مادرم خونه روتمیز کنه بعد برش گردون خونه من گفتم چشم …اینو بگم از روز اول که مادر زنم رو دیدم عاشق اندامش شدم و به خاطر مشکلات خانوادگی پدر زنم رفته زن دوم گرفته و اصلا به مادر زنم نمیرسه …آقا هیچی ظهر ساعت ۳رفتم دنبالش هوای اهواز هم گرم بود برج ۳بود
وقتی رسیدیم خونه گفت نهار خوردی گفتمآره بیرون ساندویچ خوردم …بهش گفتم من برم بخوابم گفت باشه منم خونه رو ترو تمیز کنم …منم رفت رو تخت که بخوابم دیدم اومد تو اتاق خواب وداشت لباس هارو از هم جدا میکردکه بره بشوره منم از پشت پتو خیره شدم به باسنش و اندام توپی که داره …پیش خودم گفتم حیف نیست اندام به این زیبایی آدم ولش کنه بره زن دوم بگیره خلاصه نتونستم بخوابم رفتم دنبالش که دیدم تو آشپزخانه داره ظرف میشوره و لباس هارو انداخته تو ماشین لباسشویی رفتم داخل آشپزخانه که لیوان بیارم که دقیقا کیرم به کونش مالیده شده بود…خواستم ببینم چی میگه هیچ عکس العملی نشون نداد اونم بدنش از زیر لباس معلوم بود هیچی نپوشیده چون هوا گرمه …رفتم اتاق نتونستم تحمل کنم رفتم دنبالش دیدم رفت توراه رو و باکونش حرکات عجیب قریبی در میاره منم مستقیم رفت و از سینه هاش گرفتمش گفت چکارمیکنی ولم کن بهش گفتم از روز اول دنبال این روز بودم که باهم خلوت کنیم لبامو گذاشتم رو لباش یکی از دستام سینه هاشو گرفتم و اون یکی دستم روگذاشتم رو کوسش که خیلی داشت مقاومت میکرد که یهوی غش کرد …من رفتم آب واسش اوردم ودادم که بخوره تا به حال اومد …بهم گفت داشتی چکار میکردی …بهش گفتم بخدا عاشقتم دست خودم نبودبیا باهم باشیم …گفت نمیشه بهش گفتم بخدا قسم به هیچ کسی نمیگم خلاصه ترسیده بود که دوباره دست رو سینه هاش گذاشتم هیچی نمیگفت و دستش اوردم گذاشتم روکیرم که چشماش رو بسته بود منم سریع لختش کردم و مستقیم بدونه مقدمه کیرمو فرو کردم تو کسش وقتی کردمش و آبم اومد گفت داخل نریز منم رو سینه هاش آبمو خالی کردم …از اون روز به بعد هفته ای ۳بار باهم سکس داشتیم و الان ۳سالی هستم که رو همین برنامه هستیم هفته ای ۳الی ۴ بار باش سکس دارم و عاشقم شده
نوشته: امید