داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زن عموی ۴۵ ساله

سلام اسم ها مستعاره اول داستان بگم و میخوام داستان خودم با زن عموم بگم من محسنم۲۵ ساله تهران زن عموم نسرین۴۵ ساله تو اصفهان هستن ما برای تفریح رفته بودیم اصفهان و یه روز صب پاشدم دیدم هیشکی نیس رفتم لباسای زن عموم ورداشتم جوراباشو بو کردم(پسرش ک ۲۳سالشه سرکار بود) خیلی جوراباش حس خوبی داشت ابمو توش خالی کردم ک دیدم صدای در اومد من یکم‌استرس گرفتم لباسمو جمع کردم دیدم زن عمومه گفتم بقیه کجان گفت ناهار میریم باغ خواب بودی بیدارت نکردیم بزار من جوراب بپوشم بریم ک من قرمز شدم گفت چیزی شده گفتم نه دیدم همون جوراب ورداشته داره میره رو مبل بشینه خودمو زدم ب اون راه ک دیدم انگشت دستشو زد به خیسی جوراب بعد میک زد گفت بیا اینجا گفتم جانم گفت چه غلطی کردی گفتم گوه خوردم غلط کردم ببخشید گفت چرا گفتم من اشتباه کردم ببخشید گفت ببخشم؟ گفتم بله بزرگی کنیدکه گفت لباساتو درار من لباسامو درآوردم گفت برو روتخت زنگ زد عموم گفت ما یکم دیرتر میایم من کونم بدون مو هستش شرو کرد انگشت کردن فحش دادن گفتم زن عمو درد میاد من عذر خواهی ک کردم گفت خفه شو پاهامو بخور پاهاش خوردم همزمان کیرمو میمالیدم ک دیدم خودش دستشو گذاشت رو کیرم گفت ارضام کنی کاریت ندارم آقا منو میگی انگار دنیارو دادن در گوشش گفتم جنده خانوم گفت هیییس کارتو بکن دادم ساک بزنه ک هی عق میزد گفتم جنده دندون نزن ک یکم بهتر شد موهاشو گرفتم گفتم جنده من کیه گفت مننن تف کردم تو صورتش پاهاشو بوس کردم کیرم تنظیم کردم رو کسش نیم ساعت تلمبه زدم هی فحش میدادم بهش ک خوشش میاد ک دیدم لرزید گفت اخیییش گفتم جنده چطور بود گفت‌عالی گفتم نوبت منه از کون گفت عموت بفهمه منو بیچاره میکنه گفتم جنده من مگه نیسی گفت چرا گفتم پس برگرد بدون وازلین بردم تو کونش دیدم خون مياد جیزی نگفتم تا آخرش ک ابم داشت میومد گفت بریز رو پاهام ریختم بعد بدون اینکه پاک کنه جوراب پوشید گفت تو شوهر منی دیگ گفتم جنده میای اونجا رعایت کن گفت چشم تو ماشینم ساک زد ابمو خورد الان هر شش ماه همو میبینیم میکنمش صبح بهش تصویری زنگ میزنم به من میگه آقامون منم بش میگم جنده خانوم حالا قراره خواهرشو برام جور کنه

نوشته: محسن

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها