داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

آخه دختربچه سه ساله چی می فهمه؟

داستانم ابدا سکسی نیست.ولی دردناک و غم انگیزه
فقط چیزی که هیچ جا و به هیچ کس نمیتونستم بگم رو می نویسم.شاید کسی پیدا شه کمکم کنه

سه سال و چند ماهم بود.یه خاله دارم که ازدواج فامیلی کرده و از مامانم خیلی بزرگتره.همه بچه هاش از من بزرگترن.هرکدوم از بچه هاش بخاطر ازدواج فامیلیشون یه مرگیشون هست.اونایی که جسمشون سالمه عقلشون پاره سنگ برمیداره.بقیه شونم هم عقب مونده ذهنی ان هم جسمی

یه دونه پسر داره که من حتی نمیدونم چن سالشه.الان پسرش یه بار ازدواج کرده و با مصیبت طلاق گرفت.گیر یه آدم ناتو افتاد.طرفم که فهمید این یه جورایی عقب مونده س و چت میزنه حسابی پدر همشونو درآورد.بماند که خاله م خودش خیلی مهربونه ولی بچه هاش هیچ کدوم بچه های خوبی نشدن جز دختر اولش.بقیه شون همشون مایه سرشکستگی یه پدر و مادرن.نه که من خودم فرزند خوبی برای والدینم بوده باشم ولی سرشکسته شونم نکردم…هیچ وقت!

بگذریم.سه سال و چند ماهم بود.شاید نزدیک چهار سال.پسرش هرجا منو گیر میاورد دستمالیم میکرد.تا اینکه یه روز تو اتاق تنها بودیم. من اصلا نمیفهمیدم چی میگه.یه دامن کوتاه تنم بود.سه سالم بود!فقط سه سال و چند ماه.چه چیز تحریک کننده ای تو یه بچه ی سه سال و خورده ای هست؟؟؟؟ هان؟ درسته که بچگیام فوق العاده خوشگل بودم و شکل بچه های فانتزی که عکسشون همه جای نت پیدا میشه میموندم ولی واقعا آیا تحریک کننده بودم؟نه…امکان نداره! من هنوزم که هنوزه احساس میکنم خیلی بچه ام.افکارم.نگاهم به دنیا.و علایقم.دنیام کوچیکه.آرزوهام بزرگه.هنوزم بچه ام…
ولی اون موقع واقعا هیچی نمیفهمیدم.من حتی راجع به جنسیت خودم هیچی نمیدونستم.تا هشت بیشتر بلد نبودم بشمرم.وراج بودم.تپلی و گرد و قلنبه و سفید.با موهای پرپشت که با وجود کوتاه کردن همیشه یه مقدار پشت مو داشتم…
خوشگل بودم.خودم عکسامو میبینم ضعف میکنم.بی سر و صدا بودم.از این بچه های زرزرو نبودم.هنوزم نیستم.فقط الان خیلی عصبی و پرخاشگرم.

پسره بی سر و صدا دامنمو زد بالا شورتمو تا زیر زانو کشید پایین.منو رو زانو هاش خوابوند.اون نشسته بود فرض کنید تو این زاویه | و منو تو این زاویه رو پاش خوابوند __ فهمیدین؟ بعد پاهامو باز کرد.بهم گفت اگه به کسی نگی بهت آدامس میدم.
درست یادم نمیاد.نمیدونم آیا با باسنم هم ور رفت یا انگشتش کرد یا نه؟ نمیدونم کلیتوریس سه سال و چند ماهه مو که هیچ شکلی نداشته و هیچیش تحریک کننده نبود مالید یا نه.ایناشو یادم نمیاد.
فقط یادمه بهم گفت انگشت کنم توش؟ نمیدونستم تو چی؟
گفتم نمیدونم.میخوای بکن[یه کم مکث کردم] باشه بکن.
چه میدونستم تو چی؟ یه دفعه سوختم.خیلی سوختم.گفتم میسوزم.نکن. نکن…انتول نکن[فحش بچگیام انتول بود.خودمم نمیدونم ینی چی!!!] گوش نداد.فقط سوزششو یادمه.خدا شاهده هیچی درست یادم نمیاد.فقط خیلی میسوختم.
یه دفعه خواهر کوچیکش پرید تو اتاق و من دومتر از جام پریدم.نمیدونستم کار بدی کردم.قرار بود به من آدامس بده.لابد مث وقتی که میگن برو برام سیب بیار منم بهت شکلات میدم میمونه دیگه؟
نمیدونستم کار بدی کردم!نمیدونستم…
دخترخاله م که شش سالش بود گفت الان به همه میگم.بدو بدو از اتاق رفت بیرون.من هیچی بهش نگفتم.نگفتم که توروخدا به کسی نگو.تورو خدا منو میزنن.هیچی نگفتم.نمیدونستم کارم بد بوده.پسره مث فنر از جا پرید.دویید دنبالش.صداش کرد.کشیدش تو اتاق.باهاش حرف میزد.نمیفهمیدم چی میگن.حواسم نبود.فقط تندی پریده بودم شرتمو کشیده بودم بالا تا دوباره منو نسوزونه.زد تو صورت خواهرش.خواهرش گفت: اینم میگم.الان میرم به خاله میگم[مامانمو میگفت]

دویید بیرون.پسره نتونست بگیردش.
خواهرش رفت.با مامانم برگشت.مامانم گفت چی کار کردین؟
گفتم این دامنمو در آورد.گفت بهت آدامس میدم.آخرشم نداد.بهش بگو آدامسمو بده.
مامانم دعواش کرد.زد تو صورتش.ولی نپرسید باهات چی کار کرد.نگفت درد داری؟نگفت تو چرا به حرفش گوش دادی.نگفت کار بدی کردی.نگفت… هیچی نگفت.و من وقتی اونو زد خودم فهمیدم اون یه کار بدی با من کرده.تا مدتها مامانم سگ محلش میکرد.مث سگ از مامانم میترسید.کسی به بابام چیزی نگفت.به خاله مم چیزی نگفتن.ای کاش میگفتن.خاله م به خدا بیشتر حالیش میشد…وگرنه مگه میشه یه نفر به بچه سه سالش یاد نده کسی نباید اونجاتو ببینه؟؟؟
سالها گذشت…بزرگ شدم.همون خواهرش که لو مون داده بود وقتی چهارم ابتداییمو تموم کرده بودم و قرار بود برم پنجم بهم گفت بچه چطوری بدنیا میاد.بهم یه عکسایی تو کتابای خواهرش نشون داد و بهم گفت اونجای مردا با مال زنا فرق داره.گفت گنده س.گفت سوراخ نداره.من که گیج بودم.حالم بد شد.اصن نمی فهمیدم.از مردا میترسیدم.
ولی هنوز بهم نگفت که دخترا یه چیزی تو وجودشون هست که مشخص میکنه دست نخورده ان.چن سال بعدش همون دختره این چیزا رو بهم گفت. ولی گفت خون میاد.درد داره.
یادم میومد من خیلی سوختم.درد داشتم.ولی خون نیومد.اونم قد یه بچه راهنمایی اطلاعات از رفیقاش گرفته بود دیگه.
بزرگتر که شدم.با آدمای بیشتر.بچه های بیش فعال و بلوغای زودرس.
وقتی میگم بچه ام ینی واقعا بچه ام.من تا دوم دبیرستان پریود نشدم!!! بلوغم دیر رس بود.البته برای دخترا خوبه.خیلی خوبه.و البته دونستن بیش از حد،شرایط اقلیمی،موقعیت خانوادگی و وراثت هم توی بلوغ تاثیر گذاره.
تازه پارسال توی مدرسه یکی از دوستام بهم گفت که خود ارضایی میکنه.گفت که میترسه و حس میکنه باکره نیست.گفت نمیتونه ازدواج کنه.من حیرت زده بودم.
نکنه من بکارتمو از دست دادم بدون اینکه بفهمم چه خبره.
خواهرم بیش فعال بود.خودشو انگشت میکرد.با پاک کن میمالید به بدنش و قسمتای حساس و آن چنانی!خیلی بچه بود.بیش فعالی شدیدداشت.دکتر خوردن کاکائو و آجیل و قهوه رو منع اکید کرده بود براش.مامانم میگفت میخواد ببردش دکتر چک کنه که نکنه بچه بدون اینکه بفهمه پرده ی خودشو زده باشه.سرم تیر کشید.نکنه اون پرده مو زده باشه.فک نمیکردم اصن بچه سه ساله پرده ش شکل گرفته باشه.
دوستم که خودارضایی میکرد میگفت خیلی دخترا بدون خونریزی،بدون درد پرده شون میره.میگفت شوهر آدم اگه وارد باشه با انگشت میزنه تا کمتر درد بکشی.میگفت بعضیا حلقوی ان چه میدونم ارتجاعی و این چیزان اصن پاره نمیشن.
گیج شدم…
میترسم.میترسم برم دکتر.میترسم بهم بگه بکارتتو از دست دادی و همه فکر کنن من که هنوزم بچه ام خطایی ازم سر زده.دارم تو لجن دنیای آدم بزرگا دست و پا میزنم.نکنه…نکنه ها داره دیوونم میکنه.با من چی کار کرد؟درست یادم نیست.فقط یادمه میسوختم.
و الان بدنم پر ازبیماری های زنانه س.از پزشک زنان میترسم.میترسم بفهمه بلایی سرم اومده.میترسم یه موقه بفهمم دختر نیستم.
مرتب پریود نمیشم.در رفتن تاریخ پریودم از دستم بدجوری دردسر شده.
عفونت دارم و بدنم ترشحات عفونی شدید و زیادی داره.تو سایتا دنبال درمان کمر درد بودم و بعد با علائم عفونت مواجه شدم که کمردرد شدید و ترشحات بودار و تیره بودو من همشو داشتم.
بدنم جوش میزد.رفتم دکتر پوست.برام چکاپ کامل نوشت.حتی سونوگرافی.گفت احتمالا مشکل داخلی دارم.مجبـــــــور شدم برم دکتر زنان.گفت تنبلی تخمدان داری.گفت کیست از نوع فولیکولید (تخمکهای آزاد نشده) داری و عفونت…
عفونتی که یه مدت قطع شد و حالا دوباره به طرز فجیعی اومده سراغم و من دارم از درد میمیرم و نمیتونم دم بزنم
از شدت درد نمیتونم صاف بشینم.از استرس غذام کم شده.ظرف دو هفته ای که درد دارم سه کیلو وزن کم کردم.منی که از وقتی یادم میاد همیشه چاق بودم!!!دارم وزن کم میکنم!!خودم باورم نمیشه…
فک نمیکردم یه روزی برسه که از استرس لاغر شم.باورم نمیشه!
و حالا ام دارم ازدرد میمیرم.

دلم میخواد ازدواج کنم.دلم میخواد مث دوستام که از ازدواجای موفقشون حرف میزنن و با نهایت احساسشون حلقشونو تو انگشت دومشون بازی میدن،منم اون حلقه رو تجربه کنم.نگاهای زیر زیرکی رو تجربه کنم.خیلی تنهام ولی از ترس باکره نبودنم هرکی بهم میگه برات خواستگار پیدا شده با داد و بیداد یه سخنرانی فمینیستی و ضد مرد شدید تحویلش میدم که فکر کنن از ازدواج متنفرم.دیگه هیشکی خبر نداره که دارم از تنهایی و بی همزبونی میمیرم.

نکنه بدون اینکه بفهمم پردمو تو سه سالگی از دست داده باشم؟چطور بفهمم باکره ام یانه؟این خیلی مهمه.کسی میدونه چطوری؟

توروخدا اگه کسی میتونه راهنماییم کنه برای عفونتم چکار کنم.
هرتکونی که میخورم درد میکشم.خیلی درد دارم…دکترم نمیخام برم.نمیخوام مامانم بفهمه.خیلی عذاب میکشم.
توروخدا یکی کمکم کنه.
خصوصا دخترا.اگه کسی مشکلی شبیه من داشته و میدونه بگه چی کار کنم.یا پیام خصوصی بدین شهرمو بهتون بگم یه دکتر قابل اعتماد بهم معرفی کنین…

نوشته:‌دختر بچه

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها