داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فقط یک مرد 80

حالا کار به جایی رسیده که برادرکوچیک تر من و یه تازه به دوران رسیده دیگه منو تهدید می کنن و خط و نشون می کشن ;/; -خواهر گلم جامعه دموکراسی دیگه به سن و سال و این چیزا کاری نداره . اگه دوست نداری و نمی خوای می تونی پاشی بری . کسی مجبورت نکرده . همین حق و حقوقو افسانه هم داره . اون اعتراضی نداره .. کتی تحریک شده بود . نمی خواسن میدونو به نفع رقیب خالی کنه ولی می دونستم بعدا که منو تنها گیر بیاره حسابی از خجالتم در میاد ولی من نباید به اون باج می دادم . خبرمرگم تو استراحت بودم . چند روز دیگه سرویس دهی به هموطنان رو باید شروع می کردم . ظاهرا شش هفت تا دختر اول شده های رشته های مختلف کنکور سراسری هم داخلشون بودند . من خوشحال شده بودم که سه تا از این اول شده ها پسر هستند ولی دولت به این صورت جایزه تعیین کرده بود که رتبه اول در میان دخترها ملاکه . حالا میخواد این اول اول کل باشه یا اول دخترا . این به ضررم تموم شده بود . یعنی باید بیشتر جون می کندم . فعلا باید از دست این دونفری که دور و برم بودند جون سالم به در می بردم تا ببینم بعد چی پیش میاد . مثل سلطان سلاطین رفتم وسط تخت پت و پهن و پاهامو به دو طرف درازکردم . -وزرای دست چپ و راسته درخدمت شاهنشاه .. افسان فوری دشت به کار شد و کتی هم همین طور . دوتایی چسبیدند به کیرم . کتی مثل ماده پلنگها می غرید و دندوناشو نشون افسانه می داد ولی افسانه با چهره محجوب و مظلومانه خودش به اون لبخند می زد . معلوم نبود ما کی با هم ازدواج کردیم که به کتی می گفت خواهر شوهر عزیزم باید باهام کنار بیای چون هدف ما یکیه … -پاتو خیلی از گلیمت دراز تر کردی کارت نداشتم . زبونتو دیگه این قدر درازترش نکن . افسانه !  افسانه دیگه کم نیاورد . حس کردم که می خواد جوابشو بده . بیچاره خسته شده بود از بس خورده بودو دم نکشیده بود . راستش منم از اون فلسفه ای که می خواستم با دوتایی شون حال کنم عقب نشینی کرده بودم چون نه حالشو داشتم و هم این که این کار اصلا فایده و ضرورتی نداشت . ممکن بود سال یک دفعه هم از این بر نامه ها پیش نیاد و دفعه بعد هم سعی می کردم اونا رو رو در روی هم قرار ندم . حالا دلم می خواست یه جوری با هم بپیچن تا من از شر هر دوتاشون خلاص شم و یه استراحتی بکنم . اگه قرار بود شبو پیش من بخوابن تا صبح پوست از سرم می کندند و فرداهم باید می رفتم سراغ زن عمو و زن دایی دیگه جونی واسم نمی موند . بریم به جواب افسانه ببینیم بالاخره تونست روی کتی رو کم کنه یا نه .. -خواهر شوهر عزیزم . فعلا که زبونت خیلی دراز تر از زبون منه . اصلا تو از من اجازه گرفتی که زیر کیر داداشت بخوابی ;/; -تو کی زن داداش من شدی که من تو عروسی شما نبودم ;/; -خارج که بودیم با هم عقد کردیم .. -مسخره برو هیکل خودتو بکن . -اکبیری عوضی خودتی . بی شعور . تو چه جور عمه ای هستی که هوای این بچه ای رو که تو شکم زن داداشته نداری . -آشغال فکر کردی نوبرشو آوردی ;/;تواصلا معلوم نیست کس و کارت کیه .. الان زن رئیس جمهور های دنیا عروس من شدن . -بی سواد اونا اگه شوهر دارن دیگه عروس تو نمیشن که -کوروش یه چیزی به این عفریته پیردختربگو داره منو دست میندازه .. با پنجه هاش به طرف صورت افسانه حمله برد و افسانه هم موهای سر کتی رو کشید و دوتایی افتادند به جون هم . طوری جیغ می کشیدند و سر و صدا کرده بودند که آژیر خطر به صدا در اومده و صدای ده تا سگ گردن کلفت هم فضای خونه رو پر کرده بود با همه اینا جیغ و فریاد کتی و افسان بیشتر و بلند تر از این صداها بود . باافسانه برخورد ملایم تری داشته ویه خورده به کتی توپیدم ولی دوتایی شون گریه می کردند . -شما دوتایی تون تشریف ببرین من می خوام تنها باشم . دیگه دق اومدم از دست شماها . کاری می کنین که از ماموریت فردا که برگشتم قید این سه چهار روز مرخصی باقیمونده رو بزنم . عجب بدبختی شده ها . دیوونه شدم از دست شما . نمی دونم چیکار کنم . -داداش من میرم اتاق خودم . افسانه هم باید بره بیرون . حواسم هست . به جون تو به جون بابا مامان قسم اگه ببینم افسان اومد اتاق تو سگارو می فرستم سراغش .. -کتی این چه طرز صحبته . افسانه هم درجا جواب داد تو که از هرچی سگ , سگ تر و درنده تری .. خدا به داد برسه قرار بود فردا زن عمو و زن دایی رو یه جا بکنم . یعنی اونا هم یه اخلاق سگی دارن ;/; چند دقیقه بعد از شر دوتایی شون خلاص شدم و گرفتم خوابیدم . دیگه نمی دونم چه غلطی کردند و کجا خوابیدند کاری به این کارا نداشتم . ولی از قرار معلوم دوتایی شون چشم روهم نذاشتن و کشیک می کشیدن که اون یکی دیگه زیر سبیلی خودشو به من نرسونه . عجب دنیایی شده بود . عجب خواب راحتی کردم . تمام خستگی من در رفته بودم . ولی هنوز اشتهام واسه سکس بعدی باز نشده بود . زنگ پشت سر زنگ . زن عمو زری و زن دایی درسا دست بردار نبودند . -میام میام .. بابا شما که منو کشتین . بذارین این لعنتی یه استراحتی بکنه . من که دیگه خسته شدم . … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها