داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فقط یک مرد 110

خب حاج آقا ستم ستیز اگه اجازه می فر مایید من با این همسرم برم جای خلوت .. -کوروش جان .. فقط یادت باشه که اون لحظه ای که قصد انزال را داری این کارت با نیت و ذکر باشه که یک بچه حلال و مباح در بیاد -حاج آقا بار دار شدن به اذن خداست -فرزندم قلبم پاکه . من یک پسر خواستم و می دانم به خاطر خدماتی که برای امت شهید پرور و پیشرفت علم و دین و اعتلای اسلام انجام داده ام علاوه بر آن دنیا در این دنیا هم اجرش را خواهم برد -حاجی ستم ستیز آجر بخوره تو سرت که آجرشو ببری .. -چی ;/; -مادر جنده بازم صرف نداره خودتو به نشنیدن می زنی ;/; یادم اومد که بده خوب نیست و این دختر یا زنی که باید بکنم حتما پیش خودش میگه کوروش عجب بد لفظیه . در حالی که من اصلا دلم نمی خواد این طور باشم و این عوضی ها آدمو عصبی می کنند . آخه یه عمره که دارن روضه می خونن و خودشون گریه نمی کنن . خوار هر چی آخوندو خر گایید .. هر چند حالا از خداشونه که خر خوارشونو بگاد چون این جوری دیگه از دست نق زدنهای اونا که بالاخره شوهر گیرمون نیومد خلاص میشن ولی این مادر قحبه ها اگه چاره داشته باشن دسته جمعی زنای دور و برشونو می برن مرتع به دست اسب و خرای نر میدن تا توسط کیر این حیوونا گاییده شن . ولی من بهشون اجازه نمیدم منو خر گیر بیارن . چند تاشونو که گاییدم میرم خارج . . من و اون زن نقابدار با هم رفتیم تو حجله گاه .. حالم داشت از دست اون اتاق به هم می خورد . خیمه گاه درست کرده بودند . دیوار ها همه سبز سیدی و تیره .. بوی عطر عصر حجر دیوونه ام کرده بود .. اسم زنه بود عاطفه .. -عاطفه جان حالا که ما اینجاییم اون نقاب لعنتی رو از صورتت بردار دیگه .. بازم بر نداشت .. حالم داشت بهم می خورد . -عاطی جون کیرمو عمرا اگه تو کوست فرو کنم اگه بخوای منو تو این اتاق نگه داشته باشی .. با صدای ظریفش که نشون می داد باید جوون باشه گفت حاجی می فرماد باید همه چی اسلامی باشه تا بچه اش خوشگل دنیا بیاد -زبونمو باز می کنی عاطفه .. ننه حاجی رو گاییدم . هرچند اگه زنده باشه باید بشه .. کجای اسلام می گه آدم تو سیاهچال باید زن بگاد تازه این بچه من و تو میشه . حاجی چرا بی خود خودشو نخود تو آش می کنه .. کاری به روز گار حاجی آوردم که مجبور شد منو ببره به یه اتاق دیگه .. تخت نداشت ولی شبیه مخابرات بود .. دست ننه ام درد نکنه بااین آخوند آوردنش .. انواع و اقسام رسیور ها تو این اتاق نصب بود .. من و عاطفه هنوز پوشیده که با هم تنها شدیم ازش پرسیدم اینا دیگه چیه . ;/; مگه ماهواره حرام نیست ;/; مگه نمیگن هر کی تو خونه اش ماهواره داره شیطان به خونه اش راه داده ;/; -نمی دونم کوروش جان منم از دست این حرامزاده ها خسته شدم . میگه برای حفظ مصلحت نظام و جلوگیری از انجام و اجرای نقشه های استکبار جهانی و امریکا و اسرائیله . همش هم داره میگه کاش همون سی و خوردی سال پیش که  نتان یاهو نخست وزیر اسرائیل توی همین شهر زندگی می کرده حکم قتلشو صادر می کرده -ببینم مگه این شپشوها نمیگن یهود نجسه . اون موقع نتان یاهو رو از کجا می شناخت .. اگه غلط نکنم ازش مشروب می گرفت . وگرنه یک مسلمان با ایمانو با یهود چه کار .. رفتم چند تا  از این رسیور ها رو روشن کردم همه شون رو یه کانال سکسی روشن شدند . -بفرما عاطفه خانوم اینم امنیت ملی . ..رفتم رو عاطفه ای که حداقل برای یه ساعت مال من بود . وقتی روبند و چادرشو در آوردم هوش از سرم پرید . این کی بود .. حوری بهشتی یا زیباتر از اون . در هر حال تا چند لحظه نمی تونستم حرفی بزنم . این دو سه سالی باید از شهلایی که در رشته ریاضی کنکور شاگرد اول شده بود کوچیکتر باشه .. شونزده سالش بود . نمی دونستم چی بگم -عاطفه تو الان چند ساله همسر این کفتار پیر هستی ;/; چشاش  پر اشک شده بود . داستانش مفصله .. اگه بخوام تعریف کنم می ترسم از اون وقتی که برام گذاشتی کم بیارم . در نگاه و صداش صداقت خاصی بود که وادارم کرد به حرفاش گوش کنم و این اطمینانو بهش بدم که از وقت خالصش کم نمی کنم . خودشو انداخت تو بغلم و زار زار اشک می ریخت .. کمی که آروم شد شروع کرد به تعریف کردن .. بابام یه مغازه داشت که مال خودش بود . چسبیده به حوزه علمیه بود . محل کسبش بود . خرجمونو می داد . هر کاری کردند نفروخت .. آخرش یه سند و روایت جعلی درست کردند که سالها پیش اونجا وقف شده و با دست سازی اونو از اونجا بیرونش کرده و مغازه رو با خاک یکسان کردند و حیاط اونجا رو بزرگتر کردند . پدرم رو که داشتند به زور بیرونش می کردند مسئولین رژیم رو بست به فحش و حوزه علمیه رو به سگدونی و خوکدونی تشبیه کرد . عصبی بود .اونو بردن زندان سیاسی .. مالشوگرفتن و انداختنش زندون .. منم دست به دامن مرجع تقلیدم جناب ستم ستیز شدم .. می گفتند از اونجایی که در رژیم شاه با طاغوت مبارزه می کرده و یکی از ستونهای نظام بی ستونه خرش خیلی میره .. منم دست به دامنش شدم .. گفت اگه من بخوام واسطه شم اونم بعد از محاکمه .. باید یه جورایی بگم که دارم برای یکی از بستگانم پاپیش میذارم واسه همین اگه فامیل شیم بهتره .. اون منو می خواست . عشق پیری گل کرده بود . نود و خوردی سن داره . منم به خاطر بابام مجبور شدم .. وقتی آخوند خطبه عقد ما رو جاری کرد دوساعت بعدش بابا آزاد شد و اومد مهمونی عروسی من .. آرزو می کرد کاش دوباره به زندان بر می گشت و دخترشو در این زندان نمی دید … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها