داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فقط یک مرد 19

ناهار رو که خوردم جای شکرش باقی بود که یه دوساعتی رو خوابیدم . بعد از ناهار یه زنی رو گاییدم که ظاهرا خواهر ملا عمر بود . خیلی خسته شده بودم . ترتیب اونو زود تر دادم . فکر کنم یه چهار ساعتی از ظهر گذشته بود که عمر خان بنده رو احضار کرد . دونفریمون تنها بودیم . ترس برم داشته بود که نکنه گی باشه و ازم بخواد که فرو کنم تو کون گندیده اش . آدم با نگاه کردن به ریخت و قیافه اش از زندگی سیر می شد چه برسه به این اگه ازم می خواست بکنم تو کونش . خوشبختانه اصلا از این  خبرا نبود . -خب کوروش خان بد که نگذشت . حالا حالا ها از این بر نامه ها زیاد داریم . تقریبا صد تا زن افغانی اینجا هستند که حداقل یک بار باید باهاشون بر نامه بری ولی شبنم خاتون و ملوس بانو و آبجی گلچهره رو باید بیشتر از بقیه بگایی که این سه تا باید حتما بار دار شن و حتما پسر بزان . یه نقشه جغرافیا جلوش پهن بود که از ژاپن تا ته امریکا رو نشون می داد . یه چوب ترکه ای دستش گرفته بود و روی نقشه می کشید و می گفت که طالبان باید دنیا رو بگیره و زیر پرچم خودش داشته باشه . حس ناسیونالیستی من گل کرده بود و با این که می دونستم داره کوس شر میگه گفتم -عمر جان فراموش نکن که دولت مردان عزیز ما هم خیلی دارن کمکت می کنن دنیا مال اونا هم هست . بالاخره آدم نمک می خوره نمکدون که نمی شکنه -آره کوروش جان از خیر سر اونا و کمکهای اوناست که ما الان در همچه جایی هستیم . -ملا عمر جان ! کنایه زیبایی بود . صبر تلخه ولی میوه شیرینی داره . شما الان هجرت کردین . آدم در هجرت خیلی چیزا به دست میاره . در صدر اسلام به واسطه همین هجرتها بود که دین ما جهانگیر شد . من یه پیشنهاد دارم پدر زن جان ! برادر زن جان و شوهر اسبق زن جان ! ببین این نقشه رو ببین . افغانستان و ایران به هم چسبیده ان از دست راست تا ته مال تو . از ایران به طرف چپ تا ته امریکا مال ما یعنی ایران .. خیلی به نفع توست ملا جان . اگه نگاه کنی بیشتر جاهایی که مال ایران میشه همه آبه . بلاد کفر اروپا و سیاهان افریقا هم مال ایران میشه . ملا عمر مث خر کیف می کرد . چشمش اون پایین سمت راست افتاد به نقشه استرالیا -ببینم کوروش خان اینی که مثل نون لواشیه که دورشو تیکه کرده باشن به کی می رسه . -اینم مال شماست . استرالیا خیلی کشور تمیزیه . بالاخره  دنیا رو با هم قسمت کردیم . هر چی بهم گفت که باهاش برم سر منقل و وافور قبول نکردم و گفتم ملا جان من تا حالا تو عمرم از اینا نکشیدم ولی میگن هر کی تریاک بکشه آب کیرش دیر میاد . می ترسم نتونم انجام وظیفه بکنم و شرمنده شما و محبتهاتون بشم . ملا خوشحال شد و گفت آفرین به داماد عزیزم . تو رو امشب به عنوان نخست وزیر افغانستان  به همه معرفی می کنم . -بر ما منت می گذارید .. ملا عمر رفت و یه خورده به کوس خلی اون و خودم که داشتم شریکش می شدم خندیدم . فعلا دور و بر من کسی نبود . معلوم نبود نگهبانا کجا رفته بودند . از قرار معلوم ملا دیگه داشت زیادی به من اعتماد می کرد . البته پنجاه شصت متر اون طرف تر چند تا نگبهان مسلح در حال دور زدن بودند . از پنجره پشتی که به بیرون نگاه می کردم تپه جنگلی زیبایی رو دیدم که از اون بالا یه آبشارک زیبایی در حال جاری شدن به طرف دامنه کوه بود . آسمان آبی و صدای پرندگانی که از این طبیعت زیبا لذت می بردند ودرختایی که نمی دونستم اسمشون چیه .. همه و همه منو به فکر فرو برده بودند . تا یه ماه پیش خوابشو نمی دیدم که به امریکا بیام . نمی دونم این کدوم مدل پرنده بود که داشت مثل آدم سوت می زد . میگن خیلی چیزا تو این امریکا پیدا میشه که تو هیچ جای دیگه این دنیای خاکی نیست . کاشکی می تونستم این پرنده زیبا رو ببینم . طولی نکشید که دیدمش . یه پرنده سخنگو بود . طوطی نبود . پرنده ای که نمی تونست پرواز کنه . شتر مرغ هم نبود . کبوتر صحرا بود . دختر زیبای رئیس قبیله . وای چقدر خوشگل تر شده بود . هنوز یکی دوساعت نمی شد که گلچهره رو گاییده بودم و صبح هم که تر تیب شبنم خاتونو داده بودم . یعنی کبوتر هم التماس دعا داره ;/; کجا اونو بگام . این ملا عمر اگه بفهمه من آب کیرمو واسه امریکاییها هدر دادم سر از تنم جدا می کنه ولی اون به عقاب کوهستان مدیونه .. واسه یه لحظه فکری مثل برق از سرم گذشت . این طرف ساختمون از نگهبان خبری نبود کبوتر لای علفزار های بلند سوار بر رخشی کهربایی به من لبخند می زد . بی اختیار به طرفش کشیده شدم . حتی از تپه هم نمی تونستم به خوبی بالا برم با یه نگاه ملتمسانه ای یه اشاره ای به خودم کرده و یه اشاره ای به اونور تپه ها که ای فرشته نجات من ! منو ببر به اون ور کوهها .. منو از شر این شیاطین و شیطان صفتا نجات بده .. دستمو گذاشتم رو کون اسب و می خواستم بپرم نمی تونستم . بیخودی واسه خودم حرف می زدم . زودباش کبوتر .. زودباش نجاتم بده .. فقط بلد بودم بگم گو .. گو ..یعنی برو .. برو به این امید که نسل جدید سر خپوستا انگلیسی بدونن .. کبوتر صحرا یه چیزی به اسبه گفت وبا دستش یه فشاری به کمر اسب آورد و اون خم شد و من سوار بر اسب پشت کبوتر صحرا نشستم . مثل برق و باد می رفت . چه کیفی داشت . تا حالا اسب سواری نکرده بودم . خیلی حال می داد . خیلی از صدای پا و نعل اسبها وقتی که به زمین می خوردند خوشم میومد . فقط دستمو دور کمرش گذاشته بودم و بهش می گفتم گو .. گو .. مثل این که حال و روز منو درک می کرد . حتما یه چیزی تو اخبار دیده بود . البته اگه این دور و برا تلویزیونی وجود می داشت . دستمو رو کمر کبوتر صحرا گذاشته بودم . با این که می دونستم این دختر قوی و خوش بدن هنوز خسته نشده ولی حس کردم که یه خورده شل شده . کاش زبون همو می فهمیدیم . نمی دونم چرا هر زن و دختر خوشگلی رو که می دیدم فکر می کردم که این دیگه آخرشه یعنی آخر عشق و حاله و می تونم که دوستش داشته باشم … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها