داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فقط یک مرد 139

زنای دیگه اومدن داخل و یه اشاره بهش کردن که  سکوت کنه .. اونم همش به تکون دادن سر می گفت نو .. نو … نو .. وری گود وری گود .. کیر و کمر من قوت دیگه ای پیدا کرده بود . با این حال انداختمش رو تخت و تا اومدم بجنبم و اونو از روبرو بکنم افتاد روم . دوست داشت اون جوری که دوست داره کوسشو در تماس با کیرم قرار بده همین کارم کرد . گونه های منو با دو تا دستاش فشار می داد و طوری لپامو می کشید که دردم گرفته بود . لبامو گرد و غنچه ای کرد و لباشو مثل یک کلاه رو سرش قرار داد . بوسیدن اون هم دست کمی از کردن کوسش نداشت . با رقص کونی که راه انداخته بود آتیش به خرمنم زده بود . با دو تا دستاش شروع کرد به ماساژ دادن من تا بتونه بیشتر سر حالم کنه .. چشای آبی و خوشگلشو می خواستم که بخورم . چقدر از این چش آبی ها تو ایران خودمون کم داریم .. کمرشو با دستام قفل کردم و با یه حرکت اونو انداختم رو خودم . -دیوونتم آی لاو یو .. آی لاو یو .. دیدم که خانوم خوشگله هر لحظه داره شل و شل تر میشه .. وقتش رسیده بود که باید می رفتم کمکش  . دلم نمی خواست به این زودی ولش کنم . اون وقت حتما می خواست که آب کیرمو هم باید بریزم توی کوسش . زود بود زود بود .. ولی آن دیگه با چند تا جیغی که کشید نشون داد که کارش تموم شده .. کیرمو کشیدم بیرون اونو صافش کرده و کوس لیسی رو شروع کردم . چقدر بهم می چسبید .. ولی آن کیرمو گرفت تو دستش و اونو به کوسش مالید . دیگه دونستم که باید یه حال تکمیلی بهش بدم و تو کوس خوشگل و سفیدش خالی کنم .. از بس خوشم میومد و لذت می بردم کیرمو رسوندم به ته کوس و بدون حرکت و بغل تو بغل و با حس لذت زیاد آبمو ریختم اون داخل . طوری اونو بغل زده بودم که انگاری مجنون لیلی رو بغل زده و با تمام عشقش داره هوسشو خالی می کنه . -جووووووون .. دیگه بهتر از این نمیشه .. چقدر دلم می خواست به همون صورت تو بغل آن خوشگله می موندم .. کار که تموم شد می خواست که بره ولی من همش به دنبال اون بودم . ملکه عین خرس خوابیده بود .. یه نگاهی به اون انداختم و یه نگاهی به ندیمه زیباش ولی دیگه نمی شد ریسک کرد . مجبور شدم کنار پیر انگلیسی دراز بکشم  . ظاهرا وقتی که بیدار شد من خواب بودم . چون چشامو که باز کردم دیدم اون داره باهام ور میره . خوشبختانه متوجه چیزی نشده بود . یه دو سه روزی رو اونجا موندگار شدم و بعد از ملکه , زن نخست وزیر و چند نفر دیگه رو ترتیبشو دادم . حالیم بود که بچه های اینا همشون باید شناسنامه ایرانی می گرفتند . چون بایاشون من بودم و باید که با تداوم نسل آریا دنیا رو پر از ایرانی می کردم . چند روز بعد قرار بود به طرف ایران بر گردم این انگلیسی ها هم تا می تونستند شیره منو کشیدند . خیلی لاغر شده بودم . فقط موقع بر گشتن بهشون گفتم که یاد تون باشه  تا من موافقت نکردم شناسنامه صادر نمیشه . انتخاب اسم هم با منه و نام فامیل هم که آریاییه .. براشون فرقی نمی کرد . ولی بد بختی این که به این بچه ها نمی شد فارسی یاد داد ولی برای این کار هم نقشه ها داشتم که در هر کشوری کلی کلاس های زبان فارسی بذارم . اگه این ملاهای عرب صفت بودند که حتما واسشون کلاس عربی هم میذاشتن . اصلا خوشم نمیومد که یه جای زبان شیرین فارسی بخوان به اونا عربی تعلیم بدن . اونو خودشون می تونن توی بهشت یاد بگیرن . قبل از این که سوار هواپیما شم و به ایران بر گردم کتی واسم زنگ زد -داداش شنیدم داری میای ایران . اول میای خونه . حق نداری به این ملا آخوندا رو بدی . اونا می خوان سربازان اسلامو زیاد کنند کوروش . ولی منم خواهرتم حقی دارم . بیا  کارت دارم -عزیزم باید بهم مرخصی بدن . همین جوری که نمی تونم سرمو بندازم پایین بیام . ببینم افسانه اونجاست ;/; -آره اونم ازت دلخوره ولی خب مثل من نمی تونه تو رو ببره زیر سوال همش به من میگه تو یه چیزی بگو .. -ببینم با هم خوبین . -اووووهههههه داداش از خوب هم خوب تر .. در اینجا صداشو آورد پایین تر ولی اگه اومدی خونه یادت باشه اول باید به من برسی تا اونو دیدی همه چی از یادت نره . -تو کی می خوای یاد بگیری از خود گذشتگی داشته باشی آبجی -همین که هووی خودمو کنار خودم دارم این خودش از خود گذشتگیه دیگه .. یه چند کلمه ای هم با افسانه صحبت کردم و چشامو بستم تا ببینم دنیا دست کیه .. خدا کنه دیگه این دفعه طرف اسرائیل  با اون نخست وزیر ایرانی  و هم شهری خودم نتان یاهو نرم . ولی ای کاش می رفتم .. وقتی از هواپیما پیاده شدم انتظار داشتم که هموطنان و فارسی زبانان رو ببینم . ولی همه عبا عمامه های عربی و این جور بند و بساط ها رو می دیدم . نه نه .. باز دیگه کجا اومدیم . چه جوری می تونم خودمو از این مخمصه نجات بدم . یکی دو تا نماینده رژیم با من بودند .. -ببینم بچه ها ی شپشو اینجا کجاست -لبنان .. لبنان -خوار تو و لبنان و هر چی آخوندو گاییدم شما واسه کیر زدن به این لبنان هم پارتی بازی می کنین ;/; من که اون دفعه بودم این خراب شده .. خیلی عصبی بودم . نمی شد فرار کرد . کاش می تونستم فرار کنم برم اسرائیل دست به دامن این بنیامین هم شهری خودم بشم که منو از شر این مفت خورا خلاص کنه .. بهونه دستشویی کردم .خودمو از دست محافظین خلاص کردم . می دونستم نمی تونم از دستشون در برم . یه لیموزین مشکی جلوم وایساد .. در باز شد و قبل از این که منو به زور ببرن داخل خودم داوطلبانه با پای خودم رفتم . می دونستم دوباره ربوده شدم . ترجیح دادم از چاه برم تو چاله . یه زن خیلی خوشگل و کار درست سرشو از بغل دست راننده آورده بود بیرون . قیافه اش خیلی آشنا بود . …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها