داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فقط یک مرد 67

دوتامرد زن مثل دو تا هووی با هم کنار اومده طوری منو نگاه می کردند که انگار بزرگترین جنایت تاریخ رو مرتکب شده باشم . -کتی مگه خودت نمی دونی من امروز باید برم خونه عمه کاملیا و خاله مینا . واسه چی این جوری بر و بر نگام می کنی . اون و افسانه حالشون گرفته شده بود . رفتم طرف اون دو تا زن نمی دونستم با کدومشون راحت تر حرف بزنم اونی که از بچگی باهام بوده و در تلخیها و شادیها یار و یاورم بوده و در کودکی کتک کاریها داشته و در بزرگی دعواها یا اونی که واسه من شلاق خورده و اثر کبودی اون هنوز رو بدنشه . طوری سر و چشامو طرف اون دو نفر گرفتم که انگار دارم واسه یک جمع عمومی سخنرانی می کنم . -همونجوری که خودتون می دونین من یک نفرم و همه ازم انتظار دارن ولی اونی که باید بدونه من چقدر دوستش دارم خودش می دونه . یه نگاهی به کتی انداخته و یه چشمکی بهش زدم و یه لحظه از خوشحالی سرشو انداخت پایین همین کارو با افسانه هم انجام دادم . خیس عرق شده بودم . بر شیطان لعنت . -داداش  مراقب باش وقتی از خونه میری بیرون درو همسایه ها نبیننت .-میگی من اورکت یا بالا پوش بندازم تنم و با کلاه کاسکت برم ;/; بی اختیار یاد اون سبیلی که  تو کالیفرنیا و جلو پیتزا فروشی پشت لبام چسبونده بودم افتادم . به یاد کبوتر صحرا که بهم کمک کرده بود . داشتم می رفتم به خونه ای که این سال به اون سال آرزوم بود که برم اونجا و از عمه خانوم عیدی بگیرم . عمه حداقل سالی رو باید از من بزرگتر باشه . سنش واسم مهم نبود . چقدر از عیدی هایی که به من می داد خوشم میومد . تاخونه عمه خانومو با دوچرخه رفتم . کتی و افسانه وقتی منو سوار دوچرخه دیدند ازخنده روده بر شده بودند -چیه کلاس نداره ;/; یه خورده رانندگیم بهتر شه گرونترین ماشینای دنیا رو هم برای خودم هم برای شما می خرم . -داداش الان ده تا ماشین مدل به مدل تو خونه مون پارکه . -کتی تو چقدر از من جلویی -داداش این قدر با پول تو سوار ماشینای معمولی شدم و اونا رو به در و دیوار کوبیدم که الان می تونم تو رالی شرکت کنم . افسانه :ولی از من نمی تونی ببری -باشه داداش کارش سبک شد یه مسابقه با هم میدیم . -ببینم مگه ازجونتون سیر شدین . من نمیخوام شما سه تایی خودتونو به کشتن بدین ;/; -داداش شایدم چهار تا .. افسانه یه نگاهی به من و کتی انداخته بود که من دوست داشتم زودتر در برم . اون همه چیزو فهمیده بود ازاین که من کتی رو هم گاییده بودم ولی کاری از دستش بر نمیومد و اعتراضی هم نمی تونست بکنه . مراجع تقلید عظیم الشان خلد آشیان جنت مکان عدالت پرور ستم ستیز فتوی داده بودند که در این شرایط حساس محارم نسبی هم می توانند بامن به نیت بارداری همبستری داشته باشند . البته این کار با مبارزات و دلایل منطقی حاج آقا پاک سیرت صورت گرفته بود . بگذریم بر گردیم خونه عمه مون .. حالا دیگه اون خونه خوشگل رویاهام در مقابل بهشت روی زمین ما شبیه خونه گلی کوچولو به نظر می رسید . هر چند قیمتش از پونصد میلیون هم بیشتر بود . قبل از این که به دم در خونه برسم دوچرخه رو یه جایی قفل کردم . از اون قفل های حلقه ای زدم و اونو به یه درخت نازک بستم . البته اگه بلندش هم می کردند واسم مهم نبود . وایییییی فکر می کردم در سکوت و آرامش می تونم عمه خانومو بکنم . انگاری به یک مجلس عروسی دعوت شده بودم . ای دل غافل اینجا که از مهمونی دیشب خونه مون شلوغ تره ..  خدا کنه در و همسایه ها نفهمن که من اینجام . جواب همشهریهامو چی بدم . اینا دیگه کین همیشه اهل پز دادن و این جور چیزان .. عمه خانوم لباس عروس تنش کرده بود و از نو شده بود یه دوشیزه چهار ده ساله . واویلا یی بود . من بدبخت با یه لباس معمولی اومده بودم که منو نشناسن .. شوهر عمه ام شیک و پیک کرده اومد جلو و پسر عمه ها و دختر عمه هم اومدن جلو . همه یکی یکی رومو بوسیدند و دختر عمه یه ماچی از لبام گرفت و گفت  اگه دیدی مامانم خیلی حال میده بدون که منم بیشتر حال میدم . بر شیطون لعنت -عمه جون  این بر نامه ای که تو تدارک دیدی دیرم میشه من  یه عروسی دیگه هم دعوتم .. قاطی کرده بودم نمی دونستم چی دارم میگم . من و عمه کاملیا چند تا عکس گرفتیم و ازمون فیلم گرفتند . -عمه جون آخوند نیاوردین که ما رو عقد کنه -نه همچین کاری نکردیم . چون حرامه من خودم شوهر دارم ولی طلاق موقت و عقد مجدد رو که فرموده  مجتهد پاک سیرته رو انجامش می دیم . یه نفس راحتی کشیده گفتم عمه جون من پول مولو خونه جا گذاشتم لفظی قرار نیست که بدیم نه قرار نیست تو چیزی به من بدی اتفاقا قراره که من یه چیزی بهت بدم و اون … از جیبش ده تا چک تضمینی صد هزار تومنی از جیبش در آورد و داد به من .. اینم هدیه من به تو .. -عمه جون .. -به من بگو کاملیا ما طبق تبصره خاصی موقتا زنو شوهر میشیم -کاملیا جونم چقدر اینا نو و خوشبون . مثل اون وقتا که من بچه بودم به من اسکناس ده تومنی نو عیدی می دادی . ده تا ده تومنی می دادی می شد صد تومن . چقدر خوشبو بود . مثل گداها اون تراول ها رو بو می کشیدم و از بوی نوی اونا لذت می بردم . داشتم ضرب و تقسیم می کردم که ببینم چند برابر اون موقع به من پول داده و تازه متوجه شده بودم که ده هزار برابرشه -کوروش جون طوری از اون روزا صحبت می کنی که انگار پیرشدم . چهل سال که سن نیست . می دونستم شش هفت سالی رو دروغ میگه … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها