داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فقط یک مرد 166

حالا اگه اجازه می فر مایید من برم کمی استراحت کنم . ندیمه ها ی چینی به دنبالم به راه افتادن . دیگه حساب روز و ماه از دستم در رفته بود . در هر حال تا چند ماه پیش و یه سال قبل این که بتونم با یه پیرزنی طرف شم و اونو بکنم از آرزوهام بود . حالا سرمو مینداختم پایین تا نگام به نگاه این چینی های خوشگل نیفته و از خجالت آب نشم . آخه چیکار می کردم . کوروش آریایی که در آن واحد نمی تونه به دنیا برسه . چقدر دلم می خواستم بخوابم . ولی ظاهرا دست بر دار نبودند . قرار بود در یه استادیوم ورزشی بزرگی در پکن که می گفتن استادیوم المپیکشه مراسمی بر گزار شه که منم باشم . خستگی و خواب گیجم کرده بود . ایستاده چشامو رو هم گذاشته بودم . به درک هرچی می خواد باشه باشه . دیگه کس کردن نباشه . هر چی کس بود دیگه از کردنش حالم به هم خورده بود . یعنی در  اون لحظات این احساسو داشتم . دیگه داشتم بالا می آوردم . آخه مسخره های کثافت …. امریکا با اون همه کلاس و دک و پوزش تبلیغات نکرد واقعا این چینی های ندید بدید تازه به دوران رسیده انگاری اگه دنیا نفهمه که ملکه شون رفته زیر کیر من  آسمون اومده به زمین . این رهبرشون هم گویی که کونش جر خورده نبود چون با یه کت و شلوار تمیز دست منو گرفت و رفتیم پشت تریبون . عوضی کس خل خودش کت و شلوار پاش کرده بود و تن من از اون لباسای مزخرف چینی کرده بودند . من که با هزار مکافات یه ساک دستی با خودم آورده بودم گفتم به موقعش حالتو می گیرم رهبر دیوث چین . .. رفتم پشت تریبون  . دیگه این بار می خواستم فارسی حرف بزنم . کلاه و لباسای مسخره چینی رو یکی یکی از تنم در آورده اونا رو به طرف جمعیتی از زنا پرت می کردم . از این لباس بدم میومد . کسی فکر نمی کرد که من دارم به این لباس تو هین می کنم . زنا فکر می کردن که من دارم با عشق و علاقه خاصی این کارو انجام میدم و این نوعی تشویق  اوناست . فقط یه شورت برام مونده بود . من اون شورت رو دیگه در نیاوردم . ساک دستی خودمو باز کرده لباسی به سبک هخامنشیان بر تنم کرده و رفتم برای  سخنرانی .. این منم کوروش .. سلطان راستین مردان جهان .. مردی از نسل آریا . تا دیگر کشوری به خود ننازد که نژاد و قدرت بر تر است . نطفه پاک آریا را می توان در آمیخته با کشورها و نژاد های امروز به خوبی مشاهده کرد . اینک این ما هستیم این ایران ماست ایران کوروش باز مانده از هخامنشی پر افتخار است که می تواند صذای نسل پاک آریا را به گوش جهانیان برساند و من افتخار می کنم که فرزند سر زمین مقدس ایرانم . من امروز آمده ام تا ایران را جهانی کنم .. نه چه می گویم آمده ام که جهان را ایرانی کنم . مشتامو گره کرده احساساتی شده فریاد می زدم . جمعیت که حالیشون نمی شد من چی دارم میگم با احساسات من به وجد اومده و اوناهم فریاد می زدند . خیلی هیجان زده شده بودند . زنا گریه می کردند و یکی یکی لباساشونو از تن در آورده و شورت و لباس و سوتین رو به طرف من پرت می کردند . .. سیبر کنارم ایستاده بود . یه لحظه ازش پرسیدم این کس خلا واسه چی از این کارا می کنند ;/; سیبر در حالی که به هیجان اومده بود و نزدیک بود خودش هم گریه اش بگیره گفت کوروش خان منم دلم می خواد ازاین کارا بکنم . اینا در واقع یک عکس العملی نسبت به در آوردن پیراهن تو و پرت کردن به سوی اوناست که می خوان به نوعی جبران کرده حق شناسی خودشونو بهت نشون بدن .. خنده ام گرفته بود . از اون دور نمی شد خوب متوجه کس ها شد ولی عجب کس هایی . یه لحظه داشتم فکر می کردم من اگه برم وسط اونا چی میشه . . عین یه جسمی که میره وسط اسید فوری حل میشه و هیچی ازم نمی مونه . یه دستی برای اونا تکون دادم . یکی از ساواکی ها که در واقع باید گفت ساواکی چون این امنیتی ها ی فعلی بچه های نا مشروع و تکه هایی از ساواک خیانتکار قدیمن که چند تایی از اونا حسابی از هر طرف به شاه فقید ضربه زده بودن …. اومد جلو و بهم گفت کوروش  درسته که امروز دنیا بهت نیاز داره ولی حواست باشه دوران طاغوت الان دیگه مرده و رفته پی کارش . من که کاراته باز و کونگ فو کار نبودم ولی طوری به خشم اومده بودم که در جا رو هوا یه لگد به طرف صورتش پرت کردم که سر و دماغشو با هم خونی کردم . صدای شکستن یه چیزی هم به گوش رسید . آمبولانس اومد و این ساواکی زاده رو با خودش برد . برام فرقی هم نمی کرد اگه این خوک کثیفو کشته باشم . دیگه نمی تونستم جلوی خشم خودمو بگیرم . چینی ها واسم کف می زدند . کس خلا فکر میکردند من یه نمایش کاراته به راه انداختم . عوضی ها . ساواکی ها ی کثیف خائن . فکر کردن که  دنیا دست اوناست . هنوزم مغرورن . هنوزم فکر می کنن که ملت اونا رو به عنوان یه پشم کیری به حساب میارن …. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها