داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فقط یک مرد 1


من اسمم کوروشه .. دیگه خسته شده بودم از بس به من می گفتند کورش صحیح تره تا کوروش .. بابا اینا که نون و آب نشد حالا ما یه واو زیادش کردیم آسمون که به زمین نیومد . خیلی هم خوش تیپ و دختر کش بودم ولی چه فایده که خونواده ام وضع مالی درست و حسابی نداشتند . ساله بودم که از سر بازی بر گشتم . ما تو بابل یکی از شهرهای استان مازندران زندگی می کردیم . پدرم وضع مالی درست و حسابی نداشت . یه بقالی کوچیک داشت سر محل که از بس دور و برش سوپری لوکس زدند دیگه کسی واسه خرید نمیومد اونجا . خواهرم کتایون که سالی ازم بزرگتر بود لیسانس حسابداری داشت ولی بیکار افتاده بود و با این که خوشگل بود ولی خواستگار نداشت . پدر و مادر منم که هنوز به پنجاه نرسیده بودند اسمشون بود کاوه و معصومه .. همه دوستام که از خدمت بر گشتند یه چند وقتی رو مشغول عشق و تفریح شدند ولی من حتی یه پول توجیبی هم نداشتم و یه لباس درست و حسابی که وقتی یه دختری رو دید می زنم خجالت نکشم . تو خونه مون  ماهواره که نداشتیم هیچ از دی وی دی و ویدیو و از این جور چیزا خبری نبود . تازه یه تلویزیون رنگی دست دوم گرفته بودیم .. مگه کار پیدا می شد . این در و اون در می زدم فایده ای نداشت هرکاری کردم کار پیدا نکردم تا این که یکی بهم گفت اگه دوست داری برو معدن زغال سنگ زیر آب اونجا کار گر می خواد . حقوقش بد نیست ولی ریه تو که به هوای سالم عادت داری داغون میشه . یه مدت کار کردی می تونی یه کار بهتری واسه خودت دست و پا کنی . ازبس جلق زده بودم دیگه داغون شده بودم . دخترای خوشگلو می دیدم و حسرت می خوردم . کونای بر جسته ای که از پشت شلوارشون داشت می زد بیرون .. رفقای بد قیافه ای داشتم که که کلی دوست دختر داشتند و دوست زن . شوهر داراشونو از کوس می گاییدند و دخترا رو از کون و من دریغ از یک لباس درست و حسابی . بابا بهم می گفت بیا با هم تو مغازه کار کنیم . -پدر جون میخوای هیچی رو تقسیم بر دو کنیم ;/;  رفتم طرف زیر آب و کار اونجا رو قبول کردم . هفته ای یکی دوبار میومدم خونه .. خیلی کار خفه کننده ای بود . وقتی از معدن و اون سیاهچال میومدم بیرون تا یه مدت سر گیجه داشتم . بگذریم .. یکی از این روزا که داشتم از دخمه و سیاهچال میومدم بیرون یهو دیدم یه گرد و خاک و طوفانی همه جا رو گرفته و تمام درختا سرشون خم شده و آدم نمی تونه یه متری خودشو ببینه .. یا د این موضوع افتاده بودم که اخبار می گفت قراره درهمچین روز هایی یه گردباد بیاد که سر تا سر کره زمین رو بلرزونه و علتش هم تاثیر یه سری سیارات ونتیجه اش اخلال در وضعیت آب و هواییه .. ولی این جوری که من این وضعیتو می دیدم ترس برم داشت .. به نظرم اومد که روز قیامت رسیده و تا چند وقت دیگه باید بریم صحرای محشر . دوستام همه رفته بودند و من آخرین نفر بودم .داشتم نفس کم می آوردم . با این حال تر جیح دادم همون داخل بمونم و از معدن بیرون نیام . ترس برم داشته بود . فکر می کردم اگه بیرون بیام می میرم . ولی اگه روز قیامت شده باشه منم باید بمیرم .. این جوری حداقل راحت تر نفس می کشم و با ترس و لرز کمتری می میرم . ترس و وحشت داشت منو می خورد . گذشت زمانو احساس نمی کردم . حالم داشت بد می شد . تصمیم گرفتم که بیام بیرون ببینم چه خبره . منتظربودم جمعیت زیادی رو که تلف شده و افتادن رو زمین ببینم ولی خبری نبود . همکارامو دیدم که هرکدوم از یه گوشه وسنگری دارن از جاشون بلند میشن و من هم مثل آدمای مست در حالی که تلو تلو می خوردم رفتم طرف اونا .. وقتی چشامو باز کردم دیدم رو تخت بیمارستانم و بهم سرم وصله .  پدر و مادر و خواهرم دور و بر من بودند . یه همهمه عجیبی در محوطه بیمارستان بود .. سریع اونچه را که بر سرم گذشته بود بیاد آوردم -اینجا چه خبره بابام جواب داد هیچی پسرم الان تمام آزمایشگاههای دنیا و در مانگاهها و بیمارستانها دارن از مردا تست مردانگی و آزمایش اسپرم می گیرن . یه ویروس از دیروز همراه با گردباد تو تمام دنیا پخش شده که  وارد آب هم شده متاسفانه تازه متوجه این ویروس شدن که کار از کار گذشته تمام مردای دنیا که  از این هوای آلوده تنفس کردن و در این دوروزه آب خوردن عقیم شدن و هرکی آزمایش میده عقیمه . فقط رومردا اثر گذاشته و االبته این ویروس ساعت پس از انتشار غیر فعال میشه … یه خورده می فهمیدم و یه خورده هم نمی فهمیدم که چی داره میگه . فقط خوابیدم و وقتی که بیدارشدم  بابارو کنارم دیدم .. وقت اخبار شده بود .. مهمترین گزارش راجع به همین بود .. نسل بشر رو به انقراض است .. تقریبا مردان بشر خاصیت باروری خود را از دست داده اند . حتی کودکان و نوجوانان مذکر به سن بلوغ نرسیده که از آب و خاک روز گذشته استعمال کرده اند در معرض چنین مشکلی قرار دارند . بابررسی های به عمل آمده کودکان هم در آینده نمی توانند بار ور گردند . هم اینک از کشور های جهان گزارش می رسد که از یک میلیارد آزمایش و تست اسپرم به عمل آمده از مردان و پسران جهان حتی یک مورد مثبت باروری هم مشاهده نگردیده است . نابودی بشر درراه است . جهان به حیوانات سپرده خواهد شد . خداحافظ بشریت .. خداحافظ انسان .. -پدر اینا فیلمه یا دارن جدی میگن ;/;  -نه واقعیتیه .. منم عقیم شدم .. داشتم به این فکر می کردم که منم که از معدن اومدم بیرون حتما از اون خاکها تنفس کردم ولی اون موقع هوا شفاف شده بود .. ولی تا یه روز آب که نخوردم . چند روز بعد رفتم سر کار .. کارفرما اومد و گفت بدون بر گه آزمایش نمی تونی به کارت ادامه بدی .. تو تنها کسی هستی که آزمایش مردانگی ندادی -کاردرمعدن چه ربطی به آزمایش اسپرم داره -این دستور بالاست . اطلاعات و امنیت کشور دستور داده تا در برگه استخدام مردا وضعیت مردونگی اونا ثبت نشه حق کارکردن ندارن -یعنی اگه من نامرد باشم حق ندارم کار کنم ;/; -اینایی که می بینی مشغولن همه شون عقیم یا به قول شمانامردن . خیلی هاشون هم هوس مردانگی ندارن و اون اشتیاق درشون از بین رفته درضمن همه اینایی که نابارورن تولید اسپرمشون هم به حداقل رسیده و شاید تا یه مدت دیگه قدرت تولید نداشته باشن و این یه سری عوارض جسمی براشون داره .. رفتم آزمایش دادم .. یه چند ساعتی رو تونوبت بودم . بااین که یه آزمایشگاه مجهزی درمرکز شهر بابل بود ولی چند ساعتی رو تو نوبت بودم . دومیلیارد از مردان جهان تا به حال آزمایش داده بودند حتی یک نفرشون قدرت باروری نداشتند . صدها زن جلو در آزمایشگاه اجتماع کرده بودند و منتظر بودند که قرعه شانس به اسم کی میفته .. منم آزمایش دادم . قرار شد خیلی زود جوابو بدن .. -آقای کوروش آریایی -منم بفرمایید خانوم .حاضره می تونم برم ;/; -کجا بری با این عجله ;/; آهای ملت این آزمایش کار من بود . کار من .اون باروره . اون می تونه . اسپرمش جواب میده . هم تولید می کنه هم حجمش خوبه و هم تعدادش .. درظرف کمتر از یک دقیقه دهها خبر نگار دورمو گرفتند . پخش مستقیم از تلویزیون مازندران و شبکه سراسری و خبر و کانالهای ماهواره ای  از یک بمب اتم هم قوی تربود .. داشت باورم می شد که دارم یه شخصیت مهمی میشم . دل هیشکی رو نمی شکستم . هرکی باهام مصاحبه می کرد بهش جواب می دادم . شعار زنای همشهری رو از پشت در های ازمایشگاه می شنیدم که یک دل و یک صدا فریاد می زدند درود بر کیر کوروش .. درود بر کیر کوروش و یه شعار دیگه هم این بود .. کوروش آریایی تنها امید مایی .. در همین لحظه در باز شد و عده ای مامور ریختند داخل .. -کی به شما گفت که مصاحبه کنین اونم پخش مستقیم به سراسر جهان مخابره کنین . این کار شما جرمه و امنیت ملی رو به خطر میندازه . کات کات کات .. بسه دیگه .. فقط دور و برکوروش خانو خلوت کنین .. -ببخشید من خودمم دوست داشتم مصاحبه کنم . خب با اجازه شما من برم -کجا ;/; باید با ما بیایی . -ببخشید من کار بدی نکردم . این برگه رو باید بدم به سر معدنچی تا از فردا دوباره برم تو زغالدونی . -مثل این که متوجه نیستین شما قهرمان ملی هستین . شاید حاکم بلا منازع این جهان خاکی .. -من فردا باید برم معدن نمیخوام کارمو از دست بدم . حالیم نیست . دیدم یکی از اون اطلاعاتیها به اون یکی چشمک می زنه ومیگه مثل این که یارو تو باغ نیست حیف که دستور نداریم بزنیمش کوس خله هیچی حالیش نیست میخوام برم معدن کار کنم دیگه چه صیغه ایه ;/; حیف که بهمون دستور دادن یه تار مو از سرش کم نشه و کاری نکنیم که اون دچار استرس شه . وگرنه این جور آدما خوراک منن . یه لقمه چپشون می کنم . ترس برم داشته بود گفتم بهتره همراهشون برم .. سوار یه ماشین با شیشه های دودی شاسی بلند شدم که خیلی با بوی چرمش حال می کردم . هرچی بود از بوی خاکه زغال خیلی بهتر بود . رسید یم سر کوچه مون از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم .. -از این طرفه خونه مون !از این طرفه ولی ماشین به راهش ادامه می داد .. -منو کجا می برین  این طرف می رسیم به آمل .. -بچه ها پس بریم یه خداحافظی با خونواده اش بکنه بد نیست . این دیگه تا تهرون پدر ما رو در میاره .. -تهرون چیه بابا من فردا با این جواب آزمایش باید برم معدن زیر آب .. -ببینم برگه اتو .. نشونشون که دادم یکی از اونا اونو گذاشت تو جیبش .. -حالا دیگه نمیری .. ده یازده تا ماشین کنار خونه مون نگه داشته بودند .. مادرم داشت خودشو می کشت . پدرم منو بست به فحش که چرا حرفشو گوش ندادم و تو مغازه رفیقش نشدم .. خواهرم هاج و واج  داشت منو نگاه می کرد و سر در نمی آورد که چرا این همه آدم مسلح و از ما بهتران دورم کردن -اینجوری بهم نگاه نکنین من آدم نکشتم . من رفتم جواب آزمایش بگیرم و نمیدونم دیگه چی شد . فقط شنیدم که تو سالمی و می تونی . کتایون من میخوام برم سر کار -داداششششش چی گفتی ;/; وای وای چه معجزه ای ! تو  تا این لحظه بین چند میلیارد مرد دنیا تنها مردی هستی که قدرت باروری و اشتیاق مردانگی داری .. میشه گقت  تو در میان خواجه های دنیا استثنایی .. -کتایون تو رو خدا دست از سرم بردار . پیرزن همسایه باهام دوست نمیشه این شوخی ها چیه بامن داری ;/; درهر حال با خونواده خداحافظی کردم و منو بردن طرف تهرون .. تازه داشت یه چیزایی دستگیرم می شد ولی نمی دونستم که میخوان باهام چیکار کنن . اصلا من چه به دردشون می خورم . بین راه تو پلور وایستادیم و یه چیزی خوردیم -آقا من پول ندارم حساب کنما .. اول لقمه تا اخر لقمه زهر ماریمون شد همش می ترسیدم منو قال بذارن و حساب غذا بیفته گردن من .. واییییییی یارو یه دسته تراول صدهزارتومنی از جیبش بیرون آورد و دو تاشو داد به صاحب رستوران و گفت بقیه اش مال خودت .. -چیکار کردی پول این همه غذا پنجاه تومن هم نمی شد .. وقتی رسیدیم تهرون اول منو بردن لباس فروشی و چند دست کت و شلوار شیک و پیرهن تمیز واسم گرفتند و منو بردن به یه ساختمون بزرگ و شیک .. افراد زیادی رو دیدم که نمی شناختم کین . چند تا آخوند هم داخلشون بودند . ظاهرا چند تا دکتر هم حضور داشتند .. بازم ازم آزمایش گرفتند و یه خورده نشستم با بقیه شوخی کردم و حسابی حال بعضی ها رو می گرفتم . دلم پیش این بود که نکنه کارم توی معدن زغال سنگو از دست بدم . نمیدونم واسه چی شناسنامه و کارت ملی و پایان خدمت منو هم از بابا ننه ام گرفته بودند . -خب واسش سریع پاسپورت جور کنین که بعدشم با جورشدن ویزا پرواز کنیم بریم اروپا ببینیم این پنج +یک چه آشی میخواد واسه مون بپزه . -ببینم این کوروش خان ما پاسپورت و ویزا می خواد چیکار کنه ;/; همین که لای شلوارشه خودش پاسپورت خروجشه -فقط تا می تونی محافظو زیاد کنین . کاشکی اون احمقا امروز از تلویزیون این خبرو اعلام نمی کردن . می ترسم از این هواپیما ربایان .. -نترس اسکورت می ذاریم . درهر حال باید از این بیت المال و ثروت ملی نهایت استفاده رو بکنیم .. لعنتی ها منو می خواستن ببرن خارج از کشوربا این که خیلی هیجان داشت می ترسیدم  , همون معدن زغالو ترجیح می دادم ..-خب جواب آزمایش موفقیت آمیز بود . تبریک میگم . تو به اندازه هزاران هزار بمب اتم برای ما ارزش داری . اون انرژی هسته ای که تو داری دنیارو تکون میده . حالا اگه راست میگن بیان با ما مقابله کنن . -من نمی فهمم شما چی دارین میگین . من تازه از خدمت بر گشتم . میخوام کارکنم زن بگیرم .. مارو از نون خوردن نندازین . بقالی ما روزی پنج هزار تومن هم فروش ناخالص نداره . خواهرم مجرده و بیکاره .. منم زن میخوام .. نیاز دارم .. -ببینم چند تا زن میخوای ;/;  بر و بر نگاش کرده و گفتم مگه مردم چند تا زن می گیرن من که شیخ عرب خر پولدار نیستم برم چهار تا زن رسمی و چهل تا غیر رسمی بگیرم . همون یه دونه بسه . اگرم شد شریکی به یه نصفه اش هم قانعم .البته این جمله آخر مزه انداختن بود . – هی اسماعیل مثل این که این یارو خیلی پرته  -ببین داداش تو این قدر زن می بینی و این قدر باهاشون بر نامه میری که حالت بهم بخوره . کاریت نباشه . منم با اوسا کارت صحبت می کنم که اخراجت نکنن . به اون بغل دستیش یه چشمکی زد و فهمیدم که دارن دستم میندازن … کلی باهام صحبت کردن و بازم یه خورده بیشتر موضوع رو گرفتم .. یه چیزایی می گفتند که باورکردنش برام سخت بود . می گفتند تو تنها مردی هستی که در روی این کره خاکی می تونی زنا رو حامله کنی و از طرفی شایدم تنها مردی باشی که میل جنسی داره . بعضی از اونایی رو که روبروم بودن انگار قبلا جایی دیده بودم . فکر کنم از اون کله گنده ها بودند . یه فیلم سکسی آوردند گذاشتند تو دی وی دی .. به عجب فیلمی بود .. همه شلوارشونو پایین کشیدند . من سختم بود . ولی با ملایمت بهم گفتند کوروش جان این یه آزمایشه واسه اطمینان کامل .. هنوز صحنه اول فیلمو ندیده کیر لعنتی شق شد . بقیه کیر ها خوابیده بود . حتی کیر اون چند تا آخوند . یه نفر که به نظر میومد سر گروه باشه گفت بچه ها این الماس شرق رو باید حفظ کرد . این یه الماسیه به بزرگی کوه دماوند .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها