داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فقط یک مرد 20

یه جایی خونده بودم که به اسب و زن نباید اعتماد کرد . البته نمی دونم علت این مطلب دقیقا چیه ولی نباید به این صورت باشه . در هر حال من خودمو سپرده بودم دست یه اسب و زن و مثل برق و باد از این تپه به اون تپه می رفتیم . چه حالی می داد . یاد فیلمهای سر خپوستی و وسترن می افتادم . همچین کبوتر خانومو بغل زده بودم که انگار یه بچه مامانشو بغل می زنه . یادم میاد وقتی که بچه بودم بابام یه موتور گازی قراضه داشت و هر وقت  ترکش می نشستم محکم اونو نگه می داشتم که زمین نخورم . ولی از این که خودمو به بابام سپرده باشم احساس امنیت می کردم . گاهی که به اطراف نگاه می کردم مو بر تنم سیخ می شد . وای چه پرتگاههایی . وقتی تو فیلمهای تلویزیونی این پرتگاهها رو می دیدم چشامو می بستم . حالا انگار که با این اسب و زن بر فراز این کوهها و جنگلها در حال پروازم . اگه پای اسب بشکنه ما چیکار کنیم . این زنه چرا وای نمی ایسته . داره منو کجا می بره ;/; بذار ببره هر قبرستونی که می بره خیلی خیلی بهتر از طالبان و این دور و براست . نمی دونم چه قصدی داره و باهام می خواد چیکار کنه . شده بودیم مثل موج دریا . هی می رفتیم بالا و هی میومدیم پایین . نمی دونم چند وقت بود که در حال رفتن بودیم ولی غروب شده بود . کمی استراحت کردیم و آبی خوردیم و به رفتن ادامه دادیم . گرسنه ام شده بود . نمی دونستم بهش چی بگم . فقط بغلش می زدم و با بوی تنش حال می کردم .یه بوی خاصی داشت . عطری همراه با دود . از سر و صدای شکمم فهمید که گرسنه امه . اسب سواری رو اون می کرد و من خسته شده بودم . حوصله ام داشت سر می رفت . شب شده بود و چشام و چشای اون زیاد نمی تونست جایی رو ببینه . هر چند مهتاب یه قسمتی از جنگل و کوهستان رو روشن کرده بود ولی اون جوری نبود که بتونیم به سادگی حرکت کنیم . با این حال کبوتر صحرا به حرکتش هر چند با سرعتی کمتر ادامه می داد . از خورجینش یه تیکه نون مخصوص محلی در آورد و داد دستم . یه خورده از قمقمه ای که تو دستم داشتم روش آب می ریختم تا نرم شه و بخورم . عین سنگ سفت بود . ای کوروش کوس خل تو کجا و اینجا کجا .. راستش واسه چند ثانیه ای اسمم یادم رفته بود . بالای یه تپه ای نگه داشتیم . یه کلبه ای اونجا بود . چند دقیقه قبلش کبوتر با تیر کمون یه خرگوش شکار کرده بود . دلم سوخت . دختره سنگدل ..حیون بیچاره داشت میرفت چیکارت داشت ..امشب هم مثل شب قبل باید با نور فانوس سر می کردم . وقتی پاهامو تو اون کلبه دراز کردم حس کردم که وارد خونه ای از خونه های بهشت شدم . یه خورده سردم شده بود و پشه ها دوباره داشتند میومدن سراغم . کبوتر خانوم آتیش درست کرد و خرگوشه رو پوست کند و رو آتیش کباب کرد و اونو نصف کرد و با یه تیکه نون داد دستم . حالم داشت بهم می خورد . تو عمرم خرگوش نخورده بودم . داشتم فکر می کردم که این خرگوش سم دار بوده یا بی سم . آخه ننه ام می گفت که یه مدلش حرامه . دیدم نون خالی سیرم نمی کنه . بالاجبار یه خورده از گوشتو خوردم . خوشمزه بود ولی اگه نمی دونستم چیه مثلا بهم می گفتند بوقلمونه راحت تر می خوردم . خوابم گرفته بود . کمی آب خوردم و اون گوشه رو یه خورده مقوا و علفهای خشک دراز کشیدم . تازه چشام داشت بسته می شد که که حس کردم یکی داره به شونه هام می زنه . اون بوی دود و خرگوش و آشغالای دور کلبه تبدیل به یه بوی خوش و عطر اتاق خوابای آدمای با کلاس تبدیل شده بود . -ولم کن کبوتر بذار بخوابم . آی ام تایرد .من خسته هستم . اسلیپ .. اسلیپ .. -نو ..نو .. اسلیپ نو .. یو آر سکسی من .. وقتی سرمو بر گردوندم و اونو دیدم که لباسای محلیشو در آورده و با شورت و سوتین سفید و تنی تقریبا لخت روبروم قرار گرفته باورش واسم سخت بود که این همون کبوتره . البته نه این که اون هیکل محلیش چنگی به دل نمی زده چون قیافه و اندام طبیعی اون خیلی ناز و خواستنی بود ولی یدفعه به این صورت در اومدن منو سور پرایزم کرده بود . یه خورده از بوی تن خودم بدم میومد . -واتر .. اسپری .. ادکلن .. هرچی به ذهنم می رسید و نیاز داشتم یه جوری حالیش می کردم . از اسپری زنونه اش استفاده کردم … آبی بهم داد تا بنوشم .. یه خورده واش  واشر گفتم و اونم دستمو گرفت برد گوشه ای کنار جوی آبی و دست و رومو شستم و یه صابون هم ازش گرفتم و فقط همونقدر تونستم کیرمو بشورم تا تر و تمیز برم سر وقتش چون بر نامه امشبو دیگه می دونستم چیه .  دوباره رفتم سر جام دراز کشیدم . تصمیم داشتم که این بار دست به کار شم و یه خودی نشون بدم . کبوتر صحرا روی من قرار گرفت و منم دستامو دور کمرش حلقه زدم . چقدر بهم آرامش می داد . دیگه اصلا به این فکر نمی کردم کجام . طالبان اگه پشت گوششو می دید باید منو می دید . وقتی لبهای کبوتر رو روی لبای خودم حس می کردم متوجه شدم که یکی دو دقیقه ای رو تو خواب بودم چون حال و هوای تازه به هوش اومده ها رو داشتم .  هیکل سفتی داشت و سینه هاش هم خیلی خوشگل و سفت بودند . سوتین کوچولوشو خودم باز کردم . اون خودشو خیلی بیشتر از من واسم آماده کرده بود و مدام  می گفت سکسی من .. آی لاو یو … ادامه دارد … نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها