داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فقط یک مرد 47

با مدرک فوق لیسانس نرم افزاری یا همون کامپیوتر رفته بود خدمت . . یک درجه ستوانی بهش داده بودند و با احترام باهاش بر خورد می کردند . . اوایل وقتی که به خدمت رفته بود خداخدا می کرد که زود تر از شر خدمت خلاص شه و بیاد خونه وردل مامانش  یا این که زود تر جایی مشغول کار شه .وقتی که تازه رفته بود دبیرستان استعدادش در فراگیری کارهای مربوط به نرم افزار و سخت افزار کامپیوتر خیلی زیاد بود . حتی در دوران دبیرستان و زمانی که خیلی ها با کامپیوتر مبارزه می کردند که اونو وارد پیشرفتهای علمی فرهنگی و اقتصادی و زمینه های دیگه نکنند اون خیلی راحت می تونست بر نامه نویسی کنه . وبه زیر و بم خیلی از کارایی که از دست دیگران بر نمیومد آشنایی داشت . سینا با این که درساشم خوب بود ولی هم در دوران دبیرستان و هم در دوران دانشگاه دست از دختر بازی و حتی زن بازی هم بر نمی داشت . اون با بیشتر  دخترا یا زنایی که گرم می گرفت رابطه جنسی بر قرار می کرد . اون به لذت سکس عادت کرده بود ولی حالا که از خدمت بر گشته بود نمی دونست چیکار کنه . پدرش کارمند مخابرات بود و مادرش هم خانه دار . همین یه خونه ویلایی رو هم که در بالای شهر داشتند از پدربزرگش بهشون  رسیده بود وغیر اون  پدر سینا سرمایه خاصی هم نداشت  که بخواد واسه تنها پسرش مایه بذاره . از طرفی سینا هم از کار بازاری خوشش نمیومد . خواهرش ساناز هم که تازه در همون رشته اون در دانشگاه سراسری پذیرفته شده بود وپدرش سیاوش خان اهل حال و عیش و تفریح هم بود و اگه گاهی هم پولی دستش میومد بیشتر واسه خودش خرج می کرد . هرچند هوای زنش سارا رو هم داشت ولی تازگیها از نظر عاطفی و مسائل زناشویی توجه کمتری بهش می کرد . سارا سالش یود و پنج سالی رو از شوهرش که سه چهار سالی مونده بود تا باز نشسته شه جوونتر بود . خلاصه سینا که از خدمت اومد یه  چند روزی رو خونه نشین شد  حوصله اش سر اومده بود . پدرش از نظر مالی هواشو داشت ولی اون خودش سختش بود . دوست داشت مستقل باشه یا این که از نظر مالی دستش بیشتر به جیبش برسه . هر چند بیشتر زنا یا دخترا یی که باهاشون رابطه داشت از نظر مالی واسش مایه میذاشتن ولی اونم بازم سختش بود که همیشه اونا دست به جیب کنن . زرنگ بازی در می آورد  اما گاهی اوقات حس می کرد که زیر بار منت اوناست و به خاطر همین از دختری که زود سیر شده نمی تونه دل بکنه وبه خاطر همین مسائل مالی و این که کمی براش خرج کرده مجبوره مدتی دیگه رو با هاش سر کنه .البته الان که از خدمت اومده بود با هیشکی جور نبود . واسه کار هر قدر این طرف و اون طرف می رفت فایده ای نداشت . دیگه الان یه بچه دبیرستانی و کسی که تازه با کامپیوتر آشنا شده بود می تونست راحت بره توی عمق بر نامه ها . با این حال تلاششو کرد که بتونه یه کار خوب گیر بیاره . . ماهی دویست سیصد هزار تومن اونم با مدرک فوق لیسانس ارضاش نمی کرد .  یه جا یه شرکتی پیدا شده بود که از اول صبح تا چند ساعت اول شبو باید اونجا سگ دو می زد واین هم اونو راضیش نمی کرد . دوست داشت یک کاری پیدا کنه که حداقل بعد از ظهر ها رو متعلق به خودش باشه .. ساناز خواهرش که احترام زیادی برای سینا قائل بود و عشق و علاقه خاصی نسبت به اون داشت و همیشه هم می خواست پیشش جلب توجه کنه از این که اونو این روزا ناراحت می دید خیلی ناراحت بود -داداش اگه کاری ازم بر میاد بهم بگو . پول کم داری من پس انداز زیاد دارم . مگه یه داداش بیشتر دارم . -ولم کن ساناز .. چیکار به کار من داری . سینا طوری سر خواهرش داد کشید که اون از ناراحتی رفت اتاق و درو به روش بست و اشک می ریخت . حس می کرد که یه علاقه خاصی به سینا داره . داداشش خیلی خوش تیپ بود با هیکلی که توجه بیشتر دخترا رو به خودش جلب می کرد . خیلی از دخترا اومده بودن پیشش و ازش می خواستند که داداششو واسشون جور کنه .اون هیچوقت این کارو نکرد . حس می کرد که به اون دخترایی که با سینا دوستند حسادت می کنه . چند روز بعد سینا که از کوچه بغلی شون رد می شد چشش افتاد به زنی که با یه یه میکاپ غلیظ و فتنه گری خاصی داشت از کنارش رد می شد . چهره این زن براش خیلی آشنا بود . هر چی فکر می کرد نمی تونست به یاد بیاره که اونو کجا دیده …در همین لحظه زن وارد خونه ای شد بزرگ و شیک و ویلایی . ناگهان به یادش اومد که این زن همسرهمون جناب سردار بازنشسته ایه که  بیست سال از شوهرش کوچیک تره . شوهره از اون ساواکی های زمان شاه بود که در سال وقتی به فر مان امریکا کودتای بهمن انجام شد اون تغییر ماهیت داد و رفت جزو اطلاعات امنیت رژیم جدید شد و دیگه خایه مالی ها رو گذاشت واسه این دستگاه .. خیلی هم خرش می رفت و به یه پول و پله ای رسیده بود . یه دختر هم داشت که درامریکا زندگی می کرد ولی اون روزی که اون یعنی سینا رفته بود خونه این زن باهاش حال کنه درست چند روز قبل از خدمت , دخترش که  اون زمان ایران بود و رفته بود کرج خونه یکی از فامیلاش ..خیلی زود تر به خونه بر می گرده و سینا و این خانوم که اسمش بود شیرین در همون مرحله مقدماتی کارشون گیر می کنه و سینا در حالی که یک جعبه ابزار لوله کشی و وسایل مربوط به اون دستش بود از خونه میاد بیرون که مثلا بگه ما لوله کشیم . .. دو دل بود که دوباره زنگ خونه شیرین رو بزنه یا نه . اون خیلی خوش اندام و خوشگل و خوش پوست بود . شوهرش بالای هفتاد داشت ولی اون اصلا نشون نمی داد که بین تا باشه . اون موقع می گفت که شوهرش خیلی کارا از دستش بر میاد . زن خیلی حشری بود . سینا خیلی سریع هم تونست باهاش رو هم بریزه . .. با تردید زیاد زنگ در خونه شونو زد .. آیفون تصویری داشتند ولی انگار شیرین پشت در ایستاده بود یا این که وارد ساختمون نشده بود . چون خودش اومد درو براش باز کرد .. . یه نگاهی بهش انداخت .. لبخندی زد و گفت .. -به به ! انگاری می شناسمت . رفتی که رفتی .. بیا داخل درو ببند بینم .. سینا تعجب می کرد . بعد از یک سال و نیم این قدر راحت داره باهاش بر خورد می کنه .. -بی معرفت رسم دوست داشتن اینه ;/; -باور کنین من اون روز ترسیده بودم . گفتم شاید دختر خانومتون اگه  بفهمه بین من و تو سر و سری هست براتون زشت شه -نمی خواد این قدر رسمی با هام حرف بزنی . . اون دقیقا نمی دونست سینا کجا زندگی می کنه ..-حالا چی شد دوباره هوس ما رو کردی -از خدمت بر گشتم ..-آها کس گیر نیاوردی ما رو کس گیر آوردی .. بیا بریم بالا -ببینم آقای میهن دوست هنوز خرش میره ;/; اصلا از بیکاری خوشم نمیاد . حالا بیا بریم بالا تا من نفهمم معرفتت در چه عیاری قرار داره امکان نداره کمکت کنم و قدمی برات بردارم -چه جوری باید نشون بدم ;/; -اینجا که نمی تونم بگم . بریم بالا . -دخترتون که اینجا نیست -نه بیچاره دو ماه موند و بر گشت امریکا …. ادامه دارد .. نویسنده …ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها