داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فقط یک مرد 151

من خودم از بچگی با داداشم بزرگ شدم . می دونم چی نیاز داره و به چی نیاز نداره . چه چیزی واسش خوبه و چه چیزی بد . -تو که از بچگی باهاش نبودی و در رختخوابش نمی خوابیدی . -منظورت چیه چرا به من توهین می کنی -کتی افسانه ول کنین دیگه . اصلا من نمی خوام امشب کاری کنم -داداش تو به من قول دادی . الان فردا شاید اومدن سراغت . کار این دولت معلوم نیست . شاید کوس زن فلان مقام دولتی به خارش افتاد . یا فلان مجتهد بگه من می خوام سرباز اسلامو زیاد کنم . اون وقت شبانه میان تو رو می برن که زنشو بکنی و سر باز اسلامو زیاد کنی .. کوروش روح کوروش بزرگ  می لرزه . تو به مرام آریایی خیانت نکن .. -چیکار کنم کتی . شاید با این کارم یواش یواش نسل این کثافتا رو از رو زمین بر دارم . -کوروش پریشب یکی از این بنگاههای خبر پراکنی به نقل از یکی از زعمای قم و قوم اعلام کرد که  در حال حاضر ایران آخوند کم داره .. کتی که اینو گفت سه تایی مون شکممونو گرفتیم و از خنده رو زمین ولو شدیم . -وای وای آب که سر بالا میره قورباغه ابو عطا می خونه . فکر کنم این طلبک ها از بس رفتن پای اینترنت و سایت های سکسی دیگه نمی تونن ارشاد کنن .همین آخوندایی که داریم آثارکثیفشون تا هفتاد نسل بسمونه . فعلا که باید یه خورده اونا رو صادر کنیم تا یواش یواش جهانی بشیم .. -اصلا داداش اسم این بو گندوهای شپشوی سوسمار خور قاطر سوار دو رو رو نبریم که می ترسم بچه ام زشت در آد . -راست میگی این عقده ای ها رو فقط خاک گور سیرشون می کنه . ظاهرا افسانه کوتاه اومده بود ولی دسته جمعی رفته بودیم  برای شام . سالن غذا خوری منو به یاد فیلمهای سینمایی مینداخت و قصری که شاه و ملکه و شاهزاده ها  یا اصلا کله گنده ها دور میز می نشستند و خد متگزار داشتند و پیش بند می بستند و تشریفاتی می خوردند . از این جور غذا خوردن اصلا خوشم نمیومد . دوست داشتم که هر وقت گرسنه ام شد بشقاب غذار و بگیرم دستم و برم یه گوشه ای یا مثلا تلویزیون ببینم و غذامو بخورم  وبه این صورت  حال کنم . این جوری آدم اگه بخواد  دور میز بشینه و تشریفاتی بخوره در یک ساعت معینی که تازه ممکنه گرسنه اش هم نشه خیلی سخته . دوست داشتم وسط بابا مامانم بشینم . ولی افسانه و کتی محاصره ام کرده بودند . دستشونو می ذاشتن لاپام ول کنم نبودند . یه شام درست و حسابی هم نتونستیم بخوریم . این بابای منم اصلا از این جور نشستن ها دور میز خوشش نمیومد . اینا همه زیر سر کتی بود که می گفت در شان خونواده ما نیست و باز تاب جهانی بدی داره اگه خبر نگارا بیان و ببینن که ما تو خونه خودمون هر دمبیلی غذا می خوریم . . مامان خیلی هوای کتی رو داشت . هی اینو بخور و اونو نخور . این بچه رو زشت می کنه و اون زیبا می کنه .. داشتم به این فکر می کردم که واقعا کار دنیا رو ببین که کار ما رو به کجا رسونده بود که ما خواهر و برادر  در واقع شده بودیم عروس دو ماد مامان بابامون .. یعنی من شوهر دخترشون بودم و کتی هم زن پسرشون .. -داداش چته واسه خودت داری می خندی .. -هیچی کتی جون واسه این خوشحالم که تو هم مادر یکی از بچه هام داری میشی . کتی خیلی هیجان زده بود . زود تر از بقیه شامشو خورد . ظاهرا رفته بود اتاقش تا همه چی رو واسه یه سکس جانانه خواهر برادری  آماده کنه . دیگه همه می دونستن که من و اون می خوایم امشب یه جشن دو نفره داشته باشیم . .هنوز حال و هوای کتی جون نشون نمی داد که بار دار باشه .. شکل و ظاهرش چیزی رو نشون نمی داد . وقتی دو تایی مون رفتیم اتاق خواب و اون فضای شاعرانه رو دیدم دیگه تصمیم گرفتم منم واسه خواهر گلم سنگ تموم بذارم . -ببینم اینجا رو واسه من شاعرانه کردی یا واسه کوچولو -واسه هر سه تامون . -دیگه خودشو خیلی راحت کرده بود . من و اون دو تایی مون فقط یه شورت پامون بود .. -دیدی داداش . گفتم خسته ای نخواستم زحمتتو زیاد کنم . -این که در بغل تو باشم تمام خستگی هام در میره . -جدی میگی ;/; -شوخیم کجا بود کتی . می دونی که من همیشه  از همون بچگی چقدر دوستت داشتم .. -وا کوروش این تعارفاتو بذار کنار ما که همیشه سر هر موضوعی مخصوصا این شکم پیچ پیچ , کل کل داشتیم . -کتی از شکم گفتی ببینم این مدتی که من نبودم با این شکمت چیکار کردی خیلی خوشگل تر و یه دست تر شده . -واسه داداش خوب خودمه .. -ولی عزیزم یه فشار هایی به خودمون نیاری که واسش بد شه . -نه همچین کاری نمی کنم . اصلا این کارو نمی کنم . -اون وقت اگه زبونم لال یه بلایی سر بچه مون بیاد افسانه همش پز بچه شو میده و تو هم معلوم نیست کی دوباره بار دار شی . یه خورده تحریکش کردم که واسه خوشگلی خودش به بچه ام فشار نیاره . می دونستم مامان بابا این نوه دوسره خودشونو خیلی دوست دارن . یواش یواش داشتیم می شدیم مثل آدمای اولیه که خواهر از برادرش بچه دار می شد . مثل زمان آدم و حوا مثلا .. ….. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها