داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فقط یک مرد 150

افسانه دستمو کشید و برد به طرف اتاق خودش . ظاهرا اونم یه اتاقی واسه خودش دست و پا کرده بود . در این که خیلی دوستش داشتم شکی نبود . اون واسم کتک خورده بود . بیگناه به زندان افتاده بود . یه علاقه خاصی نسبت بهش داشتم . واسه همین به دور و بری هام سپرده بودم که اذیتش نکنند و دلشو نشکنن و کاری نکنند که ناراحت شه .. فعلا در این خونه که جز کتایون رقیب دیگه ای رو پیش روی خودش نداشت -کوروش جون  سفر خوش گذشت ;/; -نه راستش خسته شدم . دلم می خواست به جای سفر در حضر باشم . باشم پیش تو افسانه نازم . سرمو بذارم رو سینه ات.. نوازشت کنم . هر وقت که دلم خواست و دلت خواست با تو باشم . مثل هر انسان عادی دیگه ای . -البته کتی هم طبق معمول دست از سر ما بر نمی داشت . -خیلی ناز شدی افسانه -مگه قبلا زشت بودم ;/; -نه عزیزم . چون از بس خوشگل و با طراوتی هر بار که می بینمت یه تازگی خاصی رو در تو می بینم واسه همین حس می کنم که تو بازم یه زیبایی و جلوه خاصی داری . -کوروش هوس تو رو دارم . می خوام باهات سکس کنم . دلم می خواد توی بغل تو باشم ولی می دونم کتی نمی ذاره . ما با هم خوب بودیم . هر دومون از تو حرف می زدیم . دلواپست بودیم . حتی چند شب کنار هم خوابیدیم .. احساس صمیمیت شدیدی با هم می کردیم . ولی همین که با خبر شدیم تو می خوای بیای تمام این کارا تحت الشعاع بر گشتن تو قرار گرفت . کوروش تنهام نذار .. ازم حمایت کن . نذار پیش خواهرت کوچیک شم . من دوستت دارم .. دستامو دور کمرش قفل کرده اونو به سینه هام فشردم . پهلو هاش سفت شده بود و تا حدودی هم شکمش بالا اومده بود . -کوچولوی من چطوره .. -اوخ نگو که هنوز وقت حرکتش نرسیده . نمی خوای حالشو بپرسی ;/; می دونم حال بچه کتی رو پرسیدی . -ببین افسانه هر دوی شما برام عزیزین . حالا اگه شرایط طور دیگه ای بود که من باهاش این رابطه رو بر قرار نمی کردم . به من حق بده جای من بودی چیکار می کردی -یعنی اون عشقی رو که خواسته منه در واقع تو می تونستی با من داشته باشی ;/; -همین طوره که تو میگی افسان .. هم کتی هم افسانه خیلی تحریکم کرده بودند . دنیا رو دارم میگام ولی می خوام از عهده و تا زن و رقیب و به نوعی هوو که در کنار هم زندگی می کنند بر بیام نمی تونم . ولی تا بجنبم لبای افسانه رو لبام قرار گرفته بود . افسونگری زنونه شو شروع کرده بود .. لب پایینی منو میون دو تا لباش قرار داده با هوس اونا رو می مکید . دستاشو گذاشته بود رو شلوارم و از همون جلو شلوار با کیر ورم کرده و شق شده من ور می رفت چی می تونستم بگم . اون دوست داشت خودشو بیشتر توی دلم جا کنه -افسانه دوستت دارم . -به خاطر خودم ;/; یا به این دلیل که به خاطر تو  افتادم زندان ;/; -افسانه من .. این یادت بمونه اگه این شرایط پیش نمیومد و منم تو رو نمی دیدم همیشه دوست داشتم اون کسی رو که به عنوان عشقم انتخاب می کنم و همسر و شریک زندگیم خصوصیاتی مثل تو داشته باشه و مثل تو خوشگل باشه .. پس تو همسر ایده آل من هستی -کوروش این حرفا رو می زنی من چطور ازت دل بکنم ;/;  دو تایی مون رو تخت افسانه که در واقع یه تختی چند نفره بود دراز کشیدیم .. یه پیر هن خیلی کوتاه پاش کرده بود . پاهاش هم تا یه وجب بالای زانو لخت نشون می داد . وقتی افتاد رو من دامنش هم رفت بالا . من زیر قرار داشتم و اون اومد روم . -کوروش منو ببوس لختم کن . تا سر و کله کتی پیدا نشده بیا یه خورده با هم حال کنیم -افسانه عزیزم این جوری خوب نمی چسبه .. -من می خوام … می خوام قلقلکم بدی .. منو بزنی ..منو ببوسی . از هر چی که بیشتره بیشتر به هوسم بیاری . طوری که همیشه تشنه کیر تو یاشم -افسانه صدای پا می شنوم . این جوری که تند داره میاد باید کتی باشه -چرا رنگت پریده کوروش . این قدر ازش حساب می بری ;/; -نه من نمی خوام دلخور شه -پس من می تونم دلخور شم ;/; -افسانه باور کن تو درکت بالاتره . منطقی تری ..-اون دفعه هم این حرفو بهم زدی و دلمو خوش کردی .. ولی چه فایده ! -حالا از روم پاشو الان وقتش نیست من تازه اومدم هنوز بابا مامانمو خوب ندیدم . درو هم نبسته بودیم و کتی وارد شد . برج زهر مار .. -افسان ! کوروش تازه اومده . اون که هنوز نرفته . عجله ات واسه چیه . اون امشب اتاق من می خوابه پیش من . بی خود اونو خسته اش نکن . افسانه که رو کرده بود و خودشو طاقباز انداخته بود رو تخت و به کتی نگاه می کرد گفت کتی جون من و تو که این حرفا رو با هم نداریم . این ما نیستیم که باید برای کوروش جان تعیین تکلیف کنیم . اون آزاده . می تونه هر کاری انجام بده . اصلا می تونه بگه امشب خسته هست و نمی خواد با هیشکدوم از ما باشه . ما باید درکش کنیم . برای خواسته هاش ارزش قائل شیم و به سلامتی اون اهمیت بدیم . …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها