داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فقط یک مرد 149

داداش منو همین جا بخوابون نمی خوام بریم توی اتاق .. زود باش . دلم برات تنگ شده .. دلم واسه کیرت تنگ شده .. خجالت بکش یه سلام نمی خوای به بچه ات بدی ;/; این بچه اتو باید از بقیه بچه هات بیشتر دوست داشته باشی .  داداش نباید این قدر بیرحم باشی . می دونی که چقدر منتظرت بودم .-کتی نمی دونی چقدر خوشحالم ولی خیلی حرف می زنی .. بیا بیا رو همین چمنها .. اگه بدونی چقدر حال میده .. من چقدر آروم میشم لذت بخش . کوچولوی ما می تونه روحیه بگیره و خوشگل تر شه . -باشه کتی هرچی تو بگی ولی سبب  تاخیر ما میشه و اون وقت خیلی زشت میشه . بعد این که اینجا هوای کنار  استخر یه خورده ملایمه و یه نسیم خنکی هم میاد نمی خوام پهلوهات سر ما بخوره و برای کوچولوی ما بد شه . کتی رو روی زمین خوابوندم . چشای خوشگلشو به من دوخته بود و منتظر بود که ببوسمش اول لباشو بوسیدم و بعد رفتم روی کسش . فقط از پاها تا کسشو لخت کرده بودم و می خواستم با همین قسمتش حال کنم .-پس کتی تو الان داری از سهمیه ات استفاده می کنی امشب میرم سراغ افسانه .. -داداش اذیتم نکن . این فوق العاده هست . دیگه هم این قدر با من کل کل نکن اعصاب منو به هم نریز که برای بچه بده .. -یعنی افسانه اگه ناراحت شه برای بچه اش بد نیست ;/; -حرف می زنی چقدر ..به جای این کار به کارت ادامه بده .. خیلی آروم رو کتی جونم سوار شده مراقب بودم که به شکمش فشار نیارم .-عزیزم رو زمین سرده -چیکار کنم تو که نمیای بریم اتاق .. -من که نخواستم از دستت در برم . -ببوس ببوس کسمو ببوسش . نازش کن . میکش بزن .. چقدر دلم واسش تنگ شده بود .. واسه این که تو باهاش ور بری .. شروع کردم با سرعتی سر سام آور به خوردن کس کتی .. نمی دونم  به بچه های افسانه و کتی یه علاقه و گرایش خاصی پیدا کرده بودم . کتی رو شاید واسه این که خواهرم بود . خودمم دلم واسه کردنش تنگ شده بود .. کیرمو چسبوندم به وسط کس خیسش . -زود باش الان ممکنه سر برسن من دیگه خسته شدم از دستت . چقدر این کوچولوی ما رو عصبی می کنی . از دستت دیگه خسته شدم . یواش یواش بذار راهشو پیدا کنه بره .. نمی دونی این جوری چقدر حال می کنم . چقدر بهم مزه میده .  یکی دو سال پیش حتی واسه بهشت هم به خوابمون نمی دیدیم که همچین دم و دستگاه و زندگی داشته باشیم .. کتی بهم گفته بود که به احتمال زیاد از طرف ارتش و اطلاعات و امنیت از خونه مون مراقبت می کنن که منو ندزدن .. نمی دونم شایدم حقیقت داشته باشه . ولی اگرم منو بدزدن جرات نمی کنن سرم بلایی بیارن . چون اون وقت خوار مادرشونو دیگه کی بگاد . تازه من که با کسی دشمنی ندارم . هر وقت منو دزدیدن برای این بوده که برم یکی رو بکنم . دستمو گذاشتم پشت سر کتی و اونو بالاترش آورده تا بتونم لباشو به خوبی ببوسم و کیرمم از کسش بیرون کشیده نشه .. -دوستت دارم کتی خواهر قشنگم . دلم برات یه ذره شده بود .. چه جالب میشه . مادر بچه من عمه اش هم میشه .. -پدرشم میشه دایی اش .. -کتی بگو با کست چیکار کنم . -همون کاری که داری حالا می کنی .. فقط تند تر تند تر .. ووووووییییییی یه مدتیه نکردی دلم می خواد خودمو همین حالا بندازم تو آب و منو لختم کنی با تمام تنم ور بری .. و بعد کیرتو داخل همون آب بکنی توی کسم . -حالا همینو داشته باش .. سر کتی رو دوباره روی زمین قرار دادم تا بتونم با سینه هاش ور برم . .. -بلوزمو بزن بالا نوک سینه هامو بخور ..بخورش .. عیبی نداره ..کوچولوت نمی چاد ..من خیلی داغم .. اونم می خواد خنک شه .. ولی این ریسکو نکردم . کیرم همچنان درکوس کتی غلت می خورد و فقط همونجا رو هدف گرفته بودم تا بهش حال بدم ولی جا واسه مانور زیاد نداشتم و هوای مادرو بچه رو با هم داشتم .. -کتی کوروش کجایین .. وایییییی بابا صدامون می زد .. کیرمو در جا کشیدم بیرون . کتی عصبی شده بود . -عزیزم خواهر گلم درسته که این موضوع دیگه حل شده ولی هنوز یه سری احترامه که باید نگه داشته باشیم . -آخه من به نظرم میاد اون دفعه بابا ما رو دیده باشه که رفتیم توی هم .. -من که یادم نمیاد . پاشو دیگه . -پس بهم قول دادی . امشب باید در بست مال خودم باشی .. می دونستم کتی حالا داره یه چیزی میگه وقتی که خوب و حسابی سیرش کردم اون وقت خودش داوطلبانه میاد و میگه داداش حالا می تونی به افسانه برسی . ولی خب اگه اون موقع حالی برای من گذاشته باشه . قبل از این که کسی ما رو ببینه از جامون بلند شدیم . کتایون خیلی عصبی بود . می گفت خیلی سنگین شده . چهره در همش گویای همه چی بود . رفت یه آبی به دست و صورتش بزنه که افسانه اومد پیش من و گفت ببینم این دختره  انگار اصلا تحمل نداره .. کوروش منم دلم واست خیلی تنگ شده .. -یه دنیا رو می گردونم اما همین که به خونه می رسم از دست شما دو تا نمی دونم چیکار کنم …. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها