داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سعی کردم مادرزن خوبی باشم

ساعت کمی از ۶ عصر گذشته بود که هواپیما توی فرودگاه بندرعباس فرود اومد و نشست و کم کم برای پیاده شدن آماده شدم.
تو دلم با خودم غر میزدم که خواستگار قحط بود مگه دخترتو دادی راه دور؟
پیاده شدم و چمدونم رو هم تحویل گرفتم؛هوا برای من غیرقابل تحمل بود اما بخاطر دخترم مجبور به اومدن به این سفر شده بودم.
لا به لای جمعیت نگاه میکردم شاید سروش رو ببینم؛سروش دامادم بود.
بالاخره بعد از چند دقیقه پشت سرم صدای سروش رو شنیدم که داشت میگفت:به به ببین کی اینجاست؛مادر خانوم عزیزم.
جوری من رو نگاه میکرد که انگار بار اول بود من رو میدید؛من در آستانه ۵۰ سالگی بودم ولی اصلا ظاهرم این رو نشون نمیداد؛همیشه تیپ های به روز و جوان پسند میزدم و هیکلمم به واسطه ورزش رو فرم بود.
موهام رو رنگ میکردم و آرایش و لاک و اینجور چیزا و به جمله دود از کنده بلند میشه خیلی پایبند بودم.
بعد از سلام و احوالپرسی و این صحبتها سوار ماشین شدیم تا به خونه بریم و همچنان داماد عزیزم چشم از این بدن من برنمیداشت.
یادم اومد که مهشید دخترم حاملس و اصلا دلیل سفر من به بندرعباس هم همینه که کمک دستش بشم تا این یک ماه آخرش به خوبی سپری بشه و بچش بعد از دوتا سقط قبلی به دنیا بیاد و حتما آقا سروش هم از بس رابطه نداشته اینجور من رو نگاه میکنه.
+خیلی خوش اومدین مامان مژگان؛کاش آقا پرویز هم میاوردین با خودتون.

دامادم دل خوشی داشت؛فکر میکرد شوهر من میتونه با من بیاد تا بندرعباس،خبر نداشت که مریضی و دیابت از یه طرف و اعتیاد هم از طرف دیگه از شوهر من چیزی باقی نذاشته و من سالهاست که یه بیوه شوهردارم!
گفتم:لطف داری؛دوست داشت بیاد خب دیگه نوبت دکتر داشت و درگیر بود گفت من بیام حالا اگه بتونه اونم میاد.

به خونه رسیدیم؛بعد از یکسال مهشید رو میدیدم و حسابی دلتنگش بودم و کلی ماچش کردم.
با راهنمایی آقا سروش به حموم رفتم و یه دوش گرفتم؛بدنم خیس عرق بود؛حتی شورتم از عرق خیس شده بود.
از حموم بیرون که اومدم یه تیشرت شلوار سبز پوشیدم و کمی آرایش هم کردم.
جلوی سروش راحت بودم و غافل بودم از اینکه چه خیالاتی توی سر داماد عزیزم میگذره!
دست به کار شام شدم و با وجود اینکه خسته بودم غذا حاضر کردم و بعدشم خودم جمع و جور کردم و همش مراقب مهشید بودم که کار نکنه و تکون نخوره؛خیلی نگرانش بودم و دلم نمیخواست اینبار هم تجربه تلخ دوتا حاملگی قبلش تکرار بشه.

آخر شب مهشید خوابید و من هم یه نوشیدنی خنک برای خودم آماده کردم و به تراس رفتم و روی صندلی نشستم؛آسمون بالای سرم پر از ستاره و روبرو هم که دریا بود هرچند شب بود و زیاد پیدا نبود اما حس و حال خوبی بهم میداد؛تو تهران حبس بودم تو یه آپارتمان کوچیک و اینطور جای دنجی برای استراحت نداشتم.

در تراس باز شد و آقا سروش هم تشریف آوردن؛
+خوابتون نبرد مامان؟
_نه خواستم کمی هوا بخورم.
+مزاحمتون نمیشم راحت باشید.
_نه بابا بشین؛مهشید خوابید؟
+آره؛شبا خوب میخوابه.
_دکتر درباره وضعیتش چی گفت؟
+هیچی گفت خداروشکر همه چی خوبه.

کمی با سروش تو تراس نشستیم و ایشون هم از تماشای بدن من دست برنداشت تا به اتاق رفتم و خوابیدم.
صبح زود بیدار شدم و صبحانه حاضر کردم و سروش درحالی که برای رفتن به سرکار آماده شده بود اومد و تشکر کرد و چند لقمه خورد و رفت.

یک هفته ای به همین منوال و خیلی عادی سپری شد تا اینکه یک شب با شلوارک و تاپ خوابیده بودم و یک لحظه فکر کردم کسی کنارمه؛خواب و بیدار بودم و حس میکردم دارم خواب میبینم و یک لحظه که چشممو بهتر باز کردم دیدم سروش کنارم دراز کشیده.
بلند شدم و اونم دستپاچه شد و به منُ من افتاد و گفت:ببخش مژگان خانوم
گفتم:اینجا چیکار میکنی؟زهره ترک شدم
پا شد رفت و منم از فردا سرسنگین و با اخم باهاش رفتار میکردم و شب که مهشید خوابید و باز تو تراس بودم اومد و شروع به عذرخواهی و این چیزا کرد:
+مامان مژگان منظوری نداشتم من؛لطفا ازم ناراحت نباش.
_اومدی دراز کشیدی بغلم بعد میگی منظوری نداشتی؟باورم شد.
+یک لحظه نفهمیدم چیکار کردم ببخش دیگه.
_باشه بخشیدم برو بخواب

دو سه روزی زیاد باهاش‌ خوب نبودم تا یه روز از سرکار برگشت و من تو اتاق بودم و اومد گفت این کادو شماس مژگان خانوم و گذاشت رو میز و رفت.
بازش کردم یه نیم ست بود که واقعا هم قشنگ بود و تصمیم گرفتم که ببخشمش.

دیگه جفتمون شب بعد از خوابیدن مهشید تراس رو پاتوق کرده بودیم و اونجا میرفتیم و اونشب هم اومد و بابت کادوش تشکر کردم و کمی صحبت های بینمون رنگ و بوی صیمیمی تری گرفت.
+میدونم که چند وقته بخاطر شرایط مهشید رابطه نداشتید و تو مضیقه ای و درکت میکنم
سروش که هم تعجب کرده بود هم با شنیدن این حرفا از جانب من حال میکرد گفت:اره خب به هر حال شرایط مهشید خیلی خاصه.
+اشکال نداره؛تو هم دامادمی اگه کسی غیر تو بود اونشب میدونستم چیکارش کنم
_لطف داری شما مامان خانوم
غیرمستقیم اجازه پلکیدن دور و ورم و دیدن زدن و اینجور چیزا رو بهش دادم.
با خودم گفتم مردای غریبه تو خیابون منو دید میزنن و شق میکنن و تیکه میپرونن این که دامادمه.

دو شب که گذشت و بیدار بودم ولی چشمام بسته بود که صدای باز شدن در اومد و فهمیدم سروش وارد اتاق شد؛دوباره پشت سرم دراز کشید و چند دقیقه که گذشت دستش رو روی باسنم حس کردم.
یهو برگشتم که دیدم کیرشو از شلوار بیرون آورده داره میماله و تا من برگشتم شلوارشو بالا کشید.
پا شد که بره بهش گفتم:صبر کن
بلند شدم و رفتم کنارش؛اتاق با نوری که از پنجره مشرف به خیابون میومد خیلی تاریک نبود.
+تو چت شده سروش؟این کارا چیه؟
_گفتم که دست خودم نیست.
+ببین حیف بخاطر دخترم نمیتونم ادبت کنم و از طرفی هم میترسم بری بهش خیانت کنی.
سرشو انداخته بود پایین و سکوت کرده بود که ادامه دادم:یکبار فقط یکبار ارضات میکنم اونم چون نمیخوام خیانت کنی به مهشید ولی گفته باشم فکر سکس با من رو از سرت بیرون کن.

نشستم و شلوارشو پایین کشیدم و کیرش بیرون اومد؛کیرش نسبتا کلفت بود و بدون اغراق اندازه خوبی داشت.
یه تف روش انداختم و کمی مالیدمش و بعدش سرشو تو دهنم کردم و سروش آخی گفت و قربون صدقم رفت و لبامو روی کیرش میکشیدم و با زبونم سرشو لیس میزدم و سروش آه میکشید و میگفت جوون بخور بخور.
چند دقیقه تند تند کیرشو تو دهنم عقب جلو میکردم و تخماشو میمالیدم و زبونمو روش میکشیدم که آه و ناله سروش بیشتر شد و آبش بیرون پاشید و لب و دهن منو سفید کرد.

برام دستمال آورد و دهنمو پاک کردم؛
+وای مرسی مامان خانوم عالی بود حتی از مهشید هم بهتر خوردین
_برو دیگه مهشید بیدار نشه یه وقت

سروش رفت اما کص من خیس بود و در انتظار کیر؛نمیدونم چرا ولی نمیخواستم رابطه ما به سکس کشیده بشه.
چند شب بعد باز سروش به اتاق اومد و شق بودن کیرش از روی شلوار هم پیدا بود؛
+مامان مژگان اگه ناراحت نمیشی میشه یکم بدنتو بمالم؟خیلی دوست دارم که ماساژت بدم
_آره از شلوارت معلومه
سروش لبخندی زد و گفت:قول میدم فقط ماساژ بدم
گفتم:مهشید خوابه؟مطمئنی؟
+آره خیالت راحت

شلوار تقریبا تنگ مشکی و یه تیشرت آبی تنم بود؛دمر دراز کشیدم و سروش هم اومد و از مچ پاهام شروع به ماساژ دادن کرد؛کارشو بلد بود و خیلی خوب پاهام رو مالید تا به رون و باسنم رسید.
دستاشو رو باسنم گذاشت و میمالید و گفت:ماشالله چه بدنی؛دیوونه کنندس
من هم چشمام بسته بود و سروش باسنمو میمالید و دستشو لای پام میبرد و کصمو انگولک میکرد و آروم آه میکشیدم و از کارش لذت میبردم.
شلوارمو پایین کشید و منم توان مخالفت نداشتم و سروش گفت:جوون چه کونی داری مامان خانوم
دستشو لای کصم برد و انگشتاشو به کصم کشید و گفت:آخ چه آبی راه انداخته کصت؛معلومه کیر میخواد.
منم گفتم:آره هر غلطی میکنی فقط بکن منو زودتر دارم میمیرم
شورت و شلوارمو کامل درآورد.
+چرا لباسامو دراوردی الان مهشید بیدار میشه
_نگران نباش خوابش سنگینه به این راحتی بیدار نمیشه.
شلوارشو پایین آورد و گفت:مامان خانوم نمیخوای اون ساک حرفه ای رو بزنی برام؟
بلند شدم و کیرشو با دست گرفتم و بیشترشو تو دهنم جا دادم؛جوری تو دهنم کرده بودم که با عق زدنم همراه شد و آب دهنم از کیر و خایه اش سرازیر شده بود.
یکم خوردم و گفتم:بدو تا مهشید بیدار نشده
سروش گفت:مگه میشه این شاه کص رو نخورده گایید؟
دراز کشید و ازم خواست با کصم رو دهنش بشینم و منم که آرزوم بود یه زبون لای کصم بره موافقت کردم.
آروم کصمو رو دهنش گذاشتم و با برخورد زبونش با کصم آخ بلندی گفتم و ترسیدم مهشید بیدار شه.
زبونشو تند تند لای کصم میکشید و آب کصمو نوش جان میکرد و منم خم شدم کیرشو تو دهنم کردم و 69 شدیم.
زبون سروش لای کص من بود و کیرش تو دهنم.
سروش از تمیزی و خوب بودن کص و کونم تعریف میکرد و حقم داشت چون من مدام حموم میرفتم و همیشه شیو شده و مرتب بودم.
از رو دهنش بلند شدم و به پهلو دراز کشیدم و سهیل هم پشت سرم قرار گرفت و بخاطر شرایط لباسای خودشو کامل درنیاورده بود و شلوارشو پایین داده بود فقط و منم تیشرت و سوتینم تنم بود و فقط شلوار پام نبود.

کیرشو لای کصم میمالید و من آه میکشیدم و ازش میخواستم هرچه زودتر کارمو بسازه و سروش هم کیرشو وارد کصم کرد.
اینبار آه بلندتر و پر شهوت تری کشیدم و سروش گفت:واای چه کصی داری تو زن انگار کص دختر بیست سالس.
من آه میکشیدم و سروش کیرشو تو کصم عقب جلو میکرد.
تیشرت و سوتینمو بالا دادم و سینه هامو بیرون انداختم؛از سکس با لباس خوشم نمیومد اما چاره ای نبود.
سروش کیرشو تا خایه میچسبوند تو کصم و با هر حرکتش من آه میکشیدم و اوف میگفتم.

چند دقیقه که تو اون حالت کص من رو گایید بیرون کشید و گفت داگی بمونم.
من هم داگی شدم و کون گنده ام رو به طرفش گرفتم؛سروش سرشو لای کونم برد و کص و کونمو لیس میزد و ازش میخواستم تا کیرشو زودتر تو کصم بذاره و آه و ناله میکردم.
سروش هم کیرشو دم کصم گذاشت و منم خودمو عقب دادم و کیرش تا ته تو کصم رفت و گفتم جوون.
سروش محکم تلمبه میزد و من میگفتم جوون همینطوری ادامه بده محکم بکن آره.

یهو صدای مهشید اومد از تو اتاق که داشت سروش رو صدا میزد و سروش زود شلوارشو بالا کشید و رفت و منم شلوارمو پام کردم و کمی خودمو مرتب کردم و رفتم ببینم چخبره
گفتم چیزی شده؟
گفت:نه مامان فقط آب میخواستم
داشت از سروش میپرسید کجا بودی که گفت دستشویی بودم.
نیم ساعت گذشت و من تو آشپزخونه بودم داشتم آب میخوردم که سروش اومد و گفت خوابید.
گفتم:باشه بیا بریم تو اتاق
گفت:نه همینجا بهتره از اتاق دورتره صدا نمیره

شلوارمو پایین اوردم اینبار تا سر زانو و سروش منو خم کرد رو میز ناهارخوری و از پشت کیرشو تو کصم گذاشت و منم دوباره ناله ام بلند شد.
کمرمو گرفته بود و محکم تلمبه میزد و چند دقیقه ادامه که داد ارضا شدم و به رعشه افتادم.
خیلی حس خوبی بود و وصف نشدنی.

کف آشپزخونه داگی شدم و سروش هم دوباره کیرشو تو کصم کرد و دو سه دقیقه تلمبه زد و گفت:دارم میام مامان خانوم.
ازش خواستم آبشو تو کصم بریزه چون چندسالی میشد عمل کرده بودم و ترسی هم نداشتم.
سهیل کیرشو ثابت نگه داشت تو کصم و آبش شروع به پاشیده شدن تو کصم کرد.
حرارت و داغی آبش کصم رو از اونچه که بود داغ تر میکرد و چند ثانیه بعد کیرشو بیرون کشید و شلوارشو بالا اورد و گفت من برم تا بیدار نشده دوباره.
من هم شلوارمو بالا کشیدم و به اتاقم رفتم.

نوشته: ابرو زخمی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها