داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

ازدواج با زن و مادرزن (۱)

من تا بحال داستان ننوشتم و داستان نویس نیستم فقط ماجرای زندگی خودم را شرح میدم. راستش من تابخال زندگی راحتی داشتم پدرم مایه دار بود و همه را برای من گذاشت و رفت. پدر و مادرم هردو فوت کردند. من هم اهل کار نیستم و احتیاجی به کار کردن ندارم. پدرم ملک و املاک خیلی داشت و همینطور چند واحد بزرگ آپارتمانی و چند ویلا و…
قصدم پز دادن نیست فقط خواستم متوجه بشین که اینهایی که می نویسم خیالی نیست و دلیل اینکه می نویسم اینه که از تعریف کردن اتفاقات اتاق خوابم لذت می برم و یک دو تا دوست دارم که وضعیتی شبیه من دارند و آنها چیزهایی می دونن اما اینجا میخوام تمام جزئیات را تعریف کنم. من از نوجوانی اهل حال و هول کردن زن و دختر کردن بودم. یک کلفت خیلی کون گنده داشتیم که مادرم از نوجوانی بزرگش کرده بود و من هر وقت میخواستم به کونش میذاشتم وقتی هم که مادرم خونه بود و بسراغش می رفتم مادرم خودش را به اون راه میزد یا می رفت بیرون و یا میرفت حموم و میذاشت خوب تا ته کونش را گشاد کنم کلفت ما جیغ می زد و کون میداد. بعد ها دختر و جنده می آوردم اتاقم جدا بود و راهش هم جدا میشد و کسی کار به کارم نداشت. بعد ها پدر و مادرم که سن و سالی داشتند عمرش را دادند به شما. کلفتمون دیگر جوان نبود و کونش دروازه شده بود یک پولی بهش دادم فرستادم خونه اقوامشون و بعد شنیدم ازدواج کرده.
حدود یک سال پیش یکی از دوستانم که ازدواج کرده بود ازم پرسید چرا ازدواج نمی کنی. خندیدم گفتم من و ازدواج؟ گفت من چند ماهه که ازدواج کردم. گفتم ای بابا چرا ما خبر دار نشدیم؟ بی معرفت چرا من را دعوت نکردی؟ گفت ازدواج اونجوری نکردم. الان اوضاع مالی مردم خیلی قارشمیشه. خیلی از خانواده ها دنبال دامادی هستند که بهشون برسه و دختر و مادر و… همه اگر خوب بهشون برسه داماد را راضی می کنن. هم ارزونتره و هم چیزی کم نداری و غذا و خوراک و جات تمیزه و هم کیفیش بیشتره. اگر کیسه را شل کنی قباله و خرج و مخارج هم نداره. پدر زن هم اگر باشه زیر چشمی رد می کنه. تو نمی دونی زندگی مردم چقدر سخت شده. زن های زیادی هر روز میان تو خیابون و خیلی از اینها براشون کار کردن تو خیابون سخته و از خدا میخوان همچین کسی را پیدا کنن زندگی خودت هم که با زن گرفتن هم روبراه میشه هم مخارجش پایین میاد باید زندگی خونه زنت را تامین کنی میشه ماهی ۷ یا ۸ میلیون یا ده میلیون. نباید دست روی خونواده خیلی بالای بذاری. باید پر و پاچه داشته باشند و قدر پول را بدونن. مادر زن من یک دوستی داره از مادر زن من جوانتر از اون اکله های خوش تیپ باسن دار خیلی سر تر از مال منه. اگه میخوای اشناتون میکنم. دخترش هم هنوز کوچک و سر براهه. میتونی هرجور میخوای تربیتش کنی. باباش هم، هم پیره و هم غیرت میرتی نیست. زندگیش بچرخه خوشحال میشه زنش آباد بشه. خلاصه بعد از یک هفته خونه دوستم قر ار گذاشتیم. مادر زن آینده اومد. یک مانتوی سفید نازک تنش بود. از اون اکله هایی که شبی چند میلیون نرخش هست باسنش را انگار باد کرده بودن چون با اون قد بلند آنچنان برجسته و بزرگ بود که باید دکمه های مانتو را باز می کرد تا بتونه بشینه. ار اون زن های خوش آب و رنگ و خوشگلی بود که در میانسالی به اوج رسیدگی و لوندی و تحریک کنندگی رسیده اند. آرايش تند و بوی گرم عطرش دست و پای منرا شل کرد. بعد از آشنایی و صحبت از این طرف و آن طرف دوستم و مادر زنش و زنش ما را تنها گذاشتند.
اول بهش گفتم شما خیلی دلربا هستین نمی‌دانم دخترتون هم مثل شماست. تیپ و اندامش شبیه شماست؟ گفت آره صد درصد
مثل خود من در همون سن و ساله من هم تو سن ۱۹ سالگی مثل اون قلمی بودم البته الان پاهاش پر تر و اندامی بر جسته تر از من تو اون سن داره.
گفتم اما من به شما علاقه مند شدم. شما خیال نداریم ازدواج کنین؟ گفت اوا، من شوهر دارم. قوم و خویش و آشنا چی میگن؟
گفتم من الان به اون صورت کار ثابت ندارم اما زندگی سخت شده سعی می کنم این طرف و آن طرف بعنوان منشی مطب دکتر و شرکت کار کنم و درآمد داشته باشم. اونم سخته. میدونین که چی میگم
گفتم من زندگیتون را عوض می کنم. کاری می کنم زندگی راحتی داشه باشین و به خودتون و زندگیتون برسین. خیالتون راحت باشه
خلاصه سرتون را درد نیارم. دخترش دختر چشم و گوش بسته ایی بود و چیزی نگذشت خیلی ساده و تقریبن بدون قباله زنم شد و تنها و با ماشین خودم آوردمش خونه. دفعه اول که تو تخت رفتیم هنوز بهش دست نزده بودم که خودش را خیس خیس کرده بود اما کسش تنگ بود و پرده اش با درد و خون زیاد پاره شد اما اینقدر براش تازگی داشت و اینقدر خوشش آمده بود که تا تمام شدن کار از درد فراموش کرده بود. شب دوم هم پاش را باز کردم میخواستم توش نکنم اما آنقدر شهوتی شد که اسرار می کرد بکنم چیر من هم نکره و بقول کلفتمون کیر خره. شب دوم حسابی پاره شد و بعد بسختی راه نی رفت. فرداش دیدم بسختی تکون می خوره و خیلی بسختی و آرام و با درد راه میره بهش گفتم زنگ بزن به مامانت اگر اون میاد اینجا خوبه وگرنه میبرمت خونتون. شاید دکتر لازم داشته باشی. گفت نه دکتر نمیخوام. دوستم هم موقع ازدواج همینجوری شد باید یکی دو هفته با هم نخوابیدم بعد دوباره باز هم خونی میشه اما دردش و خونش کمتره. خلاصه به مامان زنگ زد و مامانش با ساک و لباس اومد خونه ما. بدخترش دلداری داد و گفت که زن شده. و شروع به بوسیدن صورتش و بعد هم در آغوش کشیدنش و نوازش سینه اش و بوسیدن لبش چند بار پشت سر هم اما هر بار کوتاه و با عجله شد گویا میخواست چیزی را مخفی کند. دخترش هم چشاش را بسته بود. فکر کردم اینها زیاد تو بغل هم بودن و گرچه هم را دوست دارن اما با هم لز هم داشتن. اتفاقن حدسم درست درآمد و بعد آنها را دیدم که عاشقانه هم را به شکل های مختلف ارضاء می کنن.
در هر صورت مامان اومد بلافاصله یک چک حواله کت و گنده بهش دادم که چشمهایش وا ماند گفتم بعد اگر مهناز (اسم زنم مهناز بود و اسم مامانش فریده) لباس و لوازم احتیاج داشت براش بخرین بقیه هم باشه برای این ماه برای خودتون. گفت اینکه خیلی زیاده. گفتم میخوام بعد از این راحت باشین برای خودت زندگی کنی. و پفیوز دکتر و شرکتی و… نباشه. اما این به معنی آزاد نبودن شما نیست. شما اصلن اگر دست نذاشتین اینجا نیان گفت نه دختره من جوانه مطمئن باشین من همه جوره مراقب شما هستم و شما هم آزادین. فکر من و مهناز را نکنین شما نباید کمبودی داشته باشین مرد احتیاج های خاصی داره اگر من و دخترم دلپسند نبودیم بخودم بگین من خیلی را می‌شناسم دوست و آشنا زیاد دارم براتون آماده و محیا می کنم و بر گشت و خودش را خم کرد و ساکش را ورداشت تازه دیدم که پیرهنش چقدر نازکه و کون بزرگش چقدر در برابر شورت توری سیاهش بزرگه.
آن روز تازه شروع کار بود و بزودی فریده لباس خواب تن نما را تنش کرد و شروع کرد به پذیرایی از من و خودش را خم کردن و آن کون سفید غول آسا و اما تراشیده و بدون نقص را جلوی چشم و صورت من بار کردن. کونش بود میداد حسابی هم بود میداد اما بوی کون، بوی باسن یک زن هلو. دخترش کنار من بود و خیلی عادی نگاه می کرد و در مورد چیز هلی مختلف با مامانش صحبت می‌کرد. حتا یکبار با پر رویی و کمی بچگی از مامانش پرسید مامان کون من هم مثل کون تو اینقدر گنده میشه. برای کون تو همه چیز میشن، تحریک میشن.
چند بار فریده خودش را و باسنش را به من مالند و چند بار هم گفت من و مهناز هر دومون هیچ چیز از شما دریغ نمی کنیم و…
اما من بهتر دیدم تا شب و موقع خواب کا ری نکنم. آخر مال خودم بودن چرا باید عجله می کردم. اما موقع خواب که ظاهرن فریده باید جور مهناز که پاره شده بود و درد داشت را بکشد به بهانه ناز کردن مهناز بالاخره وسط ما آمد و همه باسنش با فشار به کیر شخ من تماس داشت که خود یک داستان دیگر است و در قسمت دوم خواهم نوشت.

نوشته: سعید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها