داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

مادرزن ساده

این خاطره واقعی است . قضاوت با خودتون …
من نادر سی و دو سالمه قد ۱۸۰ وزن ۹۰ سایز معمولی اندازه نکردم ولی پارتنرام ازم راضی بودن . متاهلم و داماد بزرگ خونه ام . دو تا خواهر زن کوچکتر از خانمم دارم . حدود هشت ساله با همسرم ازدواج کردم و زندگی خوبی داریم و سکسمون هم با فانتزی های مختلف براهه . مادر زنم فرشته با من یازده سال اختلاف سنی داره و تو هفده سالگی شوهر کرده . کلا دخترای فامیل مادر زنم تو سن پایین ازدواج کردن و این یه رسم خانوادگی تو روستاشون بوده . فرشته با پدر زنم ۸ سال اختلاف سنی داره . مادر زنم الان یه خانم ۴۳ ساله ولی وجودش عین یه زن سی ساله جوون و تر و تازه است . من و همسرم تو فانتزی های سکسیمون فانتزی سکس با محارم رو هم داشتیم … من تو فانتزی ها چند بار مادر و خواهراشو جلوی چشمش گاییدم … اونم یکی دو بار به داداش من کص داده … البته اینا همه فقط فانتزی بوده ولی از اولش یجورایی چشمم همیشه دنبال مادر زنم بوده . فرشته یه زن ساده روستایی که بعد از ازدواج اومده شهر و زندگی با یک مرد کارخانه دار که از اقوامشون هست ، تغییر زیادی در سبک زندگی و طرز لباس پوشیدنش ایجاد نکرده . بر خلاف مادر زنم ، پدر زن دیوث ما یه عیاش و خوش گذرون به تمام معناست . چندین بار مادر زنم مچش رو با زنهای دیگه و حتی زنهای فامیل گرفته ولی بخاطر حفظ آبرو و اینکه اینجور کارا تو فرهنگ خانوادگی مادر زن و پدر زنم برای مرد عیب نیست ، صداشو در نیاورده ، اما تو درد دلهایی که در طول این هشت سال که من دامادشون شدم به من گفته ، حسابی دلش از شوهرش شکسته و به قول خودش دیگه دوسش نداره و فقط بخاطر بچه هاش این زندگی رو تحمل میکنه . اما اینم حسابی رو مخ پدر زنمه و به هر روشی که بتونه زندگی رو به کامش تلخ میکنه و به همین خاطر دائم تو خونشون بگو و مگو و جر و بحث دارن . دو کلام خوش نمیتونن با هم حرف بزنن . همه حرفاشون با طعنه و کنایه است و اینجوری دیگه عادت کردن . رابطه هر دو شون با من عالیه چون هم رازدار پدر زن و هم سنگ صبور مادر زنم هستم . با دو تا داماد دیگه شون در حد من صمیمی نیستن . تو این دعواهای زن و شوهری هر از چند گاهی فرشته با پدر زنم قهر میکنه و تنها جایی که میره خونه ماست . منم بدم نمیاد چون هم فرصت مالیدن بهش زیاد دست میده و هم هر وقت میاد ، پدر زنم به حسابم پول میزنه که یه مدت نگهش دارم و براش بخرجم تا اونم بتونه رو پروژه های عیاشی و جنده بازیش متمرکز بشه . هفته پیش بازم طبق معمول فرشته با قهر اومد خونه ما و بعد از تعریف ماجرا با اشک و آه و دلداری های من و همسرم ، شرایط عادی شد و قرار شد یه مدت پیش ما بمونه . من شغلم زرگریه و معمولا صبح ها دیر میرم مغازه و خانمم کارمنده و صبح زود میره . کار رسوندن بچه هم به مهد کودک با همسرمه ، هر چند بعضی روزا که مادر زنم خونه ما میمونه ، دخترم مهد نمیره . یروز ساعت ۸ پاشدم دیدم فرشته میز صبحونه رو طبق معمول آماده کرده و منتظره من پاشم تا با هم صبحونه بخوریم . شب گذشته قبل خواب که درد دل می‌کرد برام بهش گفتم شوهرت حسابی شلوغیاشو میکنه و به خورش میرسه و تو هم کاری جز غصه خوردن نمیکنی… تو هم به خودت برس ، خوش باش ، برا خودت عشق و حال کن ، برو بازار خرید کن … با دوستات مهمونی و دورهمی برو … آخرش هم یواشکی بهش گفتم من اگه جای تو بودم حتی بعضی وقتا شلوغی هم میکردم و این تیکه آخرو انداختم به شوخی و خندیدم که یهو عکس العمل بد نشون نده . صبح در کمال تعجب دیدم فرشته خانم یه بولیز و شلوار از لباسای زنمو پوشیده و یه آرایش سبک هم کرده … کاری که تا حالا نکرده بود . فرشته با قد ۱۶۵ وزن ۷۵ و سینه های ۸۰ واقعا فیزیک عالی داره . یه میلف تو پر بدون شکم و باسن بر آمده . با تبسم گفتم به به مادر زن ما فرشته بود و حالا جیگر شده … با ذوق گفت : واقعا ؟ خوب شدم ؟ بهم میاد ؟
من : خوب شدی ؟ این چه حرفیه ؟ تو عالی هستی … هر مردی تو رو ببینه دلش میره
ف : نه دیگه … اونقدرا هم که تو میگی نیست … دیگه دارم کم کم پیر میشم …
من : یه نگا تو آینه به خودت بنداز … با یه دختر ۲۰ ساله مو نمیزنی … شوهرت اگه شعور داشت قدر این جیگرو باید میدونست
فرشته در حالیکه چشماش از تعریف های من که بی راه هم نبود ، برق میزد ، یه آه عمیقی از ته دل کشید و گفت : اگه قدر منو میدونست که الان حال و روز زندگی ما این نبود و منم هی مزاحم زندگی شما نمی‌شدم
من : فرشته جون از این حرفا بزنی باهات قهر میکنم هاااا ، اینجا خونه خودته و ما خیلی دوسداریم که تو پیشمون باشی … نگاه کن ، اگه تو نبودی کی میخواست اینجور بساط صبحانه ای رو برای من آماده کنه ؟ تازه یه صبحانه عالی با یه جیگر زیبا …
ف : تو چشمات قشنگ میبینه… کاش شوهرم هم مثل تو میدید
من : با فکر کردن به اون اعصاب خودتو خراب نکن … اون برا خودش خوشه … تو هم سعی کن برا خودت خوش باشی
همینطور که صحبت میکردیم مشغول خوردن صبحانه بودیم و داشتم فکر میکردم که الان موقعیت عالی است و باید یجوری مخ فرشته رو بزنم
من : راستی رابطه زناشویی ات با حاج قدرت ( پدر زنم ) چطوره ؟
ف : واااا … پرسیدن داره ؟ خوبه خودت از اولش تو جریان زندگی ما هستی … رابطه مون اگه خوب بود من الان اینجا چکار داشتم ؟
من : از اون نظر نمیگم … میدونم … منظورم رابطه و نزدیکی و از اینجور برنامه ها …
ف : هعیییی … الان سه جهار ساله دستش به دستم نخورده … میگه دیگه توانشو ندارم
من : وااااا … اگه توان نداره پس چجوری با زنهای غریبه میتونه رابطه داشته باشه ؟
ف : خب دیگه … اونا چشم و دلشو سیر میکنن ، به ما دیگه چیزی نمیرسه
من : اونوقت تو چیکار میکنی ؟
ف : هیچی … کاری از دستم بر نمیاد که
من : نه … منظورم اینه نیازهاتو چجوری برطرف میکنی ؟ بالاخره آدم نیاز داره چند وقت یبار خالی بشه
ف : عه … من دیگه یادم رفته که زنم … مدتهاست که دیگه احساس نیاز نمیکنم
من : فرشته جوم ببخشید هااا … من باهات محرم هستم و اینا رو که میگم اطلاع دارم و لازمه بدونی … اگه زن یه مدت طولانی ارضا نشه به انواع بیماری‌ها مبتلا میشه … کلا سیستم بدنش به هم میخوره … پوستش چروک و زود پیر میشه … تو هنوز سنی ندازی… باید به فکر سلامتی خودت باشی
ف : چیکار کنم ؟ کاری از دستم بر نمیاد که … برم بزور بهش بگم باید با من بخوابی ؟
من : نه … این که خوب نیست زن بره منت مردشو بکشه بگه بیا با من سکس کن ( این یه تیکه رو به خودم جسارت دادم و گفتم که هم عکس العمل فرشته رو بسنجم و هم بحث رو بکشونم به جاهایی که شاید بتونم تحریکش کنم ) ولی خب ارضا شدن فقط از طریق خوابیدن با همسر نیست که … راه های دیگه ای هم هست
ف : من از اون کارا نمیتونم بکنم … چندشم میشه … بدم میاد
من : نمیگم که دائم انجام بدی … ولی باید حداقل ماهی دو بار بکنی که سلامتیت از بین نره … بدنت نیاز داره
ف : آخه نمیدونم که باید چیکار کنم … تا حالا نکردم
من : فکر کن من دکترت هستم و دکتر میدونی دیگه ، برای مریضش محرمه … من یادت میدم ولی بلید به حرفام گوش بدی … نباید بذاری اون حاج قدرت همش بخورش برسه و خودشو جوون نگه داره و تو رو اینجوری پیر کنه تا از بین بری و اون بیشتر عیاشی کنه
ف : آخه من از تو خجالت میکشم … چطور میتونم اینجور کارها رو بکنم
من : ما که با هم محرم هستیم پس این حرفا برای ما گناه نداره … در ضمن نمیخوای عیاشی کنی که … فرض کن این نسخه دکتره که برای سلامتیت واجبه … پس نباید خجالت بکشی …
اگه اجازه بدی یه چایی بخوریم و بریم که یادت بدم … الان بهترین موقعیته … کسی هم نیست که یهو فکرای بد بکنه … راحت میتونم یادت بدم که دیگه بعد از این خودت بتونی خودتو ارضا کنی و نذاری سیستم بدنت به هم بریزه
فرشته در حالیکه صورتش از خجالت کمی سرخ شده بود سرشو انداخت پایین و یواشکی گفت : نمیدونم که … سخته پیش تو …
من : نگران نباش … منو به عنوان دامادت نبین … فکر کن من دکترت هستم … تازه یباره دیگه … کسی هم قرار نیست بفهمه ، بین خودمون میمونه
ف : باشه … حالا … تو مغازت دیر نمیشه ؟
من : نه بابا … دست خودمه ، هر وقت رفتم مهم نیست
فرشته پا شد چایی بریزه و من از فرصت استفاده کردم تا کیرم رو که حالا به مرز انفجار رسیده بود تو شلوارم جابجا کنم که متوجه نشه … بعد از خوردن چایی ، گفتم : دستت درد نکنه … حالا بریم که همه چیو یادت بدم
ف : حالا نمیشه بمونه برای بعد ؟ من فعلا آنادگیشو ندارم ، ازت خجالت میکشم … در ضمن نیازی نیست که بریم ، همینجا بگو منم بشنوم باید چیکار کنم
بعدا فهمیدم که منظورش از آمادگی نداشتن ، خجالت نبود ، جنده خانم کصش یه کم مو داشت و دوست نداشت یهو کصشو مودار ببینم .
من : فرشته جون با حرف نمیشه که … تو باید رو تخت دراز بکشی ، ریلکس باشی و هیچ استرسی نداشته باشی تا بتونه به مرحله ارضا برسی … در ضمن جلسه اول رو بلید خودم باشم که کمکت کنم وگرنه اگه خودت تنهایی بخوای انجامش بدی و نتونی ، دیگه هیچوقت نمیتونی و این تو روحیه تو تاثیر بد میذاره … حالا پاشو … قرار شد حرفمو گوش کنی
در حالیکه پا میشد با ناز توام با گلایه گفت : ناااادر … از دست توووو … ببین آدمو مجبور به چه کارهایی میکنی
من : باور کن اگه بخاطر سلامتیت واجب نبود نمیکردم… من تا حالا فکر میکردم با حاج قدرت رابطه سکس تون برقراره … نمیدونستم این همه مدت طولانی اصلا سکس نداشتی … این برای وجود تو عین سم میمونه … باید زود علاجش کرد
دست فرشته گرفتم و در حالیکه اکراه به اومدن داشت دنبال خودم کشیدم و بردم به سمت اطاق خواب خودمون …
گفتم مرحله اول اینکه اصلا فکر نکن من اینجا هستم و خیلی راحت و ریلکس رو تخت دراز بکش . و هدایتش کردم سمت تخت ، فرشته به پشت خوابید رو تخت …
من : حالا چشماتو ببند و فکر کن مردی که تو رویاهای خودت دوسش داری داره نزدیکت میشه تا باهات عشق بازی کنه …
فرشته در حالیکه چشماشو بسته بود گفت : آخه همچین مردی رو نمیشناسم … نمیدونم به کی فکر کنم …
من : به یه خاطره ای فکر کن که برات تحریک کننده بوده
اصلا فرض کن خوابیدی و یه نفر در حالیکه تو خوابی اومده و یواشکی به بدنت دست میزنه … و تو از این کارش لذت میبری
فرشته چشماش همچنان بسته بود و من در کنارش روی لبه تخت نشسته بودم … احساس کردم نفسهاش تند شده و مطمئن شدم که در مسیر هدفم قرار دارم و میتونم به نتیجه برسم … کیرم داشت شلوارمو جر میداد و من باید فعلا تحمل میکردم …
من : چه حسی داری دستای اون مرد داره بدنت رو لمس میکنه ؟
ف : حسی ندارم … نمیتونم تجسم کنم دستای یه مرد روی بدنمه
من : فرشته جون لطفا منو ببخش … اینجا من باید یه کم کمکت کنم و در ضمن ناچارم حرفای سکسی بزنم که تحریک بشی
ف : نااااادر … خجالت میکشم آخه
من : خجالت نکش عزیزم … فکر کن مردی که عاشقته الان پیشته … تو چشماتو بسته نگهدار و تو رویای خودت اون مرد رو پیدا کن … منم سعی میکنم نقش اون مردو بازی کنم
با گفتن این حرف ، دستمو آروم گذاشتم روی رون پاش … فرشته یه لرزش خفیفی کرد ولی چیزی نگفت ، نفسهای تند تر شده بود
من : عشقم ؟ فرشته من ؟ میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود ؟
با گفتن این جملات همزمان دستم روی رون فرشته به آرامی حرکت دادم و پاشو نوازش کردم و بعضی وقتا هم یه فشار کوچولو به پاش میدادم
من : عزیزم مدتهاست که حسرت آغوشت رو میکشم و دنبال فرصتی هستم که بتونم دوباره تن ناز و قشنگت رو لمس کنم …
دستم رو از کنار رون و باسنش به روی شکمش کشیدم و فرشته یه آه کوتاه از دهانش خارج شد ولی عکس العملی نشون نداد … این باعث شد جسارتم بیشتر بشه و هم زمان با نوازش شکمش دستم رو به آرامی به سمت بالا و به ناحیه زیر سینه هاش بکشونم … اینجا شدت ضربان قلب فرشته رو زیر دستم حس کردم و امیدوار شدم که این ضربان از حشری شدنش باشه …
من : بعد از مدتها حسرت ، امروز به عشقم رسیدم و دلم میخواد همه وجودشو لمس کنم … دلم برای سینه های قشنگت یه ذره شده … دوسدارم فشارخون بدم … بخورمشون
و بلافاصله یکی از سینه هاشو تو دستم گرفتم . وااااای این زن یه معجزه است . ممه سفت … با نوک بر آمده که حتی سوتین زیر بولیزش هم نتونسته پنهونش کنه … یه فشار جزئی دادم … یهو فرشته گفت : آخخخخخ ناااااادر
من : جوووونم؟ عشقم …
و دوباره سکوت کرد و به تند تند نفس کشیدن ادامه داد
خودم از شدت حشر کیرم داخل شلوارم و از تنگی جا داشت میشکست … به نوازش و فشار دادن سینه هاش ادامه دادم و تصمیم گرفتم ایر خلاص رو بزنم …
من : واااای عشق سکسی من … چه سینه ای داری … جون میده برای خوردن … دیگه تحمل ندارم… عشقم آغوشت رو باز کن و منو توش جا بده که دارم برات میمیرم … فرشته با گفتن : خدا نکنه دیوونه … چراغ سبز رو داد و من به آرامی روش دراز کشیدم در حالیکه سعی می‌کردم همه وزنم رو روی اون نندازم … بلافاصله لبهامو نزدیک لبهاش بردم و قبل از تماس لبهامون ، فرشته بدون اينکه چشماشو باز کنه لبهاشو برام غنچه کرد و من دیگه مطمئن شدم که مادر زنم مال من شده و کار تمامه …
بعد از لب بازی عاشقانه و خوردن گردن و لاله گوش فرشته جونم … دیگه صدای آخ و اوخ فرشته اطاق رو پر کرده بود و دستهاش بکار افتاده بودن و سر و گردن و پشت منو نوازش می‌کرد…
بدون اينکه چیزی بگم و ازش اجاز بگیرم بولیز رو از تنش در آوردم بالای سینه هاشو لیس زدم و مکیدم و بعدش باز کردن سوتین که خودش کمک کرد و خوردن ممه های ۸۰ و سفت و حرکت به پایین و نهایتا لخت کردن کامل فرشته . حالا دیگه فقط یه شورت پاش بود و برای در آوردنش مقاومت می‌کرد…‌
ف : ناااادر ؟ اونو دیگه در نیار … تمیز نیستم
من : عشقم اگه بخاطر موهاش میگی ، من عاشق موی کصم … اینجوری دوسدارم
قبل از اینکه شورتش رو در بیارم لبه شورت رو کنار کشیدم و به چاک کصش یه زبو زدم و فرشته همراه با صدای آه به خورش لرزید
من : جوووون … قربون کص شیرینت بشم
دست انداختم به کناره های شورت و اینبار دیگه مقاومت نکرد و از پاش در آوردم
همه چی برای یه سکس توپ آماده بود ،،، بالافاصله پا شدم و لباسامو کندم و دو باره روش دارز کشیدم … کیرم لای پاهاش و مماس کصش بود و دوباره شروع کردیم به لب بازی
مسیر لب و گردن و ممه ها و شکم رو دوباره طی کردم تا رسیدم به کص … با فشار دستام فهموندم بهش که پاهاش باز کنه و فرشته براحتی پاهاشو کاملا برام باز کرد … من دیگه افتادم بجون کصش … آنقدر هم موهای کصش بلند نبودن ولی نیاز به شیو مجدد داشت … با این وجود عاشقانه براش میخوردم و فرشته عین مار زخمی فقط پیچ و تاب می‌خورد و سرم رو به سمت کصش فشار میداد … هر دو آماده آخرین مرحله شده بودیم و میدونستم فعلا درخواست خوردن کیرم با توجه به اینکه هنوز ممکنه با موضوع کنار نیومده باشه ، عاقلانه تخواهد بود … لازمه اول کامل فتحش کنم و در سکسهای بعدی راحت تر ازش بخوام برام ساک بزنه … بنابرین خودمو کشیدم بالا و با دست کیرم رو روی سوراخ کصش تنظیم کردم و به آرامی فشار دادم … سرش که وارد واژن مادر زنم شد با صدای بلند کفت آخخخخخ … لطفا یواش بکن … تنگه ،،، میترسم دردم بیاد …
من : چشم عشقم … خودم مواظبت هستم … نگران نباش … نمی‌ذارم دردت بگیره
کیرم به آرومی پیشروی می‌کرد تا اینکه تخمام به در کصش چسبید … لحظاتی بی حرکت موندم تا کص تنگش به سایز کیرم عادت کنه و همزمان ازش لب گرفتم …
من : فرشته ؟
ف : جونم ؟
من : دیگه زنم شدی … بعد از این خودم میکنمت تا ارضا بشی … این کص دیگه مال خودمه … خاک تو سر شوهر دیوثت که قدرشو ندونست … حالا میتونم یه خواهشی ازت بکنم ؟
ف : بگو
من : لطفا چشماتو باز کن و تو چشمای شوهرت نگاه کن … دوسدارم موقع کردنت ، شهوت رو تو چشمات ببینم
ف : ناااادر ؟ خجالت میکشم … بکن دیگه …
من : نادر نه … بعد از این منو عشقم صدا کن … الان کیرم تو کص داغته… آلن دیگه تو مال منی …‌ کص خودمی … چشماتو باز کن تا ببینی چقدر عاشقتم
فرشته با ناز چشماشو باز کرد و تو چشمام نگاه کرد
ف : نااااادر ؟ ببخشید عشقمممم ؟
من : اووووف … جوووونم ؟ عشقممممم …
ف : کارمون بد نبست که ؟
من : نه عزیزم … ما به هم محرم هستیم پس اصلا گناه نیست … تو دیگه زن خودمی و بعد از این مرتب میکنمت
با این حرفا شروع کردم به تلمبه های آروم و باز لبهامون در هم گره خورد … ولی این بار لب دادن فرشته متفاوت شده بود … رسما لبهامو می‌خورد و بعضی وقتا یه گاز کوچولو میگرفت … کم کم زبونم رو بردم تو دهنش و داخل دهنش زبونهامون عشق بازی می‌کرد… تلمبه هام سرعتش بیشتر شده بود و به صورت ضربه داشتم میزدم و فرشته دیگه همون فرشته خجالتی نبود …
ف : بکن … آآآخخخخخخ … تندتر بکن … جرم بده
من : اوووووف … قربون جنده خودم بشم … دلت کیر خواسته بود ؟
ف : آره … خواسته بود
من : بیا اینم کیر … مال خودته … بعد از این کصتو خودم آب میدم
سرعت تلمبه های من و فریاد های از سر شهوت و لذت فرشته بالا رفته بود و من دیگه تحمل نداشتم … به یک باره وجودم از طریق کیرم پاشید داخل کص فرشته و از لرزش‌های بدنش فهمیدم که اونم ارضا شده … افتادم روش و لبهاش رو به دهن گرفتم … اونم منو سفت بغل کرده بود و نفس نفس میزد …
من : چطور بود عشقم ؟
ف : ناااادر ؟
من : جوون نادر ؟
ف : مرسی که هستی … دو باره حس زن بودن بهم دست داد … دوستت دارم …
این آغاز رابطه پایدار من با مادر زنم بود که هنوز هم ادامه داره …
امیدوارم پسندیده باشید و اگر غلط املایی در متن باشه لطفا ببخشید.

نوشته: نادر

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها