داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

کامبیز و مادرزن جلسه ای

سلام من کامبیز هستم چهارسال ازدواج کردم …مادرزنم،زن نسبتا جوانی هست والبته بسیار خوش اندام …من از اول به این مادرزن نظر داشتم اینو هم بگم که مادرزنم اهل جلسه قرآن و این طور چیز هاست …روزها میگذشت و من به طور اتفاقی در آب تاب مادرزنم یک عکس ازش دیدم با شرکت پوستین واقعا حال کردم عجب چیزی بوده من خبر نداشتم …
دنبال فرصت بودم که خودم بهش نزدیک کنم ی شب به طور ناگهانی وارد اتاق شدم و دیدم خم شده و تمام باسنش قلمبه زده بیرون اومد از در رد بشه کونش قشنگ به کیرم گیر کرد خیلی سرخ شد خجالت کشید …شب بعد شام رفتم سر طرف شستن بهش گفتم عجب کونی داره که این دفعه یکم خندید…بعد که اومدیم نشستیم دیدم دامن پاش کرده رو بروی من روی مبل نشسته بود و پاهایش انداخت رو هم ومن هم قشنگ لای پاش دید میزدم .رفتم تو حیات و منم پشت بندش رفتم دنبالش و گفت خوب حال کردی ها گفت آره امشب می خوام بکنمت ولی بقیه چی…هر دو در فکر فرو رفتیم …گفتم قرص خواب بهشون بدیم…بعد رفتم بالا شربت درست کردم و به خانمم پدر خانمم و خواهرخانمم دادیم بعد همگی خوابیدیم نمی ساعت که گذشت و مطمئن شدم خوابشون برده رفتم اتاق مادر خانمم دیدم به!)آماده شده با یک شرکت سوتین قرمز…گفتم بروی اتاق دیگه …رفتم ی راست سراغ لباش و با ولع دوتامون می خوردیم…دست گذاشتم رو سینه هاش و مثل می خوردم گفت تموم میشه گفتم نترس نگه میدارم برای شوهرت…دست کردم تو شرتش دیدم خیس خیس گفتم معلوم خوب آماده شد یا گفت آره ولی قبل از این که سوزن هم نخ کنیم باید خیسش کنیم بعد ها فهمیدم به تمام مربی های قرانش داده…کیرم حسابی با ولع می خورد خوب که خیسش کردم بهش گفتم اذن دخول میدیم گفت بفرما…کیرم گذاشتم دم کسش یکم بازی کردم بعد با ناله گفت بکن دیگه کردم…منم محکم داخل کردم ی جیغ ریزی کشیدم همین طور که جلو و عقب می کردم ناله میکرد وبعد از چند دقیقه ناله هاش به آه آه و لذت تبدیل می شد و همش قربون صدقم میرفت …کسش دیگه داشت قشنگ پف کرده بود و قرمز شده بود و هر دو نزدیک ارضا بودیم و ابن داخلش خالی کردم اونم با ی کیفی و چنگ زدن من ارضا شد…بعد چند دقیقه گفتم برگرد گفت یعنی چی گفتم میخوام سکونت بذارم گفت من تو عمرم ی بار از عقب ندادم میخواست در بره محکم گرفتمش درازش کردم و محکم تو مونس کردم و چنان کیفی کشید که گفتم الان بیدار میشن همه ده دقیقه داخل کونش تلمبه زدم و اون هم گریه میکرد بعد که ارضا شدیم اون رفت بغل شوهرش خوابید منم رفتم پیش زنم صبح که بیدار شدم دیدم هم ریخت وظایفش خراب هم بد راه میره پدر خانمم گفت دیشب مگه جنگ بودی…گفت آره جنگ بودم دشمن با تمام قوا حمله کرده بود

نوشته: کامبیز

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها