داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

بوی تن خواهرزن (۳)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

سریع خودشو مرتب کرد و ازم فاصله گرفت و با چشماش به کیرم اشاره کرد
_خودتو درست کن باید بریم تو
کیرم داشت شلوارمو پاره میکرد،هرجوری شد جابجاش کردم که مشخص نباشه،
_زهرا فقط یه لب دیگه بده دارم میمیرم
_بیا تو تا آبرومونو نبردی کاوه
بر خلاف ترسی که داشتم تا نبودمون به چشم بیاد هیچ کس متوجه نشده بود و همه سرگرم بودن .
زهرا با یه اخم و نگاهی که حواست جمع باشه گند نزنی نوشابه هارو از دستم گرفت و رفت سمت آشپزخونه،
چقدر خوشگل و جذاب بود اخه این لعنتی،دلم میخاست همونجا بلند بلند قربون صدقش برم،‌کل زمان باقی مونده از مهمونی رو داشتم حرکات بدن و خندیدن و حرف زدن زهرا رو نگاه میکردم،رسما عاشق شده بودم،موقع رفتن رسید منزل ما سمت ستارخانه و زهرا اطراف نواب خونشونه،بی هوا گفتم
_زهرا بهزاد نمیاد میخای بریم خونه ما
اینقدر یهویی بود که زهره یه لحظه برگشت سمتم ، اما خودش ادامه داد
_آره‌ اگه کاری نداری و آقا بهزاد میزاره بیا خونه ما صبح باهم بریم پاساژ لباسارو هم عوض کنیم
زهرا گفت
_والا بهزاد که معلوم نیست کاراش میترسم یهو صبح بخاد بیاد خونه باشم بهتره
میخاستم اصرار کنم که حس کردم ضایس هیچی نگفتم
زهره ادامه داد
_والا چی بگم خواهر پس صبح یه خبر بده تونستی بیا بریم،الانم بیا برسونیمت.
خدا خدا میکردم جوری بشه اول زهره رو بزارم خونه بعد با زهرا برم سمت خونش،اما خوب منطقی نبود و منم اخم زهرا و چشم گرد کردنش که یادم میومد حس میکردم دارم ضایع بازی در میارم،زهرا رو پیاده کردیم و رفتیم خونه ، بوی تن زهرا از مشامم بیرون نمیرفت،موقع خواب نشستم عکسای تولدو که با گوشی زهره بود نگاه میکردم،واقعا شاه کوس جمع شده بود زهرا،
زهره گوشی رو گرفت ازم ، دیدم لباس خواب سکسی پوشیده ،
_زهره خسته نیستی واقعا حالشو داری
_میخام خستگیتو در ببرم دیگه
هم زمان شروع کرد کیرمو مالیدن،اما اصلا میل نداشتم به کاری که میکنه
_حالا بزار بخوابیم صبح میکنیم خیلی خوابم میاد،
ولی میدونستم زهره بزنه بالا ول نمیکنه
_تو چیکار داری بزار کارمو بکنم
کیرمو دراورد و شروع به خوردن کرد،اما وقتی ذهنت بی میل باشه واقعا هیچ اتفاقی نمیوفته،فکرم که رفت امشب پشت در واحد،بدن ظریف زهرا و طعم گس لباش و شرمی که داشت باعث شد کیرم راست بشه،زهره که فکر کرده بود خودش تونسته همونجوری ادامه داد تند تر ساک میزد
_ساک نزن با دست واسم جق بزن
_کاندوم بیارم بکنی؟
_نه باور کن خستم نمیتونم
دیگه نا امید شده بود و با دست جق زد تا آبم اومد،خودمم حس جالبی به اینکه حالش گرفته شده نداشتم،ولی من کل حواسم الان به عشقم بود،دست خودم نبود واقعا عاشقش بودم و خودمو کنار زهره مثل غریبه میدیدم،محض رضای خدا هیچ شباهت چهره و بدنی هم بین این دوتا خواهر نیست که نیست ،
اولین کاری که کردم فردا صبح تا سوار ماشین شدم تو پارکینگ به زهرا پیام دادم
_سلام زهرا خوبی
_ممنون کاوه خوبی تو؟
_میتونی پیام بدی؟بهزاد پیشت نیست؟
_آره اوکیه،بهزاد اومده خوابه
_زهرا حست به دیشب چی بود،خدایی راستشو بگو
_چی میخای بشنوی تو
_من نمیتونم از فکرت در بیام
_تو اینهمه ساله منو میشناسی،میشه بگی این کارا چیه داری میکنی جدیدا؟میدونی اگه یک درصد زهره یا بهزاد بفهمن چه رسوایی به بار میاد؟
_اگه ما نخایم هیچ اتفاقی نمیوفته و هیچ کس نمیفهمه
_ما کدومه کاوه؟دیشب هم هر اتفاقی افتاد اول از خریت من بود که فکر میکردم میتونم حرص بهزادو در بیارم و دوما بخاطر هوس بازی تو بود و من از ترس آبروم صداشو در نیاوردم
_بهزاد که اصلا نگاهتم نمیکرد همش سرش تو گوشی بود، منم که هنوز بوی تنت توی سرمه ، چه عطری زده بودی دیشب؟
_اولا من هیچ عطری نزده بودم دیشب بعدشم ببینم کاوه میفهمی چی داری میگی؟میفهمی من خواهرزنتم؟چیکار داری میکنی؟
_یعنی عطر نزدی بوی تنت اینقدر خوبه؟من عاشقت شدم زهرا ، میدونم تو هم بدون حس نیستی نسبت به من
_کاوه پیام نده توروخدا،من اگر هم حسی داشتم مال زمان دانشجوییه نه الان که شوهر خواهرمی احمق،من نمیخام زندگی خواهرم خراب بشه سر هوس بازیای تو
_هوس نیست …
_آره مشخص بود دیشب از کارایی که میکردی،نمیخام این بحثو ادامه بدم کاوه الاناس که شوهرم بیدار بشه
_چقدرهم که شوهرت به فکر خواسته های توعه
دیگه بعد از این پیام هیچ جوابی نداد،حس بدی داشتم ، یه حسی بین تحقیر شدن و پس زده شدن بعد از کلی اصرار، من اهل التماس نیستم نمیدونم چرا گرفتار این زن شدم…
دیگه پیام ندادم بهش،هم ممکن بود با جواب ندادنش بازم تحقیرم کنه هم از اون بدتر ممکن بود حرفایی بزنه که بیشتر حالمو بگیره،تنها کاری که ازم بر میومد این بود که هرچی عکس مهمونیا و عروسیا بود رو بگردم و عکسای زهرا رو جدا کنم بشینم نگاه کنم و فقط واسم سوال بود که زهرا سر چی اینهمه مقاومت میکنه،
واقعا اینقدر بهزادو دوست داره؟یا فقط از ترسشه که نمیخاد با من جلو ببره رابطشو.
تا دو سه ماه هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد و منم تا حدود زیادی حواسمو پرت کرده بودم به کارم و رفیقام،
تا اینکه موعد اجاره خونه بهزاد و زهرا رسید و قرار شد جابجا بشن یه خونه همون اطراف ولی کمی بزرگتر،خوب خونواده ما اینجوریه که ینفر میخاد اسباب کشی کنه کل خونواده میرن کمکش از بسته بندی تا جابجایی و غیره ، روز جابجایی بهزاد و برادر خانومم بالای سر کارگرا وایساده بودن تا بار بزنن،منم زهره و زهرا رو برده بودم خونه جدید تا تمیزکاریاشو بکنیم که اسباب اومد کمکشون بچینیم،
زهرا روسریشو دور سرش پیچیده بود جوری که گردن و گلوش معلوم بود،یه پیرهن که احتمالا مال بهزاد بودم تنش بود با شلوار جین،من طوری رفتار میکردم که اصلا نگاهم بهش نیست ولی کونش زیر شلوار بدجور خودنمایی میکرد ، چونکه لاغره کونش قلمبه نیست ولی قسمت پایین کونش قشنگ یه منحنی سکسی از زیر شلوار درست کرده بود،
من داشتم پرده هارو که از قبل آورده بودن وصل میکردم و زهره داشت دیوار و گاز آشپزخونشونو دستمال میکشید که واقعا کثیف بود،زهرا هم داخل حمام داشت سرویس رو تمیز میکرد،
زهره صدا زد
_کاوه این گاز خیلی کثیفه ، سوپری سر کوچس میری بگیری؟
منم که تازه از بستن پرده پذیرایی خلاص شده بودم گفتم
_زهره بخدا دستم شکست سر این پرده ها خسته شدم بزار چند لحظه بشینم میرم میخرم.
زهرا که مکالمه مارو شنیده بود گفت
_خواهر سویچو بده خودم میرم منم تو حموم شوینده کم آوردم
_نه بابا خودم سریع میرم میخرم پیاده ، مگه دوره؟
_نه ۵ دقیقه نمیشه سر کوچس.
همون لحظه دوباره وسوسه شیطانی شهوت تو سرم جرقه زد،
همه فکرمو متمرکز کردم،از سه ماه پیش هیچ برخورد جنسی با زهرا نداشتم و همه اون چتی که کردیمو ده بار مرور کردم و قول داده بودم خودمو کوچیک نکنم،اما کیرم داشت جای من تصمیم میگرفت،به محض اینکه زهره پاشو گذاشت بیرون در رفتم سمت حموم ، زهرا پشتش به من بود و اینقدر سابیده بود سرویسو پوست سفیدش یکم قرمز شده بود و عرقش دراومده بود،میدونستم وقت ندارم و نهایتا زهره رفت و برگردش ده دقیقه میشه پس دلمو زدم به دریا و رفتم پشت سرش
_زهرا کمک نمیخای
زهرا که انگار یه لحظه جا خورده بود برگشت نگاه سریع کرد
_نه ممنون تو برو استراحت کن دستت خسته شده،تورو هم خسته کردیم ببخشید،
دوباره پشتشو کرد به منو با قدرت شروع کرد سرامیکای حمومو دستمال کشیدن،دیگه الان وقتش بود
خودمو رسوندم از پشت سر بهش دستمو انداختم دور شکمش چسبوندمش به خودم،
_نکن کاوه توروخدا
روسریشو از سرش کشیدم،موهای مشکیش باز شد روی شونه هاش،سرمو کردم لای موهاش سمت گوشش،
_کاریت ندارم خانومی،میخام فقط بفهمی عشق بازی چجوریه
_کاوه ول کن بخدا شر میشه
_زهره اقلا ده دقیقه دیگه میاد زهرا
_من اصلا حس خوبی بهت ندارم دیگه تصویری که ازت دارمو بیشتر از این خراب نکن
بوی عرق تنش از لای موهاش و یقش بیشتر شده بود و نفس نفس میزد،میتونستم بالای سینه های سفیدشو ببینم ک با نفس نفساش بالا و پایین میشد،تازه فهمیده بودم یه خال کوچیک بالای سینه چپشه ، دیگه نمیتونستم با عقلم تصمیم بگیرم،دستمو از زیر پیرهنش کردم تو و سینشو از روی سوتین محکم فشار دادم،همزمان لاله گوششو شروع کردم به میک زدن،
با یه صدای شبیه ناله و گریه گفت
_بسه کاوه نکن ، نکن
احساس کردم رسما دارم بهش تجاوز میکنم اما فرصتی که گیر اورده بودمو نمیتونستم بیخیال شم،
_زهرا تو مال منی دیگه،
_خفه شو ، ولم کن
هیچ تقلایی نمیکرد و هیچ زوری نمیزد که خلاص بشه فقط فحش میداد و ابراز بی میلی میکرد،
_میدونی چند وقته تو کف این پستونام زهرا
اینو گفتم و به زور سوتینشو کشیدم پایین ، سینش خیس عرق بود و گرماش هنوز توی یادمه،پستوناش نسبتا سفت شده بود و دقیقا اندازه دست من بود،همونجوری که کیرمو به کمرش چسبونده بودم سینشو با همه زور میمالوندم
_دردم میاد نکن حیوون
فحش که میداد بیشتر دلم میخاست وحشی بازی دربیارم،خواستم برش گردونم پستوناشو ببینم سفت به کمد روبروش چسبید
_نمیخام ببینم‌صورتتو
_اشکال نداره خانومی من ، هرجور تو دوست داری
دستمو آروم از بالای شلوارش کردم تو
_نکن بخدا گناهه این کار کاوه
صادقانه بگم تمام حرفاش و التماساش فقط منو بیشتر حشری میکرد
دستمو که از شورتش رد کردم انگشتام موهای تیغ تیغی بالای کوسشو لمس کرد،خیلی بیشتر از چیزی ک فکر میکردم بود پشمای کوسش،
_فدای پشمات بشم زهرا جون
_آشغالی کاوه،حالم ازت بهم میخوره
از لای پشماش دستمو به چوچولش رسوندم،تا لمسش کردم زانوهاش شول شد
_نکن دیگه بیشرف،
کاملا معلوم بود فحشاش از سر تضاد فکریه که باهاش درگیره،من که نمیتونستم این بدن داغو ممنوعرو از دست بدم،دستمو دوباره رسوندم به کوسش و چوچولشو مالوندم،
هیچی نگفت ، فهمیدم دیگه داره حال میده بهش ، شروع کردم به لب گرفتن و خوردن گردنش،وسطش با ناله گفت
_دست از سرم بردار
_دستم رو سرت نیست روی پشمای کوسته
_بدت میاد ولم کن
_من از هیچ چیز تو بدم نمیاد
شروع کرد دستمو رو کوسش فشار داد و لبمو گاز گرفت،داشت از شهوت میمرد.
روشو برگردوند سمتم،
با خنده پر از شهوت بهش گفتم
_چیشد جنده خانوم راه دادی بلاخره.
_جنده هفت جد و آبادته تقصیر توعه
صدای زنگ خونه اومد،زهره رسیده بود
زهرا گفت : وای نه الان نه
داشت میمرد از شهوت،منم بدتر از اون…
_میخای کیرمو ببینی و یکم بگیری تو دستت واسه یه لحظه؟
با لحن نا امیدی گفت
_برو درو باز کن کاوه برو
_زهرا تو از امشب زن منی فهمیدی؟
_فقط اوضاعمو بدتر کردی.
_بگو زن میشی تا همه جوره ساپورتت کنم.
_باشه برو درو باز کن فعلا حالم بده

ادامه…

نوشته: TrueMaster

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها