داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

کون خواهرزن دانشجو

خیلی خلاصه
من ساکن شرق تهران هستم و خانواده همسرم غرب کرج

سمیرا خواهرزن کوچکم دانشگاه آزاد شرق تهران قبول شد

و ب خاطر بعد مسافت و همچنین بخاطر نگه داری از پسر یه ساله مون
حداقل هفته ی سه شب وسط هفته منزل ما شبها میموند
همسرم اوایل حساس بود که ما دو تا تنها در منزل نباشیم
خود همسرم عصرها تو لوازم آرایشی دوستش کار میکنه
ولی ب طور ناخودآگاه پیش میامد
مثلا من تو روز منزل میامدم و خواهرزنم و بچه تنها بودن و همسرم بیرون بود
یواش یواش حساسیتهای جفتشون کمتر شد و …
اوایل ب خواهرزنم ب چشم نوجوان و دختربچه نیگاه میکردم
یواش یواش متوجه چیزی شدم
خواهرزنم وقتی تنها بودیم ، جلوی من خیلی راحت تر لباس میپوشید ، شوخی بیشتری میکرد ، سوالات راجع ب گوشی و اینستا و …ـ را موقع تنهایی ازم میپرسید

من هم شروع کردم به مخ زنی و شوخی و دست گزاشتن رو نقطه ضعف هاش

خواهرزنم از زن من تپل تر است

مثلا وقتی لباس میپوشید مخصوصا لباس تنگ ، میزدم رو سرم و میگفتم خوش ب حال شوهرت ، یا توروخدا اینجوری جلوی من نیا ، من سکته میکنم قلبم ضعیفه ،…
یه روز رو تختم خوابیده بودم و سمیرا خواهرزنم حمام بود
از لای حمام بهم گفت میشه بری بیرون ، لباس بپوشم ؟با خنده گفتم اشکال نداره روت رو اونوری کن لباس بپوش !!

رفتم بیرون اما کمتر از سه دقیقه برگشتم و در زدم
با حوله حمام و لباس بدست از اتاق بیرون آمد و گفت شما برو بخواب

رفتم رو تختم دراز کشیدم و صداش کردم
امد تو و گفت بله
با دست اشاره کردم که رو لبه تخت بشیند
سر صحبت را باز کردم و گفتم آرایش میکنی خوشگل میشی ، میری حموم بدون آرایش هم خوشگل تر میشی
تو با این بدنت ، هر مردی که عاشقت بشه ، زیر شیش ماه سکته میکنه و …
گفت حالا کو شوهر و عشق و …
گفتم حالا چرا از این قدر از من میترسی !
گفت نه چرا ؟
گفتم میترسی یه وقت سمت من بیایی و بلایی سرت بیارم ؟
گفت مسعله شما نیستی باید مواظب باشم که … (منظورش بکارت بود)
گفتم نمیدونستی میتونی جورای دیگه هم عشق و حال کنی بدون اینکه آسیب ببینی
گفت منظورت یعنی از … و با دست ب پشتش اشاره کرد
دستش رو گرفتم و اروم رو تخت خوابوندمش و ملافه ی رو جفتمون انداختم و گفتم فقط همینو بلدی ؟
صبر کن یه چیزایی بهت یاد بدم که دیوونه بشی

اجازه میدی برم برات با زبون لیس بزنم ؟

قیافه ش منقلب شد

گفتم نترس ، زبون پرده ت را پاره نمیکنه و منتظر اجازه ش نموندم
حوله حمام تنش بود ولی شورت پوشیده بود
رفتم زیر ملافه و دو تایی شورتش را دراوردم
پنج دقیقه ی کوسش را خوردم و اخ و اوخش بالا رفت

فوری شامپو بچه رو از حموم اوردم و از پهلو بغلش خوابیدم
گفتم بزارم لای پاهات ؟
گفت نه میترسم لیز بخوره و بره تو کوسش
دستهام را شامپویی کردم و آروم رو سوراخ کونش مالیدم و گفتم اینجا سُور نمیخوره و فقط یک کم روش بازی میکنم
هنوز خیلی میترسید
هی میگفت درد نداشته باشه ، معلوم نشه ، لیز نخوره …

بهش گفتم ببین تمام دخترا از پشت هم بهشون حال میده
شاید کمی اولش درد بیاد ولی وقتی دردش بیفته ، از حال دیوونه میشی
اروم اروم رو سوراخ کونش هی ور میرفتم.
بعد چند دقیقه فقط یک کمی جا باز کرده بود
تا اینکه فقط سر کیرم رفت تو که ناله و دردش شروع شد و کونش رو تنگ میکرد و اجازه پیشروی ب کیرم رو نمیداد
از پهلو خوابیده بودیم ناچارا جفت پاهاش را ب سمت شکمش خم کردم
طبق تجربه میدونستم تو این حالت نمیتونه کونش را تنگ کنه
بدنم رو به بدنش چسبوندم و شروع ب فشار دادن کردم ولی تلمبه نمیزدم فقط میخواستم بره تا ته بره توش
ناله و گریه ش در آمد ، سعی میکرد با تکون خوردن و تقلا کیرمن رو در بیاره
ولی من قفلش کرده بودم و هی دلداریش میدادم و میگفتم الان دردش تموم میشه یه ده ثانیه صبر کن

پاهاش رو کمی باز کردم تا سوراخ کمی باز بشه و دردش کمتر بشه و با یه فشار اروم کیرم را تقریبا تا آخر فرو کردم
بعد مدتی یک کمی ناله ش کمتر شد
فشار رو بیشتر کردم و خیلی آروم شروع ب تلمبه زدن کردم
و هنگامی که آبم آمد تا ته فشار دادم تا تو کونش خالی شد
آبم را با دستمال پاک کردم و رفت حموم …

÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷
من زنداداشم را تو مجردی هزار بار از کون کردم ، زنداداشم تو سن ۲۴ سالگی و یه بچه داشت
همین طور همسرم رو صدهزار بار تو سن ۲۵ سالگی پس از زایمان بچه مون از کون کردم

ولی کون یک دختر ۱۹ ساله واقعا چیز دیگه ی ست
وقتی کیرت رو باید با هزار بدبختی فرو کنی توش از بس که تنگه
وقتی میره تو کونش ، تنگی کونش به همه جای کیرت فشار میاره و دیوونه ت میکنه
وقتی کارت تموم میشه ، یه غار خیلی خوشگل اندازه کیرت تو سوراخ کونش درست میشه
وقتی خواهرزنت متکا را گاز میگیره و ناله میکنه ، دیوونه و بی رحم تر میشی
این قضیه بیست باری تکرار شد ، تا اینکه همسرم ب رفتارهای خواهرزنم کمی مشکوک شد
از طرز نگاه ، لبخند و عشوه هایش

به همین خاطر بدون اینکه تهمتی بزنه ،
از برادرش خواست که مدتی اون خواهرزنم را نگه داره
یا در کل شبها ب خونه شون کرج برگرده و یا خیلی حواسش جمعه که دو تا تنهایی نمونیم

از طرفی هم سمیرا دیگه کمتر بهم محل میزاره و گویا دوست پسری ، چیزی پیدا کرده

نوشته: سـایـه

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها