داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خواهرزن سلام

با عرض سلام ب همه دوستان
من امیرم و این داستان برمیگرده به حدودا چهار سال پیش اونموقع ۲۶ سالم بود و دوسالی میشد ک ازدواج کرده بودم همسرم نسترن ی دختر شاد و پرانرژی و جذابه ک واقعا از همه نظر عالیه ( اینو گفتم ک بدونید همیشه هم خیانت ب علت ضعف طرف مقابل نیست) همسرم ی خواهر داره ک پنج سال ازخودش کوچیکتره و اسمش ترانه اس اونموقع ها سال اخر دبیرستان بود و خونه پدرخانمم اینا توی روستا بود از ترانه بخوام بگم ی دختر موفرفری چشم و ابرو مشکی با پوست سفید و تقریبا میشه گفت خوش استایل هستش.
اونوقتا زیاد میرفتیم روستا خونه پدرخانمم اینا و با اینکه توی روستایی بودن خیلی خانواده باز و راحتی بودن ترانه هم همیشه با لباس راحتی بود توی خونه و خلاصه اینکه وقتی اونجا بودیم خیلی خوش میگذشت و همش کوه و تفریح و دور اتیش نشستنهای شبانه .
منو زنم خیلی هات بودیم اونموقع و هفته ای سه چهار بار سکس داشتیم فرقی نمیکرد خونه خودمون باشیم یا هرجای دیگه چند وقت بعد از ازدواجمون شبا موقع سکس همش حس میکردم ی نفر از پشت در دید میزنه یه وقتای صدای تکون در میومد و منم فک میکردم برادرزنمه ک حدودا هشت ساله بود ولی اعتنایی نمیکرذم و گذاشتم پای کنجکاویش کم کم رابطه منو ترانه هم گرم تر میشد تا جایی ک راجبه دوست پسراش با من مشورت میکرد و خیلی دوست داشت خودشو وفادار و تک پر نشون بده ولی تقریبا ماهی با یه نفر در ارتباط بود و منم چون مطمئن بودم فقط در حد تلفن و پیام این حرفاس زیاد پیگیرش نمیشدم تا اینکه یه تابستون رفتیم ک یکی دو ماهی توی روستاشون زندگی کنیم ترانه بخاطر درسهایی ک افتاده بود مجبور بود هفته ای یکی دوبار بره مدرسشون که توی ی روستای دیگ بود و از اونجای ک اون تایم از سال سرویس مدرسه نبود تصمیم گرفتیم ک من ببرمش و بیارمش از وقتی ک میبردمش مدرسه احساس میکردم ک رفتارش ی جوری شده خیلی شوخیای سکسی و دستی میکرد با من توی راه منم کم کم بیشتر به بدنش توجه میکردم ی دختر نوجوون سینه های کوچولو چهره خوشگل و البته رونا و باسن پرش دوست داشتم باهاش درحد بوس و بغل و اینا حال کنم ولی مطمئن نبودم و میترسیدم پیشنهاد بدم بهش تا اینکه یروز توی راه رفتن به بهانه باز کردن در داشبورد خم شدم روی پاهاش و عمدا دستمو ب رونش زدم همون لحظه ی آه کشید و سرش رو تکیه داد ب صندلی ی جورایی مطمئن شدم ک بدجور شهوتیه و داغ کرده و بهترین موقعیته
:راستی ترانه چ خبر از دوست پسرات؟
:دوست پسرام؟؟؟ مگ چنتا داشتم ؟
: والا کم نداشتی اخه هرسری ی مشورت و بحث راجبه یکیشون بود
: ن بابا اونا ک دوست پسر حساب نمیشدن در حد تلفن زدن و شارژ خریدن واسم بودن خخخ
:اوه اوه پس حسابی شیطون شدی
: خب بالاخره منم ی سری هزینه ها دارم ک باید پرداخت شه خخخ
:إ؟ بعدا نمیترسی ک بخاطر ی شارژ تو مجبور بشی هزینه های اونا رو بدی ؟
: هزینه چی؟ خودشون دوست دارن واسم خرج کنن
: ینی تو فقط مشکلت پوله؟
: نه خب فقط پول ک نیست
:پس چیه؟
: ینی تو نمیدونی ی خانوم چه نیازهایی داره؟
: نیاز ب گردش ،مسافرت،خرید
( میخواستم خودش ب زبون بیاره تا کار من راحتتر باشه)
: بهت نمیاد اینقد اوسکول باشی؟
: خخخخ اوسکول چرا؟ خب چ نیازی میتونی داشته باشی تو ی الف بچه ؟
: از اون نیازای ک شبا صداش از تو اتاق تو و نسترن میاد
گفتن این جمله کاملا خیال منو راحت کرد و زدم بغل و توی چشاش زل زدم
: چیه؟ چیشد؟
: ببینم چشاتو
:خخخخ چشام چی شده؟
دستمو بردم زیر مقنعه و موهای فرفری و پر پشتش رو توی دستام
گرفتم و سرشو دادم عقب لبامو گذاشتم روی لبای داغ و کوچولوش چشاشو بسته بود و همراهیم میکرد همزمان دست دیگمو رسوندم لای پاهاش انگار کوره اجرپزی بود داغ داغ یم پاهاشو بست ولی دستمو محکم فشار دادم روی کصش ی جیغ اروم از ته گلو کشید واقعیتش من تا همینجا نقشه داشتم و فک نمیکردم بخوام بیشتر پیش برم ولی اون لحظه شهوت همه وجودمو گرفته بود لبامو از لباش جدا کردم و ی نگاهی ب دور و اطراف انداختم دیدم اونوقت صبح خلوته یکم جلوتر ی باغ بود و ی راه خاکی داشت سریع روشن کردم و رفتم یه چند متری توی خاکی و پارک کردم ی نگاه به صورت گل انداخته ترانه کردم با ی صدای گرفته و شهوتی گفت چیکار میخوای بکنی امیر ؟
: هیچی قربونت میخوام نیازتو برطرف کنم
منتظر نشدم و دوباره لبامو توی لباش قفل کردم واقعا هیچ مزه ای ب خوبی لبای ی دختر بچه ۱۷_۱۸ ساله نیست داغ ، شیرین و شهوتی
همزمان دکمه مانتوش رو باز کردم و زیر مانتو ی تاپ پوشیده بود و بخاطر کوچیکی سینه هاش سوتین نمیزد نوک سینه هاش سفت و تیز بود دستمو از زیر تاپ رسوندم به نوک سینه هاش داغترین چیزی ک لمس کرده بودم لباشو گاز میگرفتم اروم و سینشو میمالیدم ب نفس نفس افتاده بود دستشو گذاشت روی پاهام انگار خجالت میکشید ب کیرم دست بزنه خودم دستشو گذاشتم رو کیرم ک داشت شلوارمو پاره میکرد گردن سفید و بلورینشو میخوردم و میک میزدم آروم تو گوشش گفتم میخوری؟
ی اوهوم گفت و منم سریع کمربندمو باز کردم و کیر شق کردمو دراوردم یکم با دستای نرم و گرم بازی کرد پشت گردنش رو گرفتم و هلش دادم رو کیرم فقط کله کیرم و میکرد توی دهنش و درمیاورد
:ترانه؟؟
:هوم؟
:تا حالا سکس داشتی؟
ی نگاه دزدکی ب چشام کرد و چیزی نگفت فهمیدم ک قبلا سکس داشته گفتم بریم صندلی عقب
همش دلهره اینو داشتم ک یکی بیاد و ابرو ریزی بشع فک کنید توی روستا و جو وحشتناکش حین سکس با خواهرزن کوچولوت گیر بیفتی
سریع اومدیم عقب دمر خوابوندمش روی صندلی و پاهاشو تا کرد نشستم روی رونای پر و گوشتیش شورت و شلوارشو همزمان تا زیر باسنش دادم پایین ی کون سفید گوشتی با موهای خیلی خیلی کوچیک و نرم ک بزور دیده میشدن و ی سوراخ تمیز و صورتی جلوم بود یکم کونش رو مالیدم و زبون میزدم ب سوراخش انگارک تا حالا افتاب رو ندیده بود این سوراخ
با ی صدای خفه شهوتی گفت امیر رررر؟
: جان دلم نفسهام اینقدر تند شده بود ک کلمات رو بریده میگفتم انگار اولین سکس عمرم بود
:از کون نه
: جان؟ مگ جلوت بازه ؟
: آرررر ه حلقویه
حالا دیگ واقعا بهش و حوریاش واسم روی زمین داشت تجربه میشد ی کص کوچیک صورتی ک خیس خیس بود انگشتمو اروم کردم تو کصش ک ناله های شهوتیش شروع شد یکم انگشتمو جلو عقب کردم دیگ نتونستم تحمل کنم میرمو با آب کصش خیس کردم و اروم فشار دادم تنگ تنگ
خودشو جمع میکرد و معلوم بود ک درد داره ولی هنوز کله کیرم بزور جا شده بود یکم تو همون حالت تلنبه زدم و اروم اروم مقدار بیشتری میکردم تو کصش چنگ میزد از پشت ب باسنم و خرناس میکشد دیگ همه کیرم توی اون کص تنگ و داغ جا شده بود احساس میکردم الان کیرم منفجر میشه شروع کردم تلنبه زدن تو کصش موهاشو از پشت گرفته بودم با ی دستم گلوشو اینقدر شهوت بهم غلبه کرده بود ک داشتم خفه اش میکردم با صدای ناله شدید و لرزش بدنش فهمیدم ارضا شده و گلوش رو ول کردم سرشو بیحال گذاشت رو صندلی و نوبت من بود ک ارضا بشم دوست داشتم زمان متوقف میشد و تا ابد کیرم تو اون کص میموند ولی قطعا زمان واسه هیشکی صبر نمیکنه و با چنتا تلنبه محکم ابمو توی کصش خالی کردم و خوابیدم روش نای اعتراض کردنم نداشت ی چند دیقه ای تو همون حالت موندیم واقعا این خواب بعد از ی سکس روی ی کص تازه و جوون از خود سکس لذت بخشتره
پاشدم با دستمال خودمونو تمیز کردم و رفتم جلو نشستم پشت فرمون ترانه هم تو همون حالت یکم شلوارشو کشید بالا همونجوری موند مطمئن بودم ک این سکس واسه اونم ب اندازه من لذت بخش بوده
بردمش شهر و ی چند دیقه ای گذشت پاشد خودشو مرتب کرد و اومد جلو نشست خجالت میکشید انگار بهم نگاه کنه
:ترانه؟
:هوم؟
نیازی نیست خودتو اذیت کنی این موضوع پیش اومد و هیچکدوم مقصر نیستیم
سرشو چرخوندم سمت خودم ی بوس از گونه اش کردم و پیاده شدم رفتم ابمیوه گرفتم واسش و یکم خوراکی و برگشتم گفتم دیگ امروز نیازی نیست بری سر کلاس دیر شده تو هم خسته ای ب بابات اینا هم میگم ماشینم خراب شد و نرسیدیم ب مدرسه
راه افتادم سمت روستا سرشو گذاشت رو شونه منو همونجوری خوابید تو راه همش ب لذت ممنوعه امروز فکر میکردم چرا باید بهترین و لذت بخشترین کارای دنیا ممنوعه باشه؟
پایان
ببخشید اگ طولانی شد چون نویسنده خوبی نیستم سعی کردم همه واقعیت رو جز ب جز تعریف کنم .اگ دوست داشته باشید بازم از خاطره هام مینویسم واستون .

نوشته: اودین

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها