داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

شمال با خواهرزن

سلام . این خاطره عید امسال برام اتفاق افتاد . من کامرانم ۴۲ ساله قد ۱۸۳ با هیکل نرمال کمی ورزشکاری وزن ۹۲ . خانمم رویا ۳۷ ساله با هیکل معمولی ولی جذاب و تودل برو با قد ۱۷۴ و ۷۵ کیلو وزن . یه خواهر زن هم دارم به اسم سیما اونم ۳۲ سالشه . هر کدوم دو تا بچه داریم همشون دختر . خاله خانمم ساکن شماله و تقریبا یکسال در میون عید مسافرت شمال میریم خونه شون . خانواده ای پر جمعیت و شلوغ پولوغ و اهل بگو بخند ، که همیشه با اونا بهمون خوش میگذره . خب بریم سراغ خاطره . امسال عید برنامه مسافرت شمال طبق سال‌های پیش داشتیم که دوم فروردین رسیدیم و دیگه هرکی تو اون شلوغی جمعیت به کاری مشغول بود . یکی دو روز اول با رفتن به رویان و خرید از مراکز خرید و کنار دریا و شبها هم بساط کباب و مشروب و بزن و برقص تموم شد . روز سوم رویا یه تفریح گاه کوهستانی جنگلی از سایت بوم گردی پیدا کرده بود که منظره های عالی و آبشار زیبایی داشت و پیشنهاد داد بریم یه سر اونجا و بگردیم . داماد خاله ی رویا گفت : اونجا رفتن به این سادگی هم نیست . از یجایی ماشینهارو باید پارک کرد و چند ساعت پیاده روی و کوه پیمایی داره و اگه قبل از ظهر راه بیافتید، عصر همون بتونید برسید ، این توضیحات تقریبا همه رو پشیمون کرده بود از رفتن که رویا گفت اشکالی نداره ، نهایتش یه شب میمونیم تو چادر و فرداش برمیگردیم، خلاصه سرتون رو درد نیارم بعد از کلی بحث و مشاوره و نظرخواهی ، قرار شد فقط من و رویا و سیما و شوهرش محسن با یه ماشین ، چهارتایی بریم و اگه تونستیم که تا شب برگردیم اگه هم نشد شب چادر برپا کنیم و بخوابیم اونجا ، صبحش برگردیم . این بود که حدود ۱۱ راه افتادیم و عصر با کلی بدبختی و تحمل وزن کوله پشتی ها رسیدیم به آبشار . واقعا دیگه نایی برامون نمونده بود . یه کم استراحت کردیم و اطراف رو چرخی زدیم و از زیبایی های بکر محیط جنگلی و کوهستانی و صدای زیبای آبشار لذت بردیم . آدمای زیادی برای دیدن اونجا اومده بودن . کم کم داشت تاریک میشد که طی نظرسنجی قرار شد شب رو بمونیم . با نزدیک شدن غروب ، هوا هم شروع کرد به سرد شدن و این باعث شد زود دست به کار بشیم و چادر رو برپا کنیم . بعد از درست کردن یه آتیش کوچیک جلوی چادر و خوردن ساندویچ های سردی که با خودمون برده بودیم رفتیم داخل چادر و با توجه به سردی هوا و کمبود پتو بخاطر محدویت در امکان حمل ، دوتا پتو باز کردیم کف چادر و دو تا پتو باقی مانده رو هم قرار شد هر زوج یکی رو مشترک روشون بکشن . زیر سرمون رو هم با خورده لباس و کوله ها جور کردیم . رویا و سیما وسط خوابیدن و منو محسن هم کناره ها در یک ردیف چهار نفره . چندتا چادر دیگر هم لابلای درختها و در اطراف ما دیده می‌شد. همون اول کار رویا پشتش رو به من کرد و اومد بغلم که گرممون بشه . سینا هم روشو کرد سمت رویا و با محسن پشت به پشت خوابیدن . از سیما بخوام بگم یه خانم خوش هیکل ورزشکار که دائم به خودش میرسه و کون و سینه درشت و مناسبی داره . من تا اون شب هیچگاه با چشم رابطه به سیما نگاه نکرده بودم و تقریبا مسافرتهامون اغلب با هم بوده ولی اصلا فکر اینکه بخوام باهاش رابطه نزدیک و سکس داشته باشم از فکرم نگذشته بود . نه اینکه آدم خیلی مثبتی باشم ، بجاش شلوغی هامو حسابی کردم و اگه جاش بیافته بازم میکنم . ولی به سیما همچین نظری نداشتم . خلاصه مود خواب گرفتیم و دست من زیر سر رویا بود و از پشت چسبیده بودم بهش ، رویا بلافاصله خوابش برد و منم بخاطر خستگی کوه پیمایی کم کم چشمام داشت داغ میشد که یهو دست یکی اون دستم رو که زیر سر رویا بود گرفت و یه فشار کوچولو داد . اولش گفتم شاید رویا با دست راستش گرفته ولی رویا کاملا خواب بود و این دست همراه با فشار اندک ، دست منو نوازش می‌کرد. واقعا هنگ بودم که نکنه این دست سیماست و اگه اونه آخه چطور ممکنه . هر چند با سیما راحت بودیم و شوخی ها و بعضا حتی شوخی فیزیکی داشتیم ولی تا حالا از رفتارهای سیما هیچ چیز غیر عادی که نشون بده داره چراغ سبز میده ندیده بودم . تو همون تاریکی چادر ، منم یه عکس العمل نسبی نشون دادم و اون دست رو با فشار کمی نوازش کردم . یه لحظه حرکت دست متوقف شد و بعد از چند ثانیه دوباره شروع کرد و اینبار با حرارت و احساس بیشتر . دیگه مطمئن شدم که سیماست و قبل از اینکه بخوام به چیزی فکر کنم یهو احساس کردم کیرم در حال تکون خوردن و سیخ شدن هست و چون از پشت چسبیده بودم به کون رویا ، از ترس اینکه با سیخ شدن کیرم از خواب بیدار بشه ، یه ذره کمرم رو عقب کشیدم ولی دستامون در تاریکی داشتن با هم عشق بازی میکردن . یواشکی از پشت رویا سرم رو بلند کردم و نگاهی به صورت سیما که فاصله ای کمتر از یک متر با من داشت انداختم و در نور خیلی کم محیط ، برق چشمای سیما رو دیدم و اونم متوجه من شد و احساس کردم لبخندی به من زد . من دوباره در جای خودم قرار گرفتم و انگشتای دوتامون رفته بود لای هم و یه حس سکسی خاصی به من دست داده بود . بعد از چند دقیقه سیما دستش رو از دستم بیرون کشید و بعد صداشو که سعی می‌کرد یواش باشه شنیدم که داشت محسن رو بیدار می‌کرد که پاشو من دستشویی دارم . اونم با حالت خواب آلود جواب داد خب برو لای درختا بکن و بیا . سیما هم میگفت من میترسم . اونم با همون لحن خواب گفت ببین از رویا اینا کسی اگه بیداره با اونا برو . اینجا بود که تازه دوزاریم افتاد و پی به نقشه سیما بردم . سرم رو کمی بلند کردم و دیدم سیما دوباره چرخید سمت ما و رویا رو یواشکی صدا زد و گفت بریم بیرون دستشویی دارم ، ولی صدایی از رویا در نیومد . خواب رویا عمیقه و با اینجور چیزا عمرا بیدار نمیشه و تقریبا تو فامیل همه این موضوع رو میدونن . بعدش سیما منو صدا زد و منم یواشکی گفتم بله ، چیزی شده ؟ گفت میشه با من بیای بیرون حواست باشه که من دستشویی کنم . گفتم باشه و این بود که یواشکی از چادر زدیم بیرون . هوا واقعا سرد بود و سرما باعث شد کیرم از حالت شق خودش کمی بخوابه . کمی که از چادر دور شدیم یواشکی از روی شلوار جین دستی به کون سیما کشیدم تا ببینم عکس العملش چیه و آیا چراغ سبزش رو درست متوجه شدم ؟ سیما یه نگاه شیطنت آمیز بهم کرد و با ناز گفت عجله نکن شیطون بذار بریم یه جای امن که کسی نبینه . با این حرفش کیرم دوباره سفت شد و علی رغم سرما ، داشت شلوارم رو سوراخ می‌کرد. رفتیم پشت یه درخت بزرگ بدون هیچ حرفی خودشو انداخت تو بغلم و لبهامون با اولین تماس شروع کردن به خوردن هم . وااااای باورم نمیشد این حرارت و گرمای تن سیماست که داره وجودمو داغ میکنه . با توجه به سردی هوا هواسم بود که باید زود کار رو تموم کنم و برگردیم به چادر ، واسه همین حین لب بازی داغ و شهوتناک ، دستم همه وجود سیما رو داشت کشف می‌کرد. دستم از پشت رفته بود تو شلوار سیما و کون صاف و گرمش رو فشار میداد ، سیما هم بیکار نموند و از روی شلوار دستشو رسوند به کیرم و فشارش داد و با صدای لرزون و آروم گفت : اووووووف … منم گفتم : جوووون ، دوسداری ؟ لبخندی زد و گفت : اگه بره توش خیلی … گفتم : چرا که نه ؟ از خداشه ، گفت : پس زود باش که وقت نداریم . هر دو سرمست از شهوت در اون هوای سرد که کم کم احساسش نمی‌کردیم و تنها فکرمون رسیدن به وصال و اوج لذت بود ، تو دوثانیه شلوار و شورتش رو کشید پایین و دستاشو تکیه داد به درخت و جلوم خم شد . چقدر صحنه زیبایی جلوی چشمام ظاهر شده بود که از دیدنش سیر نمی‌شدم. کون زیبا و خوش فرم سیما منو دعوت به خودش می‌کرد یه لحظه به صورت غیر ارادی دوتا کفه کونش رو فشار دادم تا باز بشه و بی اختیار سرم رفت لای کونش و زبونم رو به کص و کونش کشیدم ، سیما یه صدایی شبیه ووووووی از خودش درآورد گفت : کامران جان فعلا وقت نداریم اینا بمونه واسه بعد ، بکن توش که دارم میمیرم … منم با این حرف سیما و امید به ادامه این رابطه یهویی ، از ته وجودم گفتم : اووووف ، چشم خانمی و کیرم رو از زیر شلوار ورزشی کشیدم بیرون و با آب دهنم خیسش کردم و گذاشتم دم سوراخ کصش … رو شیار کص سیما چندتا بالا پایین کردم و بعد به آرومی هل دادم تا رفت توش … صدای آهههههه سیما بگوشم خورد و گفتم : جووووون دلت خواسته بود ؟ گفت : آره ، زیاد ، یه ماهه تو کفم ، بی شعور محسن بخاطر حسابو کتاب کاراش مدتیه که حال و حوصله درست و حسابی نداره و منو تو کف گذاشته . منم گفتم : نگران نباش بعد از این خودم هستم و هر وقت بخوای کص و کونتو جر میدم و همزمان وحشیانه تلمبه میزم طوری که صدای برخورد رونها و شکمم به پشت سیما بلند شده بود و سیما افتاده بود به آخ و اوخ و گفتن قربون کیرت برم عشقم ، بکن منو … تند تند بزن … جیگرم داره حال میاد ، با چند ضربه دیگه یهو سیما نفسهاش تند شد و لرزید و دیدم پاهاش داره سست میشه ، که از باسنش محکم گرفتم و به سمت خودم کشیدم و فرصت نفس بهش ندادم و با همون سرعت به تلمبه زدن ادامه دادم . کم کم به ارگاسم نزدیک میشدم که سیما متوجه شد و گفت : بریز توش ، میخوام داغی آبتو حس کنم و من با تمام فشار آبمو تو کصش خالی کردم . خیلی وقت بود ارگاسم چنین لذت بخشی نداشتم . بی حال از پشت چسبیده بودم به سیما … تا اینکه کم کم کیرم خوابید و خودش از کص سیما در اومد. شلوارم رو کشیدم بالا و خودمو مرتب میکردم که همونجا سیما نشست و شروع کرد کنار درخت به شاشیدن … انگار که سالهاست زن و شوهریم و هیچ حس خجالتی بینمون نیست . شاید کل این ماجرا بیشتر از ۱۲ دقیقه طول نکشید ولی احساس می‌کردم بهترین سکس عمرم رو تجربه کردم . فرداش موضوع شب رو اصلا به روي هم نیاوردیم اما هر وقت با سیما چشم تو چشم میشدم یه تبسم توام با شیطنت روی لبهاش نقش می‌بست و منو به آینده امیدوارتر می‌کرد… فعلا از اون جریان تا حالا که دارم مینویسم فرصت سکس برامون پیش نیومده ولی چتهای سکسی بین منو سیما همچنان رد و بدل میشه و خاطره اون شب سرد رو دائم با هم مرور می‌کنیم…

نوشته: ساسان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها