سلام به همگی من تاره با این سایت اشنا شدم حدود ۷سالی هس ازدواج کردم و اینکه خوب بلد نیستم تعریف کنم و سعی میکنم خلاصشو بگم من یه خواهرزن دارم از خانومم بزرگتره و چند سال جلوتر از ما ازدواج کرده اوایل زیاد توجهی بهش نمیکردم تا اینکه بعد چند سال دیدم رفتارش عوض شده شوخیهاش بیشتر شده ویه بار رفتیم خونشون همینجور درحال صحبت بودیم دیدم که چشمک زد من گفتم خدایا شاید چمش پرید من دو به شک موندم تا اینکه یه بار دیکه رفتیم خونشون شب همونجا موندیم من یه عادت بدی دارم شبا خیلی سخت خوابم میبره یه شب احساس کردم بیداره بعد روش زوم کردم دیدم داره منو نیگاه میکنه بعد فهمیدم شبا منو دید میزنه با خودش ور میره پاهاشو جم میکنه رو زانو از هم باز میکنه بعد جالب اینجاس روزا هیچ عکس العملی نشون نمیده من نتونستم کاری کنم فقط شبا هیچی روم نمیندازم وبا کیرم ور میرم تا بهتر حال کنه فقط احساس کردم خانومم باهاش در مورد سکس باهاش حرف زده بود که ایا شوهرت میتونه ارضات کنه یا نه اونم گفته بود فقط میاد کارشو میکنه ومیره وشوهرش یه ادم بدبخت ساده ای هس فقط به فکر پول در اوردن هس از اینجا من فهمیدم خواهرزن ما بدش نمیاد وشبا ناخداگاه میرم تو فکرش دیوونم کرده نمیدونم چکار کنم اگه بد بود ببخشید
نوشته: پژمان