داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فقط یک مرد 148

وقتی بهم گفت که من بار دارم  راستش من در یه دنیای دیگه ای بودم طوری این جمله رو ادا کرده بود که به نظرم رسید که میگه  من با خودم وسیله دارم . یه گوشه ای از محوطه خونه این خبرو بهم رسونده بود .-من اینجا وسیله ای تو دستت نمی بینم . -داداش مثل این که خیلی گیج می زنی ها . من وقتی که بهت میگم بار دارم یعنی بار دارم . یعنی حامله ام . تو بابای بچه منی .. انگار داشتم خواب می دیدم . باورم نمی شد . شوکه شده بودم . با این که وقتی  توی کس کتی آب می ریختم و فکرشم می کردم که ممکنه یه روزی همچین  چیزی پیش بیاد ولی هیچوقت خودمو میون کار انجام شد ه قرار نداده بودم . یه جوری شده بودم .. انگار  در مورد خونواده هنوز خودمو با این وضعیت که تنها مردی هستم که می تونم وفق نداده بودم . هر چند با کتی سکس می کردم ولی در حد همین سکس بود و تونسته بودم خودمو در همین اندازه ها حفظ کنم .. . کتی خیلی خوشحال بود ..  منم باید شریک این خوشحالی اون می شدم . احساس اونو درک می کردم . باید بهش توجه می کردم . من تا حالا پدر دهها و شایدم صدها بچه بودم ولی اون  نمی تونست مادر بچه های زیادی باشه .  راستش بیشتر به خاطر این که اون خوشحاله و احساس آرامش می کنه خوشحال بودم .. یه لبخندی به رو لبهام آورده و گفتم کتی اگه بدونی من چقدر خوشحالم . اصلا باورم نمیشه . واسه همین بود که یکه خوردم . چون به  فکر شنیدن این خبر خوش نبودم . انتظارشو نداشتم . فکر نمی کردم که یه روزی پدر بچه خواهرم بشم . -داداش ما اون دفعه هم در این مورد حرف زده بودیم . از اونجایی که با خیلی از خانوما هستی و مثل من در تنگنا قرار نداری دیگه حواست سر جاش نیست . -کتی منو ببخش . واسه این باید جشن بگیریم . -اگه بدونی خودمو کشتم تا با با مامانو راضی کردم که این خبر خوشو من خودم بهت بدم .  مامان می گفت من بگم . بابا می گفت من بگم . ولی معمولا این خبر خوشو زن به شوهرش اعلام می کنه .. همینشم مونده بود که کتی خودشو به عنوان زن من معرفی کنه . -دوستت دارم خواهرگلم .. -ببینم چی بهم هدیه میدی  ;/; -نمی دونم تو چی می خوای تو همه چی داری . -من یه چیز دیگه می خوام . دوست دارم امشب با تو تنهای تنها باشم و به من و این نی نی کوچولویی که توی شکممه یه خوش آمد بگی .-کتی این بچه اولشه یعنی تازه داره جون می گیره . اگه من و تو بخواهیم بی هوا سکس کنیم بهش آسیب می رسه و اون وقت  واسه ما پشیمونی میذاره -نه نهههههه من اگه با تو باشم روحیه بیشتری می گیرم . جون می گیرم و نی نی کوچولوی منم که از من تغذیه می کنه سر حال تر و شاداب تر میشه . -کتی اگه بدونی که چقدر خوشحالم . حس می کنم که خیلی آرومم . دوستت دارم . ولی افسانه چی -اون که خبر بار داریش بیات شده . -پس تو هم چند وقت دیگه باید بگیم این خبر خوب هم برات بیات میشه ;/; -من خواهرتم و ازت می خوام که به میمنت این خبر خوشی که بهت دادم امشبو مال خودم باشی . من و افسان جون خودمون با هم کنار میاییم . همون کنار دیوار حیاط و در کنار استخر سر پوشیده و گلهای رنگارنگ کتی خوشگل خودمو بغلش کرده و با یه بوسه داغ و آبدار اونو رو چمنها درازش کردم .. -نهههههه کوروش .. کوروش من همین حالا می خوام . نمی دونی چقدر خوشحالم . خیلی خوشحالم . نکن یعنی بکن هوسم زیاد میشه . -کتی من الان رسیدم . نمی تونم در جا شروع کنم .  . الان بابا مامان و افسانه بیان سر برسن و ما رو گوشه حیاط ببینن زشته -واسه چی زشت باشه . هیچم زشت نیست . الان دیگه این مسائل همه حل شده . کلاس داره . در دنیای به این بزرگی فقط داداش منه که می تونه و باید خیلی خوشحال باشم که الان پیش منی . تو هم باید هوای منو داشته باشی . بعد از هیفا کتی اولین زنی بود که می تونست باهام سکس داشته باشه . راستش دلم واسش تنگ شده بود . واسه خود خودش . نه این که باهاش سکس کنم . ولی اون از هر نظر دلش واسم تنگ شده بود و می خواست که باهام باشه .. دامن کوتاه تا بالای زانوش .. دستمو گذاشتم رو شکمش و با کف دستم نازش کردم . اونم دستشو گذاشت رو دست من . -داداش می تونی بری پایین تر و کوچولو بهت میگه اگه دوستم داری هوای مامانمو داشته باش .. من که نمیگم بچه تو میگه .. یواش یواش دستمو از شکمش رسوندم به قسمتای پایین تر . و از زیر دامنش رسوندم به طرف شورتش-آههههههه داداششششش داداشششش .. واسه این که یه موقع زود دستمو نکشم و مسیرمو عوض نکنم شورتشو کشید پایین .. دستمو گذاشتم رو کسش .. -کتی چیکارش کردی .. یه وجب زیر کست خیس شده -اینو باید از داداش جهانگردمون پرسید . به داد دنیا می رسه و آبجی خودشو فراموش کرده . -کتی من رسالت جهانی دارم . تو که خودت می دونی به خاطر این وظیفه خطیره که  ما امروز به نوایی رسیدیم …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها