داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زن نامرئی 148

جاوید و ناهید با هم بودند و من و فرخ با هم .. دیگه بی خیال دست در دست هم رفتیم تا از مقبره این بزرگاهان و پادشاهان بزرگ ایران زمین دیدن کنیم .آرامگاه  داریوش بزرگ , خشایار شاه , اردشیر بابکان و داریوش دوم در این مکان بود . دست نوشته هایی از عیلامیان و آتشکده زرتشت از دیگر دیدنیها و آثار تاریخی نقش رستم بود .  بازهم به یاد گذشته ها افتادم . بیشتر به یاد ادمهایی که دیگه در بین ما نیستند . ما هم یه روزی نیست خواهیم بود . اما این نیستی مثل اون نیستی قبل از تولد ما نیست . از اون نیستی هیچ احساسی رو به یاد نداریم ولی نیستی بعدی معنای نیستی رو نمیده . فرخ با انگشتام طوری بازی می کرد که دیگه متوجه شدم اونم بله . معلوم بود وقتی که دو تا مرد و یه زن این جوری راه میفتن میان گردش .. ولی اونا از همون اول باید چهار نفره میومدن . با این طبع خوشگذرونشون بازم خوب بود که به آثار تاریخی و دیدنی کشورشون علاقه مند بودند . وقتی از بیرون به نقش رستم نگاه می کردم و ابهت اونو می دیدم  از خودم می پرسیدم آیا این که آرزو می داشتم کاش در اون زمان به دنیا میومدم آرزوی صحیحیه یا نه درش مونده بودم . چون آدما همش به دنبال چیزایی هستند که در اختیارشون نیست یا بهش دسترسی نداشتند . اگه زیاد خودت رو اسیر شهر نشینی کنی دوست داری بری یه گوشه دنجی بری به یه روستایی و از طبیعت زیباش لذت ببری . در حالی که نصف بیشتر روستا نشینان در سی سال اخیر از روستاها به شهر ها مهاجرت کرده عاشق شهر نشینی شدند .کاری به استثنا نداریم .. چقدر این سنگها محکم نشون می داد . سنگهای قبر رو میگم . شاید خود داریوش نمی دونست که مقبره اش بعد از دو هزار و خوردی سال همچنان باقی بمونه . راستی حالا اونا کجان . ما از اونا به عنوان یک اسطوره و قهرمان یاد می کنیم . اما اونایی که دور و برش بودند مردمی که برای وطن جنگیدند و به ایران عزیز ما  قدرت و سروری دادند اون مردم حالا کجان ;/; باز هم می رسیم به عیب تاریخ و این که تاریخ از آدمایی من مثل من و تو یاد نمی کنه و ما هم می پذیریم که این بزرگان بوده اند که همه کاره بوده اند .. خلاصه سوار ماشین شده و به مقصد شیراز حرکت کردیم . ناهید : نادیا جون باهامون میای دیگه .. خوش می گذره .. -خب باید اول یه تماس بگیرم با خاله ام و بگم که شب نمیام . آخه من با اون اومدم شیراز وبه این بهانه که می خوام یکی از دوستانمو ببینم اومدم گردش و حالا هم باید بگم که شبو می خوام پیش دوستم بمونم .. من بی هوا این حرفو زدم ولی سه تایی با هم از خوشحالی جیغی کشیدند که نگو و نپرس . انگاری از این که من با هاشون نیام هراسان بودند . -ببینم شما چه جوری توی هتل جا گرفتین . شناسنامه رو چیکارش کردین .. -اونو از همون تهرون ردیفش کردیم . -ببینید بچه ها من نمی خوام برای شما درد سر درست کنم . شما برین اتاقتون من یه جوری بعدا خودمو به شما می رسونم . فقط طبقه و شماره سوئیت رو به من بگین . -امکان نداره ما بدون تو بریم . -چیه می ترسین من شما رو قال بذارم . تو که می دونی من همین چند ساعتی چقدر شیفته و کشته مرده شما شدم . نمی خوام درد سر درست شه .. دیدم که گوششون به این حرفا بدهکار نیست . .. با خودم گفتم حالا که این طور شد برای چند دقیقه ای حال شما رو می گیرم . به هتل که رسیدیم خودمو غیب کردم ولی با فاصله در کنار شون بودم . فرخ : جاوید ! نادیا رو ندیدی ;/; -من که داشتم رانندگی می کردم . تو باید حواست می بود . تازه همه با هم پیاده شدیم . این کی غیبش زد . اینجا تا پنجاه متری کوچه و پیچ  دیگه ای نیست . اون اگه می خواسته بدوه بازم می دیدیمش . وارد هتل هم نمی تونه بشه . یعنی چه . ناهید چرا حواست نبود ;/; -منم مثل شما . بی معرفت ما رو قال گذاشته . جاوید : من نمی دونم ناهید باید جور اونو هم بکشی . -مگه تا حالا کی بود که تنهایی به شما می رسید . ولی خیلی حیف شد عجب هیکلی داشت . خیلی دلم می خواست یه لز مشتی باهاش می داشتم . فرخ : کون توپی داشت .. ناهید : نو که اومد به بازار کهنه شده دل آزار ;/;  حالا که نیست بازم پیش یه خانوم دیگه از یه کون دیگه تعریف می کنی ;/; خیلی بدی فرخ . اگه حالتو امشب نگرفتم ;/; باز خوبه که یه جنده با خودتون نیاوردین . جاوید سرفه اش گرفته بود . بریم بچه ها بریم که این دختره حالمونو گرفت و ما بهتره بریم خستگی در کنیم. فرخ : من حاشون ندارم اصلا شما دو تا برین خستگی در کنین من امشب حال و حوصله کاری رو ندارم . .ناهید : ببینم نکنه عاشق نادیا شده باشی .. جاوید : اون و عشق ;/; اون عاشق ننه اش هم نیست .. فرخ : خفه شو جاوید . مسخره عوضی …همراه با اونا وارد اتاقشون شدم … اصلا پیش هم رعایت نمی کردند .. ناهید : فرخ لخت شو بیا سه تایی بریم زیر دوش .. -خودتون برین من نمیام .. -حالتو می گیرم فرخ . حالا تو به خاطر  یه غریبه از تن و بدن ناهید می گذری ;/; … ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها