داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

۹۰۰کیلومتر سکس با خواهرزن داداشم !

داستان واقعی ست ، فقط تا حدودی شهر ، شغل ، و ماشین عوض شدن
من یه وانت مزدا ۲۰۰۰ دارم که تولیدات روکش صندلی کارگاهم رو برای فروش و گرفتن سفارش ، از تهران به شهرستانها میبرم
تو دورانی که کرونا بود ، روز چهارده فروردین من یه محموله برای قوچان داشتم
که با خبر شدم داداشم و زنداداشم خونه پدرزنش تو مشهد هستن و میخوان ب تهران برگردن
برادرم ماشین نداره
از قوچان تا مشهد رفتم و ضمن خوش و بش با برادر و خانواده همسرش ، قرار شد با ماشین من برگردن تهران
زنداداشم هشت ماهه باردار بود
پس ب پیشنهاد من ، داداش و زنداداشم جلو نشستن
و من هم ب عقب کابین وانت رفتم
چون بعضی شبها تو جاده میخوابیدم ، عقب کابین ، ملافه و ابر به عنوان دوشک داشتم

موقع حرکت ، متوجه پچ پچی بین پدرزن مذهبی و مادرزن و داداش و … شده
جریان را پرسیدم
متوجه شدم خواهرزن برادرم “زیـنـب” قراره برای کمک به خواهرش با ما به تهران بیاد
و الان پچ پچ سر اینه که آیا ما دو تایی تا تهران عقب وانت باشیم ؟
داداشم من من کنان اومد جلو و بهم گفت داداش میشه تو با اتوبوس یا قطار بیایی ؟
از لجم گفتم خیر ، چون سمنان باید با یکی حساب کتاب کنم ، چرا خواهرزنت با قطار نمیاد ؟
داداشم گفت بلیط نیست و دختر تنها سخته و …
گفتم اگر بلیط نیست ، برای من هم نیست دیگه
داداش جان من شما و زنداداش را دوست دارم اما ماشین بدون من جایی نمیره

خلاصه ، بعد ده دقیقه پچ پچ و سفارشهای باباش به داداشش و کمی هم تشکر و … راه افتادیم
دختره زینب نزدیک در ، تکیه کرد به دیوار کناری کابین و مثلا بی خیال بود
من که رفتم عقب وانت و دوشک و متکا و ملافه برداشتم برای خودم

اما میدونستم خسته میشه ، خودم رو زدم ب خواب
بعد یک ساعت دیدم واقعا مستاصل و درمونده شده

سر صحبت را باهاش باز کردم
گفتم بی خیال ، اول جوانی تا تهران دیسک کمر میگیری دیگه نمیتونی شوهر کنی ها
نترس نمیخورمت ، و سپس کمی جا باز کردم تا بیاد کنارم
از طرفی هم شب بود و هوا خیلی سرد بود
زینب گفت آخه چیزه ، ببین ، آخه …مزاحم نیستم ؟
گفتم نه ولی اگر به کسی نگی ، من هم به کسی نمیگم اومدی اینور تا کمرت داغون نشه

خندید و اومد
ملافه رو دو نفری انداختم روی هم
ولی بدنهامون به خاطر تنگی جا ، تماس فیزیکی ناچیزی از کنار به هم داشت
مقداری صحبت کردیم ، از شغلم گفتم ، از سختگیری های پدرش گفت ، دل پری داشت
چهار صبح بزور برای نماز بیدارش میکرد ، هی مسجد میبردش و …
سرم رو طرفش چرخوندم و گفتم موهات لـَخت هست یا خودت لخت کردی ؟
گفت خودش لخت هست
گفتم موی لخت خیلی دوست دارم ، اجازه هست کمی نوازشش کنم ؟
خندید
به سمتش چرخیدم و هیکلم رو کمی بالاتر کشیدم و شروع به نوازش موهاش و سپس بـو کردن و سپس اروم شروع ب ساییدن لبهام ب پشت گوشهاش کردم
دیدم داره همکاری میکنه
شروع ب خوردن گردنش کردم
که دیدم آروم و قرار نداره و خودش دستم را رو سینه هاش گزاشت
اشاره کردم یه وری پشت به من بخوابه و خوردن گوش و مالوندن سینه هاش رو بیشتر کردم
دکمه های مانتوش را باز کردم و تی شرت خودم و اون را بالا دادم و شکم لختم رو به کمر لختش چسبوندم

از رو شلوار کمی باسنش رو مالوندم ، ولی یکی دو بار خواستم از رو شلوار کوسش را بمالم ، دیدم دستم رو برداشت
از پشت کیرم رو لای قاچ کونش انداخته بودم
خواستم دکمه شلوارش رو باز کنم باز ممانعت کرد
بهش گفتم زینب جان ، من که نمیخوام بهت صدمه بزنم
فقط میشه چند لحظه بزارم لای پاهای نازنینت
و سپس دکمه و … شلوارش رو تا زانو دادم پایین و گزاشتم لای پاهاش
بعد چند دقیقه گفتم پوستش داره زخم میشه کِـرِم تو کیفت داری ؟
اشاره کرد بله
و فوری کیفش را بهش دادم
بهش گفتم زینب ، میدونم دفعه اولته و ترس داری [ نمیدونم دفعه اولش بود یا نه ولی همه دخترا این جمله رو میگن ]
من یکمی شرتت را پایین میدم و میدونم جلو باید قفل بمونه ، میخوام قفل رو از پشت آروم باز کنم
با خنده تعجبی گفت کلید رو بندازی سوراخ پشتی که میمیرم
گفتم اگر بهت حال نداد یا اذیت شدی ، متوقف میشیم فقط نترس و کمی اولش ممکنه اذیت بشی ولی قفل که باز بشه ، خیلی بهت حال میده

کیر و سوراخش را کمی چرب کردم و آروم گزاشتم دم سوراخ کونش
یکی دو دقیقه یکی از لنگ هاش را با دست کمی بالا بردم تا سوراخش بازتر بشه
آروم آروم شروع ب مالوندن و چرخوندن برای جا باز کردن کردم
بعد مدتی کله کیرم رفت تو ، که اوخ اوخش بلند شد
نمیتونم اوخ
سفت بغلش کردم و گفتم تموم شد ، چند لحظه صبر کن الان دردش میفته
یک سانتی متر ب یه سانتی متر شروع به تلمبه زدن و فتح قلعه کونش کردم
حالا کیرم تا دسته رفته بود تو و دیگه درد نمیکشید
آبـم رو بیرون ریختم
نزدیک سمنان داداشم ترمز زد و گفت سمنان داخل بشم ؟
بهونه کردم که طرف پول نریخته و مستقیم برو تهران

دوباره چسبیدم ب زینب ، وقتی دوباره کیرم رو کردم کونش
بهش پیشنهاد دادم دمـَـر بخوابه
[تو این حالت کیر بیشترین مقدار رو وارد سوراخ میشه ]
آقا خدا قسمتتون کنه ، وقتی دمر خوابید ، یه متکا گزاشتم زیر کونش که نتونه سوراخش رو قفل کنه
اولش کمی اروم اروم و سپس خوابیدم روش و با قدرت تمام و با سرعت خیلی پایین شروع ب تلمبه زدن کردن کردم
چه قدر داغ و تنگ بود
سوراخ کیرش همچین به کیرم فشار میاورد که حس میکردم دارم با دلر ، دیوار سوراخ میکنم

ناله های زینب ، از درد قطع نمیشد و گریه میکرد و التماس میکرد که تمومش کنم
ولی من فشار رو بیشتر میکردم
موقعی که آبم آمد ، تا حد ممکن آخرین فشار رو برای تخلیه دادم که زینب متکا رو گاز گرفت
وقتی کیرم رو از کونش دراوردم ، جای کیرم تو کونش قشنگ یه غار خوشگل باز کرده بود
با ابر نازکی که داشتم باسنش را تمیز کردم
نزدیک شریف آباد تهران شده بودیم
سورمه چشمهای زینب بخاطر گریه ، رو صورتش جا انداخته بود
بهم کمی فحش خیلی بی شعوری و جر خوردم و …
بهش دلداری میدادم که فقط بار اول درد داره و دیگه دفعه بعد درد نداره
و اون هم میگفت گوه بخورم حتی اگر شوهرم کنم بخوام از کـون بهش بدم

نوشته: سـایـه

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها