داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

اون موقع که دانشجو بودم

جایی بهتر از اینجا پیدا نکردم بزارمش. کاستی ها رو به بزرگی خودتون ببخشید.
این داستان کاملا واقعیه و برای خودم اتفاق افتاده.
این ماجرا برمیگرده به اون موقع که دانشجو بودم. یه دانشجوی بدبخت و بی عرضه که کارش شده بود فیلم سوپرو و جلغ. توی لپ تاپم یه آرشیو کامل از انواع فیلم سوپر ها رو داشتم. خلاصه هر روز پشت لپ تاپ بودمو و بعدش تو دستشویی. البته تو خونمون همه همینجوری بودن. راستی اینم بگم که من تو خونه دانشجویی با دو نفر دیگه زندگی میکردم. خلاصه این آدم بی عرضه که خودم باشم از یه جهاتی خوش شانس بود. با اینکه قدم نسبتا کوتاه بود ولی هیکل خوبی داشتم ( بدنسازی کار میکردم) طوری که بچه های دانشگاه همیشه منو تمجید میکردن. ولی این تعریف ها هیچوقت باعث نمیشد اعتماد به نفسم بالا بره و همیشه از اینکه با دختری صحبت کنم میترسیدم. تو دانشگاه عاشق یه دختره شده بودم. طرف سوژه خیلی خیلی سختی بود. از اون دخترا که به هیچ کس پا نمیدن. خود پسرا خوب میدونن هر چی طرف بیشتر سخت تر پا بده آدم بیشتر میره تو نخش. قدش خیلی کوتاه بود ولی به شدت خوشگل و خوش هیکل بود. هر شب با خودم فکر میکردم که چه خوب میشد اگه میتونستم بیارمش خونه و باهاش یه سکس اساسی داشته باشم. تو تصوراتم لب های سرخشو میبوسیدمو و خیلی آروم دست ها مو تو موهای بلندش میکردم. ای خدا چه حالی میداد!!! بعد ماجرای عاشق شدنم دیگه فیلم نگاه نمیکردم ولی جلغ زدنم بیشتر شده بود. همیشه به خودم میگفتم خاک تو سرت. چرا جلو نمیری و باهاش دوست نمیشی. ولی بدجور میترسیدم. میترسیدم بهم کیر بزنه. این ماجراها چند ترم ادامه داشت و من هیچ گوهی نمیخوردم. فقط همیشه از دور دید میزدمش. ترم شش بودم که یه ماجرا همه چیزو عوض کرد. یکم خرداد ماه بود. امتحانامو داده بودم و فقط یه درس عمومی مونده بود، انسان در اسلام!!
دوستام امتحاناشون تموم شده بود و رفته بودن شهرستان خونشون. منم تو خونه تنها بودمو اصلا حوصله نداشتم درس بخونم. تو اینترنت چرخ میزدم که دوستم زنگ زد. یه چیزی گفت که موهام به تنم سیخ شد. گفت “مینا اس داده شمارتو میخواد بدم بهش؟” اصلا فکر نمیکردم یه روزی بخواد باهام صحبت کنه. بهش گفتم معطل نکنه و سریع شمارمو بده بهش. خیلی خوشحال بودم. یه ربع به بیشترین حد سرخوشی رسیده بودم. گوشی زنگ زد. یه شماره ناشناس!!!؟ خودش بود.با احترام گفتم الو. یه بابایی بود با لهجه افغانی گفت با فلانی کار دارم. ای بابا عجب شانسی دارم من. گفتم اشتباه گرفتی حاجی. شانس تخمی مارو نگاه کن چه موقعی اشتباهی زنگ میزنن ملت!!!.
اعصابم خورد بود که صدای گوشی مجددا منو برد فضا. گفتم الو.
گفت سلام سعید اقا مینا هستم. (فکر کنم یادم رفته بود معرفی کنم خودمو. سعید هستم اون موقع بیست و دو سالم بود.)
با اضطراب گفتم سلام. حال شما خوبه مینا خانوم.
گفت ممنون. زنگ زدم ببینم شما برای امتحان چیکار میخواید بکنید؟ ( اینم بگم از لحاظ درسی زیاد بد نبودم. ).
گفتم کتابو میخونم دیگه با یه سری جزوه که خود استاد گفته.
گفت من کتابو دارم ولی جزوه های استادو ندارم. منتظر بودم بگه برای کپی گرفتن جزوه ها یه جایی قرار بزاریم. باورم نمیشد اون لحظه رو گفت میشه یه جا ببینمتون ازتون بگیرم؟ با علاقه گفتم حتما!!!
قرار شد تو یه پارک با فاصله پنج دقیقه از خونمون ببینمش. خیلی سریع لباس پوشیدمو رفتم سر قرار. اونجا که رسیدم دیدم روی یه صندلی نشسته. خیلی باوقار رفتم جلو بهش سلام کردم. تعارف کرد کنارش بشینم. با فاصله نشستم کنارش. بهش گفتم چقدر زود رسیدید.
گفت خونشون همین طرف هاست. ته دلم به خودم گفتم عالی شد!!!.
قبل از اینکه برم اونجا با خودم فکر میکردم امروز جمعست و همه جا تعطیله چجوری میخواد کپی بگیره از جزوه ها. جزوه ها رو گرفت و گفت امروز همه جا تعطیله میشه اینا پیش من بمونه فردا بهتون پس بدم. خیلی آروم بهش گفتم اینا از کتاب مهمتره و لازمشون دارم. چند ثانیه فکر کرد و گفت خوب میتونیم بریم خونه ما با بچه ها درس بخونیم.
جا خورده بودم. غیر قابل باور بود حرفاش. اولین و موفقترین ریسک زندگیمو کردم و بهش گفتم خونه ما خالیه، بچه ها رفتن شهرستان میتونیم بریم اونجا با هم درس بخونیم. تو دلم گفتم الان قاطی میکنه یه چک میزنه تو صورتم.
در کمال ناباوری بهم گفت باشه بریم!!!
تو مسیر که داشتیم با هم میومدیم یادم اومد خونه خیلی به هم ریختس. یه کم هل کرده بودم اما کاریش نمیشد کرد. به در خونه که رسیدیم نگران بودم کسی ما رو ببینه. ولی به خیر گذشت و ما وارد خونه شدیم. همونجور که فکر میکردم اولین حرفی که زد این بود که خونه چقدر به هم ریختست. گفتم خونه دانشجویی همینه دیگه. کیفشو رو مبل انداخت و رفت سراغ یخچال. وای یخچال خالیه خالی بود. کمی پول برداشتمو رفتم بیرون کمی خرید کنم. اونم تو خونه موند. با کلی خرید برگشتم و با صحنه خارق العاده ای روبرو شدم. مینا مانتوشو درآورده بود و با یه لباس خیلی سکسی داشت خونه رو تمیز میکرد. یه تاپ و شلوارک قرمز که بدجوری منو مات خودش کرده بود. ازش تشکر کردم. لباسامو عوض کردمو و خواستیم شروع کنیم درس بخونیم که بهم گفت : ” سعید تو همیشه یه جوری منو نگاه میکردی. حس میکنم چیزی میخواستی بهم بگی” . یه لحظه فکر کردم که اون همیشه منو در حال دید زدن میدیده. قضیه رو یه جوری ماست مالی کردم. نیم ساعت بود که داشتیم درس میخوندیم که گفت خسته شده. ازم خواست لپ تاپو روشن کنم. منم گفتم راحت باش مینا جان!!! جان از دهنم پرید یهو یه جوری نگام کرد. سریع رومو برگردوندم.
داشت تو سیستم چرخ میزد که یادم اومد فولدر فیلم ها رو قفل نکرده بودم. به روی خودم نیوردم. پا شدم براش یه چیزی بیارم بخوره. وقتی برگشتم دیدم داره به من نگاه میکنه. یه خورده ترسیده بودم ولی سعی کردم معمولی رفتار کنم.
داشتیم رانی میخوردیم که بهم گفت هیکل من خیلی دختر کشه.
کپ کردم. گفتم ممنون چشمات خوشگل میبینه.
گفت همیشه آرزو داشتم بغلت کنم. داشتم راست میکردم که یه دفعه بهم نزدیک شد و گفت میخواد بغلم کنه. نمیدونستم چی بگم. کتابو زمین گذاشت و پرید تو بغلم. حس عجیبی داشتم. برای اولین بار بود که یه دخترو بغل میکردم. بدنش خیلی نرم و البته داغ بود. حس کردم حشرش زده بالا. منم خیلی آروم دستامو دور کمرش گره کردم. خدایا بهترین لحظه های دنیا رو تجربه میکردم.
برگشت و صاف تو چشام نگاه کرد. یه عمر منتظر این لحظه بودم. در کمترین فاصله از هم قرار داشتیم. اونجا بود که برای اولین بار حرف دلمو بهش گفتم.
مینا جان دوست دارم.
اینو که گفتم خودتون حدس بزنین چی شد. زیباترین لب های دنیا رو روی لب های خودم حس کردم. لب بازی رو خیلی دیده بودم. پس تا میشد حرفه ای عمل کردم. اول دهنش بسته بود و من فقط لباشو میخوردم. لب پایینو با لبام گرفتمو و کشیدم تا دهنشو باز کنه. دهنشو که باز کرد زبونشو با لبام خوردم. در اوج حشر بودم. خیلی محکم در آغوش کشیده بودمش. پستونای بزرگشو رو سینه هام حس میکردم. کیرم دنبال راهی برای خروج بود. گردنشو که بوسیدم بدجور بدنش به لرزه افتاد. حس کردم مجوز داد جلو تر برم. سینه هاشو از روی لباس مالیدم. خیلی آروم ناله میکرد و من حال میکردم. تو چند ثانیه تیشرتمو در آوردم. یه نگاهی به بدنم انداختو و اونم لباسشو در آورد و خودشو به بدنم چسبوند. سینه های رویایی داشت. حس میکردم یه مرد واقعی شدم. بند سوتینشو باز کردمو و انداختم یه گوشه. یه ارتباط پوستی خیلی عمیق با هم برقرار کردیم. خوابوندمش رو زمین و خودمو خیلی اروم انداختم رو بدنش. دوباره با هم لب بازی کردیم. این بار با زبونم سینه ها شو خوردم. حس خوبی بود. با بوسه هام تمام بدنشو سیاحت کردم. فقط مونده یه جا که یه خورده نسبت بهش شک داشتم. خیلی اروم بدون اینکه بترسه شلوارکشو در آوردمو و شورتشو کنار زدم. خدایا عجب صحنه ای بود. کس از نزدیک!!!
سفید برفی بود لامصب!!! یه نگاه به چشماش کردمو شروع کردم خوردن کسش. خیلی حشری شده بود. صدای آه و اوه بلند تر از قبل شده بود. چند دقیقه حسابی کسشو خوردم تا جایی که فهمیدم ارضا شده خانوم خانوما چون داشت موهای سرمو میکند. اومدم بالا و لباشو بوسیدم و گفتم دوست دارم عزیزم. لبخندی زد و بعد با یه چرخش خودشو رو من انداخت. این بار نوبت اون بود که یه حالی به من بده. شلوارکمو پایین اورد و کیرمو گرفت دستش. خندید. معلوم بود جا خورده. کمی با دستش بالا پایین کرد و بعد شروع کرد به خوردن. منم داشتم نگاش میکردم. خدایا چقدر زیبا بود این فرشته من. خیلی خوب داشت میخورد عین فیلم سوپر. کیرمو یه جا کامل کرد تو دهنش. واقعا داشتم حال میکردم. ابم داشت میومد. کیرمو کشیدم بیرون و هر چی آب داشتم ریختم رو صورتش. با لباش همه آبمو جمع کرد و خورد. هر دومون ارضا شده بودیم. بغلش کردمو و لباشو بوسیدم…
چند دقیقه بعد ما داشتیم انسان در اسلام میخوندیم. هر چند دقیقه که میگذشت برمیگشت و بهم لبخند میزد. اون شب پیش من موند. کنار هم خوابیدیم. خیلی باحال بود. حس میکردم زن خودمه. صبح که بیدار شدم دیدم رفته و یه یادداشت برام لای کتاب گذاشته. نوشته بود :”سعید جون ممنون بابت دیشب. دوست دارم. ”
در ضمن جزوه هامو هم برده بود. روز امتحان دوباره دیدمش. رفیقاش خیلی بد بهم نگاه کردن ولی من فقط به خودش نگاه میکردم که همش لبخند میزد. سر جلسه تنها چیزی که یادم مونده بود ماجرای سکس دیشب بود. شانس اوردم که تونستم تقلب کنم.
بعد از اون ماجرا همیشه رفیقام ازم در موردش سوال میکردنو من هیچی بهشون نمیگفتم. از اون روز به بعد رابطم با مینا خیلی عالی شده بود. و ما هر چند وقت یه بار همدیگرو میدیدم. تا اینکه دانشگاه تموم شدو و من دیگه ندیدمش تا اینکه دیشب بهم زنگ زد و همه خاطراتو زنده کرد. فکر کنم این دفعه ببینمش بزنم پردشو پاره کنم. البته اگه داشته باشه !!!

نوشته: ToyStoRy

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها