داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

لذت بیغیرتی شدنم (۱)

سلام من دانیالم داستانم کاملا واقعیه ولی اسم ها مستعاره.
از مامانم بگم که ۱۶۰ قدشه ممه هاش ۷۰ کونشم زیاد بزرگ نیست ولی پهنه البته ساز ممه هاش تقریبیه چون دقیق نمیدونم وزنشم فک کنم ۶۰
سال ۹۸ بود که رفتم خدمت تو اموزشی با یکی اشنا شدم به اسم حسن که بر حسب تصادف ماه تولد و سال تولدمون یکی بود ولی من ۲۲ روز بزرگ تر بودم .
بعد از اموزشی رابطمون خیلی صمیمی تر شد،۶ ماه پیش بود که مامانم یروز گفتم میرم خونه مامان بزرگ منم گفتم باشه به حمید میگم ناهار بیاد پیشم گفت باش زنگ زدم به حسن ساعت ۱ اومد خونمون دقیقا یه ربع بعد مامانم اومد خونه یه سلام علیکی کردن حسنو مامانم بعد گفتم چیشد اومدی گفت داییت اومد مامانو برد دکتر ارتوپد چون مامان بزرگم مشکل استخون داشت بعد مامان گفت غذا خوردید گفتم نه که زنگ زد ۳ پرش کوبیده اوردن مامان رفت لباس عوض کنه ( اینم بگم که ارمنی هستیم برا همین خو تو کل فامیل حجاب آنچنانی نداریم ) من داشتم یه داستانی مینوشتم حسنم کمک میکرد که مامان مثل همیشه یه تیشرت گشاد پوشیده بود با یه شلوار تنگ کرم رنگ که از زانو به پایین گشاد بود ولی تیشرتش افتاده بود رو کونش برا همین زیاد اندامش معلوم نبود حسن هم خیلی عادی برخورد میکرد بعد یه ۴۰ دیقه ای غذا اومد صفره پهن کردمو مامانم وسایلو اورد نشستیم مامان اومد بشینه تیشرتشو داد بالا که زیرش نمونه قشنگ رونش معلوم بود حسن هم یواشکی نگا میکرد ( منو حسن شوخی مادری داشتیم با هم ) بعد غذا حسن گفت دانیال عجب رونایی داره مامانت منم گفتم گو نخور دیوث شوخی هم حدی داره گفت زر نزن گفتم هیچی دیگه از فردا میخوای گیر بدی عجب رونی داره ننت گفت اره دیگه دروغ نمیگم که گفتم دهنتو ببند بعد به کارمون ادامه دادیم حسن هی میگفت دانیال ناموسا مامانت خیلی خوبه درسته کونش گنده نیس ولی بازم خوبه منم خو چون تو اینستا بیغیرتی کرده بودم و از مامانم عکس داده بودم زیاد از حرفاش بدم نمیومد گفتم چشت دراد حسود گفت خدایی خیلی حلاله دیوث ازش عکس بگیر بده من دیگه گفتم همینم مونده عکساش پخش بشه گفت دیوانه پخش نمیکنم اصلا کی نگا مامانت میکنه حالا گفتم خو هول اگه نگا نمیکنن چرا تو تو گفشی گفت خو من دارم از نزدیک میبینم توروخدا یع چندتا ازش عکس بگیر بفرس یهو گوشیش زنگ خورد ابجیش بود بعد گفت حاجی من باس برم ابجیمو برسونم جایی گفتم باشه خدافظی کردو رفت.
اینم بگم که مامان از حموم میاد شورت پاش میکنه ولی بدون سوتین جلوم میگرده بخدا از دروغ بگم.
فرداش مامان رفتم حموم اومد بیرون شورت پاش کرد شروع مرد به پماد مالیدن به بدنش اخه پوستش خوشکه باید پناد بزنه بعد نیم ساعت صبر میکنه تا خشک بشه ، او همین حین من ازش فیلم گرفتن تو فیلم که نگا میکردم تو جاهای قشنگ ازش اسکرین میگرفتم.
یکماهی گذشت حسن زنگ زد گفت دارم میام خونتون گفتم باشه بعد به مامان گفتم گفت میگفتی یه ۲ ساعت دیگه بیاد میخوام برم حموم گفتم خو برو ما میریم تو اتاقم حسن نیم ساعت بعد اومد رفتیم اتاقم گفت مامانت نیس گفتم حموم گفت جانننن چجوری میتونم ببینمش گفتم زر نزن نمیشه گفت دانیال توروخدا اذیت نکن گفتن بیشعور تو میزاری مامانتو لخت ببینم گفت تو که مامانمو دیدی چقدر هیکلش تاپاله اذیت نکن بزار ببینم گفتم نمیشه بیا عکساشو نشونت بدم ، شروع کردم عکسارو با فیلمو نشونش دادن دیدم راست کرده کیرش داره میترکه اومد کیرشو دربیاره جق بزنه گفتم برو دستشویی رفت دستشویی جق زد اومد اتاق یه یربع بعدشم مامان از حموم اومد سریع لباس پوشید اومد سلام داد حسن خیلی باهاش گرم احوال پرسی میکرد مامان از اتاق رفت حسن گفت دانیال مامانت حرف نداره کاش خدایی مامان من اینجوری بود بعد رفتیم بشینیم تو حال بغل پنجره مامان همیشه یه رخت اویز میزاره چون نور خوردشید قشنگ بهش میخوره رو رخت لباسایه مامان بود چندتا تیشرتو یه ست شورتو سوتینو با چندتا شرت خودشو بابام حسن گفت اینا شرتایه مامانته گفتم اره گفت چقدر خوشگله اخه مامان شورتایه رنگی میگیره البته شرتایه کوچیکو تنگ میگیره نمیدونم چرا…
ادامه اگه خوشتون اومد مینویسم

نوشته: دانیال

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها