داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

بیغیرتی من و لیدا زنم

سلام دوستان.
من حسام هستم ۳۵ سالمه. زنم لیدا هم ۳۲ ساله
با قدکوتاه و قیافه معمولی اما ممه های روفرم و باسن خوشگل و البته چادری.
قبل ازدواج با زنم موقعی که رفیق بودیم. یبار از رابطه ش با دوس پسر سابقش گفت و اینکه چطور کونش گذاشته و اون دردش اومده ( با این منظور که در حقش نامردی کرده و ترکش کرده)
اما من خیلی این تعریفش تو مخم بود. دزدکی تو ذهنم تصور میکردم که یه کیر غریبه تو کون زنم تلمبه زده تحریکم میکرد. مدام پوزیشنهاش رو تو خاطرم میاوردم و سعی میکردم تصویرسازی کنم. اما جرات نداشتم رک و صریح ازش بخام که بازم از اون تعریفا کنه. دنبال بهانه بودم که بازم زیرزبونش رو بکشم ـ یبار بحث نامردی پسرا رو پیش کشیدم و با لحن مثلا عصبانیت و ناراحت کننده پرسیدم: لیدا اون بیشرف چن بار باهات سکس داشت. گفت حداقل ده پونزده بار!!!
با شنیدن کلمه ده پونزده بار حس بیغیرتی و لذت وجودمو گرفت.
کیرم عین اهن شد.
اروم تو موهاش دس کشیدم و گفتم عشقم گذشته ها گذشته دیگه. اگه ارومت میکنه بگو کجا باهات سکس کردی با اون نامرد؟؟ و تو دلم غوغا بود جزییات بیشتری بگه. اونم شروع کرد به گفتن اینکه بار اول خونه داداشش رفتن و کرم مالیده سوراخ کونش تا کمتر دردش بیاد اما چون کیرش کلفت بوده جر خورده و گریه کرده… این تعریفا داشت دیوونم میکردـ اون شب تا نزدیکای صبح مرور میکردم که سایز کیر دوس پسر زنم چقد بوده و از اینکه کیر یه نفر تو کون زن من بوده و لذت برده هیجانزده م میکرد.

فرداش سرکار مدام لیدا رو با تیپ های سکسی درحالیکه با دوس پسرش قرار میذاشته تصور میکردمـ.نوع لباس زیرهایی که براش میپوشیده. جملات عاشقانه و سکسی شون…
عصر خونه اومدم میخاستیم بریم خرید انجام بدیم.
فکر اینکه لیدا تیپ باز بزنه تو ذهنم اومد. بهش گفتم عشقم امروز میخام تنوع به خرج بدیم. گفت یعنی چی؟ گفتم چادر نمیخایی. مانتو آبیه جلوبازه ت رو بپوش با ساپورت سفیده و تاپ صورتیه که یقه ش بازه.
عین مجسمه هانگام کرد و گفت مطمینی؟؟ گفتم اره.
با تعجب بازم گفت باشه. رفت و
خلاصه تیپ باز زد و بیرون رفتیم ـ

اولین تجربه خیابونگردی م با زنم با اون تیپ سکسی بود.

پسرا رو میدیدم که خط کوص ( مثلثی) لیدا رو که زیرساپورت سفیدش خودنمایی میکرد دید میزدن. بعضی ها چششون به سینه هاش بودـ و من لذت میبردم. کیرم عین اهن شده بود. کیر یه بیغیرت با این فازها از جا میخاد کنده بشه.

شب خونه اومدیم و اولین بار بود که اونقد حشری بودم. سریع شام خوردیم و چای خوردیم و یساعت بعد تو تخت رفتیم.
ازش پرسیدم: لیدا امروز پسرا نامرد زیادی دیدت میزدن. واقعا چقد بی فرهنگن مردم.
لیداخنده موذیانه ای زد و گفت: حسام کوص نگو دیگه.فیلم بازی نکن.
گفتم یعنی چی؟؟
گفت من میدونم تو توکونت عروسیه زنتو دید بزنن. تازه پیشنهاد جنابعالی بود کوص و کونمو بیرون بندازم ها یادت که نرفته
راستش منم دیدم ادا و اصول دراوردن فایده نداره
گفتم ای پدرسوخته. حالا پس مث ادمیزاد بگو چی دوس داری تا منم بگم چی دوس دارمـ. گفت معمولا اولا شوهرا میگن تا رو زنشون باز شه.
گفتم از دوس پسر سابقت و کون دادنهات بهش بگوـ
خندید و گفت: ای به چشم ـ
کیرش خیلی کلفت بود ـ کمرش عین اهن بود و راحت نیم ساعت میکرد منو ( ظاهرا بیشرف قرص و اسپری زده بود و به جون کون زن من افتاده بود) همین کارا رو میکنن که شوهرا بدبخت زنها باید سعی کنن خودشونو به اونا برسونن

منم کیرم عین فولاد شده بود و چکه چکه آب ذوق ( اب اشکی شهوت) ازش میومد.

نوبت من رسید لیدا گفت : حالا تو بگو از اون چیزایی که تو مغز خرابته.
گفتم دوس دارم زنم جلوم کوص بده.
خندید و گفت دیوونه ای؟؟؟ گفتم شاید.
راستش لیدا خیلی تصورمیکنم یه کیرکلفت تو کوصته و داگی میکنتت و منم نگا میکنم.
یلحظه فک کردم لیدا بدش میاد. اما اروم که به کوصش دس کشیدم دیدم خیسس خیسس شده بود عین شیلنگ اب ازش میومد. فهمیدم زن جنده ی منم اتیش زیر خاکستر بوده!!!
لیدا گفت حسام من دوس دارم همزمان دوتا مرد سینه هامو بخورن، بعد یکیشون بره کوصمو بلیسسه… اما سکس نکنیم.
گفتم عشقم اگه قول بدی دختر خوبی باشی میتونیم انجامش بدیم.
جیغ اروم کشید و باهیجان گفت جدی؟؟
با خونسردی گفتم خب اره ـ.
خلاصه اونشب یه سکس مشتی کردیم
تا چن روز خبری نبودـ تا اینکه یکی از دوستای دبیرستانم رو تو خیابون دیدیم. باهم شماره رد و بدل کردیم.
یکهفته بعدش بهم زنگ زد و گفت میخام بیام بشم مهمونتون. گفتم قدمت روی چش
م.
شبش به لیدا گفتم: میخایی با دوستم فانتزی ت رو پیاده کنیمـ اونم که باز طبق معمول کوصش خیس خیس شده بود گفت اره. قبول کرد.
خلاصه دوستم خونمون اومد. لیدا یه ساپورت خیلی نازک که زیرش رنگ شورتش بفهمی نفهمی معلوم باشه پوشید. یه تاپ نیم تنه با ارایش غلیظ و خلاصه کوصی ملوس شده بود!!
دوستمم ادم زرنگیه و فهمید چخبره. اما جرات نداشت ( یا بهتر بگم شرم داشت) چیزی بیان کنه.
خودم کمکش کردم و قضیه فانتزی لیدا رو براش گفتم.
اونم که تو کونش عروسی بود و گفت عالیه…
خلاصه لیدا رفت بغل دوستم نشست و شروع کردن به لب گرفتن از هم.
دوستم اروم دس برد و سینه ها لیدا رو گرفت و میمالید و میگفت حسام زنت عجب کوصیه!!
خلاصه لیدا رو لخت کردیم و هردو مشغول خوردن سینه هاش شدیم.
لیدا از شدت هیجان و شهوت نزدیک بود بیهوش بشه
بعدش ساپورت و شورتش رو از پاش کشیدیم بیرون و من بالا همچنان مشغول خوردن سینه هاش بودم و دوستمم کوصشو میخورد و چوچولشو لیس میزد.

دوستم میخاست برش گردونه و کونشو بکنه که دیدم لیدا مخالفت کرد و گفت برا امشب بسه دیگه.
ظاهرا دوبار ارضا شده بود حین ممه خوری و لیسیدن کوصش. گفت تااینجا کافیه باقیش برا شبی دیگه.
دوستمم تعجب میکرد و کمی عصبی بنظر میومد. ظاهرا انتظارنداشت بی سکس تموم بشه. اما فک کرد بهتره با ما راه بیاد تاشبهای دیگه لیدا مال خودش باشه. خلاصه لباساشو پوشید و رفت.

دوروز بعد از اون ماجرا من با لیدا سر یه مساله مالی جروبحث داشتم که یهو دیدم لیدا ناگهانی با لحن تحقیرکننده ای سرم داد زد و گفت: اخه به تو هم میگن مرد؟؟؟ مردی که زنشو بده سینه هاشو بخورن مرده؟؟؟ کوص کش.عوضی.
تحقیرش نابودم کردـ
خشکم زدـ
گفتم این کاریه که ما با هم و رضایت طرفین انجام دادیم.
دعوای سختی بینمون شد و اون مجدد گفت؛ برو بی عرضه ی کوص کش!

اون لحظه فهمیدم که خیلی زنها ظرفیت اجرای برنامه ها رو ندارن و نباید گولشون خوردـ

چن شب بعد تو رختخواب لیدا ازم معذرت خاست و گفت: اگه پایه باشم میتونم به دوستم بگم بیاد و بازم مجددا برنامه اونشب رو اجرا کنیم منتها با سکس کامل!!
اما من که هنوز ناراحتی تحقیرشدنم توسط لیدا تو ذهنم بود و ازارم میداد با لحن تند گفتم خفه شو آشغال!!! اگه یکبار دیگه این جمله از دهنت بیرون بیاد جدا میشیم از هم و طلاق ت میدم.
اونم حرفی نزد… اون شب خابیدیم.

الان حدود چندسال از اون ماجرا میگذره و ما هیچوقت نه حرفی از فانتزی هامون زدیم و نه اون حرکت رو تکرار کردیم. فقط همون یکبار در حد ممه خوری و کوص لیسی بود و تمام شد.
رابطه ی من و لیدا هم بعد از اون ماجرا و شکستن کازه کوزه ها سر من سرد شده.
هیچوقت ازش نخاستم مانتو جلوباز بپوشه. هیچوقت از فانتزی هام بهش نگفتم. فقط عین دوتا غریبه با هم زندگی میکنیم ـ و یجورایی روح و جسم سرد به اسم زن و شوهر !
پایان.

نوشته: حسام

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها