داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

تاوان بی غیرت شدنم (۵ و پایانی)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

سلام ببخشید که قسمت آخرو انقد دیر فرستادم یه مشکلاتی پیش اومد که شاید بعدا نوشتم براتون…
تا چندوقتی علیرضا گیر داده بود اگه رفیقم با دوس دخترش کات کرده من جورش کنم واسش و من همش بحثو عوض میکردم…علیرضا شک کرده بود ولی هنوز مطمئن نبود چون فقط یبار فیلمو دیده بود.اصرار میکرد بازم فیلمو نشونش بدم و من همش میگفتم پاکش کردم ولی هنوز رو گوشیم بود.علیرضا رفت و آمدش به خونه ما زیاد شده بود انگار دنبال یه نشونه میگشت.هربار که من واسه تعطیلات یا فرجه امتحانات میومدم خونمون اونم به بهونه سر زدن به فامیلشون میومد شهر ما و خونه ما هم میومد.مامانم با تیشرت آستین کوتاه و شلوار لی و شال میومد جلوش و علیرضا هم کم کم شروع کرده بود جلوی من دیدش میزد.شاید میخواست ببینه عکس العمل من چیه.میترسیدم چیزی بش بگم و اون فیلمو به روم بیاره پس صبر کردم ببینم چی پیش میاد.یروز که میخواستم راه بیفتم سمت دانشگاه به علیرضا زنگ زدم که باهم بریم اما اون گفت یسری کار داره دو سه روز بعد میاد منم تنها رفتم سمت دانشگاه و شب رسیدم وارد خوابگاه شدم.وسایلمو گذاشتم و زنگ زدم به مامانم تا بش خبر بدم که رسیدم ولی جواب نداد گفتم لابد خونه داییم اینان واسه همینم پیگیر نشدم…فرداش زنگ زدم به مامانم با صدای خسته جواب داد…گفتم چرا انقد صدات گرفته گفت خواب بودم…گفتم تا ۱۲ خواب بودی؟گفت آره سرم درد میکرد.گفتم بچه ها کجان گفت دیشب گذاشتمشون خونه داییت.فهمیدم درست حدس زدم و خونه داییم بوده.یهو صدای جیغ اومد گفتم چیشد گفت پام خورد به مبل…من برم واسه ناهار یچیزی درست کنم فعلا…خداحافظی کردم و اون دو سه روز هم به همین ترتیب گذشت و هربار زنگ میزدم به مامانم ناراحت بود و صداش گرفته بود…ترسیدم نکنه بازم سامان واسش مزاحمت ایجاد کرده.تا روز سوم که علیرضا اومد خوابگاه و سلام علیک و…داشتیم حرف میزدیم که یهو پرسید مامانت چطوره؟با تعجب نگاش کردم گفتم خوبه چطور؟با لبخند گفت هیچی همینجوری…یکم با اخم نگاش کردم و چیزی نگفتم…شک مثل خوره افتاد به جونم که این چرا یهو حال مامانمو پرسید؟تصمیم گرفتم از قضیه سر دربیارم.منتظر شدم بره حموم و گوشیشو برداشتم رمزشو بلد بودم وارد پیاماش شدم دیدم بعله به مامانم پیام داده و بعد از احوالپرسی یه فیلم براش فرستاده.فیلمو باز کردم…
وای چی میدیدم!؟علیرضا گوشیشو گذاشته بود توی حموم ما لای رخت چرکا و از حموم کردن مامانم فیلم گرفته بود!دیگه بعدش قابل پیش بینیه…از مامانم رابطه خواست ولی مامانم باهاش مخالفت کرده اما اون تهدیدش کرده فیلمشو پخش میکنه تو فضای مجازی یا حتی بدتر میفرسته واسه بچه های دانشگاه…مامانم بازم قبول نکرده بود و کلی فحش بارش کرده بود.پس بگو چرا مامانم ناراحت بود…یکم اومدم پایینتر دیدم نه قضیه بدتر از این حرفاس…علیرضا صورت مامانمو شطرنجی کرده بود و فیلمشو فرستاده بود واسه چندتا از رفیقای دانشگاهمون و اسکرین شات پیامارو فرستاد واسه مامانم.مامانمم که ایندفه واقعا ترسیده بود افتاد به التماس اما علیرضا گوشش بدهکار نبود و فقط یچیز میخواست تا بالاخره مامانم قبول کرد و بهش گفت بچه هارو میفرستم خونه داداشم و شب بیا…
واقعا چرا حماقت من و بدبختی مامانم تمومی نداشت؟بازم مامانمو تو دردسر انداخته بودم.تا ۳ روز بعد از پیام خبری نبود تا روزی که علیرضا میخواست بیاد دانشگاه و واسه مامانم نوشته بود این ۳روز حسابی خوش گذشت آفرین سگه ماده ی من!وای این چه طرز حرف زدن با مامانم بود!؟نکنه فقط سکس نبوده و اذیتش کرده؟با خودم گفتم امکان نداره مامانمو کرده باشه و فیلم نگرفته باشه پس رفتم تو گالریش و دیدم گلی فیلم توشه که معلوم بود تو این ۳ روز گرفته…فیلمارو باز کردم…
تو اولیش داشت قلاده میبست گردن مامانم!چیزایی که میدیدمو باور نمیکردم.صورت مامانم قرمز بود و جای دست روش بود و معلوم بود کتک خورده لبشم پاره شده بود و زخم بود.مشخص بود علیرضا با سکس معمولی حال نمیکنه.قلاده رو که بست مامانمو نشوند رو زانو و کیرشو کرد تو دهنش…محکم ته حلقش میکرد و اونم سرفه میکرد و اوق میزد و سیلی میخورد.وقت نبود واسه دیدن همه فیلما پس با شیر ایت فرستادمشون واسه خودم و تا جایی که شد فیلمارو دیدم.ینی همه کار با مامانم کرد.از کون و دهن و کس مامانمو حسابی گایید و کلی هم کتکش زد و بهش توهین کرد…بعضی وقتا مامانم از شدت تحقیر بغضش میترکید و میزد زیر گریه ولی علیرضا قصی القلب تر از این حرفا بود که دلش به رحم بیاد.
فیلما تموم شد و منم بی اختیار آبم اومده بود و حس پشیمونی و عصبانیت اومده بود سراغم.دلم میخواست برم تو حموم و علیرضا رو بکشم.ولی پاهام توان این کارو نداشتن.مامانم بزور گاییده شده بود و من هیچ کاری نمیتونستم بکنم.با خودم گفتم اگه الان هیچ کاری نکنم بازم زندگی مامانم جهنم میشه و ممکنه از علیرضا هم باردار بشه.واسه همین صبر کردم از حموم بیاد تا باش حرف بزنم و راضیش کنم دست از سر مادرم برداره…فیلمارو هم پاک کردم از رو گوشیش تا نتونه سو استفاده کنه.از حموم اومد و رفت لباسشو عوض کرد بش گفتم بیا بشین بات حرف دارم.اومد نشست.یکم نگاش کردم و تمام توانمو جمع کردم بش گفتم میدونم با مادرم چبکار کردی.با لبخند و بدون اینکه بترسه گفت میدونم که میدونی…اون فیلم مادرت بود که داشت تو زیر زمین…یهو حرفشو قطع کردم گفتم اونش بتو ربطی نداره فقط بدون ایندفه از اشتباهت میگذرم به شرطی که دست از سر مامانم برداری.با لبخند بدون اینکه بهم اهمیتی بده پاشد رفت سمت یخچال.از بی محلیش حرصم گرفته بود.پاشدم دنبالش رفتم دستشو گرفتم برش گردوندم سمت خودم تو چشاش نگاه کردم با حالت عصبانیت…اونم یهو اخماش رفت تو هم اومد جلو نزدیکم شد جوری که نفساشو رو صورتم حس میکردم.بهم گفت دست از سرش بر ندارم چیکار میکنی؟و زل زد تو چشام…اون لحظه هیچی به فکرم نرسید بگم.فقط گفتم گناه داره.گفت اون موقع که اون رفیقت اون رفتارو تو زیرزمین خونتون با مادرت میکرد گناه نداشت حالا مال ما خار داره؟در ضمن گوهخوریش بتو نیومده من با مادرت چیکار میکنم.دیگه نبینم تو کار ما دخالت بکنی فهمیدی؟نمیدونم چرا ولی گفتم چشم!علیرضا لبخند زد و دستشو اورد پشتم همینجور که تو چشام نگاه میکرد لپ کونمو گرفت تو مشتش و فشار داد.از زمانی که با کیارش رفاقتم بهم خورده بود این اولین باری بود کسی دست به کونم میزد.تمام لذت های خوش کون دادن برگشت سراغم ولی نمیخواستم علیرضا بفهمه قبلا کونی بودم واسه همینم ازش فاصله گرفتم.علیرضا بازم لبخند زد و گفت آخر هفته باهم میریم خونتون و من شب خونتون میمونم مامانتم قراره خواهرات و داداشتو بفرسته خونه داییت.بهش گفتم علیرضا دیوونه نشو من نمیخوام آبروم جلوی مامانم بره…باز اخماش رفت تو هم گفت اگه هرچی میگم گوش نگیری خودم شخصا آبروتو پیش مامانت میبرم…بعدشم گفت نترس یه فکری هم واسه اونش میکنیم و چشمک زد بهم.
تا آخر هفته علیرضا بارها منو انگشت کرد و کونمو مالید ولی پاشو فراتر نزاشت انگار میخواست منو تو کف بزاره!آخر هفته باهم اومدیم خونمون و مامانمم که سعی میکرد طبیعی رفتار کنه ازمون پذیرایی کرد بچه هارو هم فرستاد خونه داییم.وقتی رو مبل کنار هم نشسته بودیم دستشو کرد زیر کونم و میمالیدش…با ترس حواسم به مامانم بود یوقت نبینه ولی اون تو آشپزخونه بود.نگاهش کردم گفتم علیرضا نکن اینجا جاش نیست…آروم کنار گوشم گفت هرجا من بگم جاشه و ادامه داد.تا آخر سب همین بساط بود و هروقت چشم مامانمو دور میدید منو میمالوند. خلاصه آخر شب شد و اومدیم اتاق من علیرضا با خنده گفت مامانت یجوری جلو من شال زده که تو نفهمی سگم شده…بش گفتم علیرضا اینجوری نگو بدم میاد هرچی باشه مادرمه…دیدم اومد جلوم گفت زانو بزن…گفتم بیخیال ببخشید…یهو انقد سریع سیلی خورد تو صورتم که نفهمیدم از کجا خوردم.دوباره بهم گفت زانو بزن…منم آروم زانو زدم جلوش.موهامو گرفت صورتمو از رو شلوار مالید به کیرش گفت این کیری که داری حسش میکنی امشب قراره بره تو خصوصی ترین جاهای مادرت.میدونم لذت میبری ولی اگه ناراحتم بشی برام مهم نیست…همونطور که ناراحتی مادرت برام مهم نبود.میدونی تو اون ۳ روز چند بار اشک مادرتو دراوردم؟امشبم بهش گفتم تو لیوان شربتت خواب آور ریختم که راحت باشیم.هرچی شنیدی یا دیدی حق هیچ عکس العملی نداری…اگه کاری کنی اول آبروی خودت میره بعدشم آبروی مادرت.بعدشم خودشو از صورتم جدا کرد و رفت دراز کشید و شروع کرد پیام دادن…حدس زدم به کی داره پیام میده ولی چیزی نمیتونستم بگم…بعد از نیم ساعت دلهره آور دیدم بدون اینکه چیزی بگه پاشد رفت سمت در اتاق.دم در برگشت بمن گفت یادت که نرفته؟هرچی شنیدی و دیدی هیچ غلطی نمیکنی و رفت.
میتونم وارد جزییات بشم ولی همینقد بهتون بگم که اون شب اشکم واسه مامانم دراومد…علیرضا اصلا سکس معمولی دوست نداره و کاری کرد اونشب مامانم با گریه التماسش کنه که بس کنه…صدای سیلی هایی که مامانم میخورد دلمو میلرزوند…فقط تا موقعی لذت داشت که آبم اومد و بعدش فقط عذاب وجدان بود‌‌.انگار بیشتر از کتک زدنش لذت میبرد تا کردنش!من اونشب چیزی ندیدم ولی صدای جیغ مامانم گویای همه چیز بود.بعد از یکساعت و نیم شکنجه علیرضا اومد تو اتاق و دراز کشید سر جاش.برگشت بمن نگاه کرد با خنده گفت نترس فیلم گرفتم بعدا میتونی مثل قبلیا بفرستی واسه خودت…انگار همه چیو میدونس.بش گفتم مامانم خوبه؟با خنده گفت آره فقط داره فکر میکنه واسه کبودی صورتش چی بهت بگه…با عصبانیت گفتم صورتشو کبود کردی؟گفت هیس میفهمه بیداریا…نترس کبودی اونجوری نیست یکم سرخ شده بخاطر سیلی ها و دیگه چیزی نگفت…منم یک ساعتی تو فکر بودم که خوابم برد…صبح بیدار شدم دیدم علیرضا خوابه رفتم تو حال دیدم مامانم شال نداره و داره صبحونه آماده میکنه رفتم گفتم صبح بخیر برگشت با ترس منو نگاه کرد گفت صبح بخیر خوب خوابیدی؟گفتم آره…یکم صورتش باد کرده بود ولی با آرایش پوشونده بود سرخیشو.گفتم صورتت چیشده؟گفت زیاد خوابیدم پف کرده…برو دوستتو بیدار کن صبحونه بخورین.
بزارین همینجا تمومش کنم فقط بدونین علیرضا از مادرم یه برده تمام عیار ساخت…وقتایی که من دانشگاه بودم و بابام ماموریت اون میومد شهرمون و میموند خونمون و هرکاری که فکرشو بکنین با مامانم میکرد تا جایی که پای چندتا از هم دانشگاهیام هم به خونمون باز شد و گروهی از مادرم سو استفاده میکردن و با خودشون مهمونی میبردنش.به اوناهم گفته بود که مادر منه و آبرومو چند جا برده بود.چند تا از فیلماشم واسم فرستاد وقتایی که مامانم از شدت جیغ کشیدن کبود میشد و التماس میکرد بس کنن و اونا ادامه میدادن…کارهای کثیفی که با مامانم تو توالت و حموم میکردن و…گاهی هم مثل سگ باهاش رفتار میکردن…یبار که دانشگاه بودم علیرضا یه فیلم برام فرستاد که توش قلاده بسته بودن گردن مامانم و توی حیاط خونمون بسته بودنش به درخت.بنده خدا تو سرما لختش کرده بودن و داشت میلرزید و رو بدنشم آثار شکنجه بود…خودشونم توی حال داشتن مشروب و مزه میخوردن.تو یه فیلمم موقع کردنش مجبورش کردن تو دوربین نگاه کنه و اسم و فامیل و شغل و محل زندگی و محل کارشو بگه…همون فیلم کافی بود که زندگی مادرم کاملا تموم بشه.
شاید بعدا بازم داستانمو براتون گفتم.

پایان

نوشته: Armin

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها