داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

شرم و لذت (۱)

وارد کلاس یازدهم شده بودم و روز به روز همه چی عین بزرگ شدن خودم عوض میشد ، رفتار دور و بریام و شرایط زندگی و …
به قول مشاور و دبیر پرورشیمون بازه زمانی ۱۶ تا ۱۸ سالگی خیلی مهمه و مدام گوشزد میکرد که کدوم راه درسته و کدوم راه غلط
اما شرایط سنی بچه ها اونا رو وارد‌ مسائلی میکنه که شاید تا قبل اون براشون چندش و غیر قابل هضم بود . جو‌ و بحث داغ بین بچه‌های کلاس این بود که کدوم یکی از بازیگرا یا خواننده ها کراش تره ، کدوم جذاب تره ، کدوم یکی از بچه‌ها رل زده و یا کدومشون با رلش خلوت کرده و تو خلوت چیکار کرده و یا اینکه هر کسی چه فیتیشی داره .
اینقدر ناآگاه نبودم درباره سکس و این چیزا ولی هیچوقت نشده بود که پیگیرش بشم و هیچوقت حس تحریک شدن و نیازش پیگیر من نشده بود ؛
چنباری تو‌ کانالای مختلف بطور تصادفی گیف و استیکر دیده بودم یا مثلا بچه‌ها فرستاده بودن ولی خیلی جلب توجهی نکرده بودن .
.
.
_سارا : بچه‌ها تا حالا پورن کثیف دیدین ؟
_( صدای خنده‌ی بقیه )
_فاطمه : یعنی اینقدر وضعیتت خرابه که رو اوردی به این چیزا ؟
_سارا : ( با خنده ) نه بابا مسخره سوال پرسیدم فقط و الا خودم اصلا حال نمیکنم
_ملیکا : اگه یروز سکس کنید ساکم میزنید ؟
_سارا : ( با خنده و ادای لوندگونه ) اگه اونم بخوره اره چرا که نههه تا ته میکنم تو دهنم
_( صدای خنده‌ی بقیه )
_ملیکا : خیییلی تو بیشعور و حال بهم زنی ؛ تو چرا حرف نمیزنی ریحانه فقط میخندی شیطون به چی داری فک میکنیییی ها بگو ؟
من : گمشید بابا جمع کنید خودتونو
سارا : همین یه ریحانه بینمون آدم و مثبته بزنید اینم خراب کنید حالا
من : بحث مثبتی نیست بابا خودتون میدونید حال نمیکنم خیلی با این چیزا یعنی اصلا درکش نمیکنم که حشری شدن چیه و چجوریه .
.
.
بالاخره زنگ آخر چهارشنبه که شیمیه تموووم شد و فقط میخواستم برگردم خونه ناهار بخورم و بخوابم .
مامان : چطور بود ریحانه امروز ؟
من : عین همه‌ی چهارشنبه ها سنگییین و سخت .
مامان : ناهارتو بخور ظرفارم ولش کن برو بگیر بخواب فردام تعطیلی کار نداری .
من : قربونت برم اره بخدا داغونم میرم بخوابم .
گوشیمو ورداشتم و رفتم رو تختم . عاشق موقعاییم که تختم سرد شده و برم زیر پتو .
به زووور فیلترشکنم کار کرد و رفتم تو تلگرام دیدم سارا پیام داده و یسری عکس جزوه میخواست اخرشم یه فیلم برام فرستاده بود و نوشته بود : فیلم خوب ندیدی که حشری شدن و درک نکردی با شکلکای خنده و مسخره بازی .
منم که از خود مطمئن گذاشتم فیلمه دانلود شه . نتم که قربونش برم خیلی خوب بود فیلترای مختلفم اومده روش . منی که اینقدر خسته بودم نمیدونم چه حسی منو میکشوند که فیلم رو ببینم کنجکاوی ، غریضه نمیدونم .
بالاخره فیلم دانلود شد هندزفری گذاشتم و پلی کردم :
_یه پسر عضلانی با تتوهای مختلف با پوست سبزه اومد سراغ یه دختر تقریبا ریزه میزه و سفید ، نشست کنارش و شروع کرد به ور رفتن با موهاش و لب گرفتن ازش و کندن لباسش … ( یکم زدم جلو ) … دختره رو کامل لخت کرده بود و خوابوند رو کمرش سنگینی خودشو انداخت رو دختره و یه لب وحشی ازش گرفت و اومد پائین تا رسید به بین پاهاش و شروع کرد به خوردن و لیسیدن و شروع شدن آه و ناله های بیش از حد دختره …
یکم که گذشت نمیدونم حس شرم یا گناه بود فیلم و قطع کردم گوشی و خاموش کردم گذاشتم کنار و خوابیدم .
دو ساعت خوابیدم که با صدای ماشین لباسشویی دائما خرابمون بلند شدم . همین که بلند شدم صحنه‌ی قیافه‌ی دختره و آه و نالش و لذت بردنش اومد جلو چشمم . اون روز تا شب اون صحنه و اون حرکت پسره و قیافه‌ی دختره که معلوم بود خیلی داشت بهش خوش میگذشت تو فکرم بود و از طرفی احساس عذاب وجدان داشتم که چرا همچین کاری کردم .
تا اینکه موقع خواب شد مامانم عین هرشب دهانشویه تو دهن ، داشت اخرین باز مانده های اسباب بازی های همیشه ولوی داداش کوچیکمو جمع میکرد ؛ بابامم که نیم ساعتی هست صدای خر و پفش از اتاق داره میاد .
منم اومدم اتاقم ولی جوری وانمود میکردم که چیزی رو مخم نرفته و دوس ندارم برم ادامه فیلمه رو ببینم هندزفریمو گذاشتم و یه موزیک پلی کردم .
اون حس که هنوز نمیدونم کنجکاویه یا نیاز بدنم یا به قول مامان بزرگم شیطون داشت منو میکشوند و میگفت یکم دیگه از فیلم رو ببین …
باز با همون دردسرای همیشه تلگرامو باز کردم ، رفتم پیوی سارا که لعنت خدا بر او باد … فیلم و پلی کردم :
_پسره پاهای دختره که خیلی ریز اندام تر از خودش بود رو از هم باز کرده بود و داشت با ولع تمام براش میخورد و زبون میزد ؛ دختره هم با آه و ناله های تموم نشدنیش‌ سینه های خودش میمالید و گاهی سر پسره رو به خودش فشار میداد …
( تموم تنم انگار بی حس شده بود و دست و پاهام یخ زده بودن ، ضربان قلبم و حس میکردم که بیشتر و بیشتر میشدو این برای من عجیب بود )
… بعد اینکه کامل دختره رو خیس کرد و داغ ، بلندش کرد و شلوار خودشو پایین کشید و دختره شروع کرد به مالیدن کیرش
( من دیگه حالم دست خودم نبود و مدام خودمو بجای اون دختره میدیدم ؛ حس شرم و لذت رو باهم داشتم … خیس کرده بودم برای اولین بار ؛ پاهام و هی بهم فشار میدادم که باعث میشد بیشتر حال کنم انگار )
… پسره موهای دختره رو گرفت و کیرشو کرد تو دهن دختره و شروع کرد به عقب جلو کردن تو دهنش بعضی وقتا تا ته میکرد تو حلقش که باعش میشد دختره عق بزنه …
( با دیدن کیر پسره انگار آتیشم تندتر میشد ، بلندیش و کلفتیش … احتمالا هم داغه داغ بود . ناخودآگاه به خودم اومدم دیدم خودم گذاشتم بجای دختره و دیوونه وار تو تصور و خیالات خودم غرق شدم و دارم خودمو میمالم اینقدر که تو حال خودم بودم که یهو کل بدنم شروع کرد به لرزیدن و ارضا شدم انگار کل وجودم خالی کرده بود و فقط جون اینو داشتم گوشیمو خاموش کنم و بذارم کنار و بعدش تا صبح غش کردم )

صبح دیرتر از همه بلند شدم یکم که به خودم اومدم و کامل از خواب بیدار شدم یاد دیشب افتادم ؛ یه نگاهی به شرتم انداختم که جای رد آبم روش مونده ترسیده بودم که الان باید چیکار کنم نکنه کسی فهمیده باشه نکنه کسی بفهمه …
یکم که اروم تر شدم و به خودم مسلط رفتم و شرتمو عوض کردم و رفتم تو هال .
مامان : یکم بخواااب خب ظهر شد مادر میخوام ناهار بکشم
من : اره خیلی خسته بودم دیروزم نخوابیدم از دست ماشین لباسشویی برای همین خیلی خوابیدم قبل اینکه پس ناهار بخوریم من برم یه دوش بگیرم
.
دوش و باز کردم و رفتم زیر آب و با خودم فک میکردم که چیکار کردی ریحانه و مدام خودم و سرزنش میکردم که چطور میتونی اینقدر عطش و ولع یه مرد و بکنی . موقع شستن خودم باز یاد سینه مالیدن دختره افتادم که چطور از شدت لذت سینه های خودشو میمالید و لب پایینشو هی کاز میگرفت . انگار میخواستم خودم و گول بزنم و با یچیزی تو خودم میجنگیدم به بهونه لیف کشیدن خودم از قصد سینه های نه چندان بزرگ اما سفتمو میمالیدم . دیشب کار خودش و کرده بود و یه دید جدید برام باز کرده بود که قبلا اصلا نداشتمش و نمیدونم که درسته یا غلط ولی یه احساسی بین شرم و لذت بهم میداد که بگی نگی دوسش داشتم .
.
.
جزوه هایی که سارا میخواست رو براش فرستادم و بعد از کلی فش که چی بود برام فرستادی از دیشب براش گفتم ؛ اونم با تفاخر گفت پس تونستم بالاخره حشری شدن و نشونت بدم .
من : اره چجورم نشون دادی .
سارا : خراب خانوم خودت استعدادشو داشتی همون شب دیدی همون شبم زدی اخه ؟!
من : اخه لامصب خیلی یجوری بود فیلمش انگار میدونست چی باید نشون بده
سارا : پس دوس داری برات کصتو بخورن نه ؟ ( شکلک خنده )
من : ( شکلک خجالت ) اصلا همون باعث شد حشری شم
سارا هم شروع کرد به فرستادن گیفای کص لیسی و ساک زنی و بهم گفت الان این چیزا خیلی عادیه و تو خیلی از دنیا عقبی …
.
.
رو صحبتای شهوتی بچه‌ها تو مدرسه بیشتر زوم شده بودم و بعضی مواقع یه مالیدنای ریزی هم خودمو میکنم اما نه به شدت اونشب .
دیماه شد و تایم امتحانات ترم که دایی بابام شهرستان فوت شد و بابام و مامانم و داداش کوچیکم برای خاکسپاری باید میرفتن بندرعباس و منم بخاطر امتحانا نمیتونستم برم .
مامانم که برنامه ریزی زندگی همه دستشه بهم گفت فلان روز امتحانت و که دادی دیگه برنگرد خونه و مستقیم برو خونه مامانی .
امتحان و رفتم ریدم با افتخار ، اعصابم بهم ریخته بود ؛ یادم افتاد کتاب امتحان بعدیمو با خودم نیاوردم که خونه مامانی بخونم پس رفتم سمت خونه که کتاب و وردارم .
رسیدم خونه و لباسام و پرت کردم اینور و اونور فقط شرت و سوتین پام بود . رفتم سر یخچال یکم خوراکی ورداشتم و خوردم که یهو از جلو آینه رد شدم نگاهم خورد به اندام برهنه خودم .
شروع کردم به گرفتن ژستای مختلف و سکسی لبام و غنچه میکردم ، قمبل میکردم سمت آینه ، اول سوتین و بعدشم شرتمو در اوردم و نشستم روبروی آینه ؛ عین همون پورن استاری که پاهاشو باز کرده بود و پسره براش میخورد پاهامو باز کردم ؛ رنگ پوستم سفیده و رنگ کصم صورتی پر رنگ ، همونطور که نشسته بودم لبه های کصمو از هم باز میکردم و خودم از تو آینه نگاش میکردم ، میخواستم ادای دختره پورن استاره رو در بیارم پاهامو بیشتر باز کردم یه دستم و گذاشتم رو سینم یه دستم رو کصم و شروع کردم مالیدنشون و خودم آه و ناله میکردم عین اون ، که کم کم ادا تبدیل شد به واقعیت و کل خونه پر شده بود از صدای نفس نفس زدنام …
گوشیمو ورداشتم فیلتر شکن و روشن کردم و پورن هاب و باز کردم و از روی هل و حشر اولین فیلم و پلی کردم و رفتم رو تختم ؛ کارام و خودمم نمیفهمیدم که چطور دارم اصلا این کارا رو میکنم و از کجام داره در میاد .
گوشی و گذاشتم روبروم و پتوم و لوله کردم و گذاشتم بین پاهام و روش نشستم و شروع کردم خودمو جلو عقب کردن ، بدنم از شدت لذت میلرزید و آه و ناله میکردم و عرق کرده بود بدنم ؛ صدای تلمبه هایی که تو فیلم میزدن حالمو بدتر میکرد و جلو عقب شدنام داشت سریع تر میشد تا اینکه کل تنم یخ شد و لرزید و یه آه بلند کشیدم و ولو شدم رو تختم .
.
.
.
دستت درد نکنه مامانی خیلی خوشمزه بود .
مادربزرگ : نوش جونت عزیزم
کتابمو ورداشتم و رفتم نشستم تو هال که زنگ در خونش خورد
من : باز میکنم من … !!! رضاس
مادربزرگ : قرار بود دیروز بیاد یه نگاه به ماهوارم بندازه امروز اومده …
( رضا پسرخالمه و ۴ سال ازم بزرگتره ولی خب چون ما دوتا نوه بزرگه مادربزرگم بودیم از بچگی همبازی هم بودیم ، بزرگتر که شدیم فازمون حالت کل کل و رو کم کنی شده بود و اکثر وقتا باهم کل کل و جدل داشتیم )

ادااااامه دارد … 😁

نوشته: Victor.A

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها