داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

فیلم سوپر و بیغیرتی من (۱)

سلام من جاوید ۳۴ساله از تهران 4 ساله که ازدواج کردم و تو زندگی خیلی خوشبختم من و نیلی خانمم قبل از ازدواج با هم دوست بودیم و عاشق هم بودیم بعد ازیک سال دوستی  ازدواج کردیم. من از لحاظ سکس خیلی حشری هستم اوایل ازدواج انقدر نیلی را میکردم که بعضی مواقع نمیزاشت  بکنمش و با دست ابمو میاورد یک سالی که از ازدواجمون گذشت  کمتر  میکردمش و کمی از حشرم کم شده بود  روزی با یکی از دوستام صحبت میکردم بهم گفت که با زنش فیلم سکسی نگاه میکنن و این طوری خیلی حال میکنن خلاصه نیلی را راضی کردم تا فیلم سکسی  باهم نگاه کنیم.
باورتون نمیشه اون شبی که اون فیلمو گذاشتیم ببینیم حتی یک صحنه ازش رو کامل ندیدیم اونقدر تحریک شده بودیم که نتونستیم جلوی خودمون رو بگیریم دیگه از اون به بعد معمولا هر شب قبل ازخواب فیلم سوپر میدیدیم و بعد از کلی حال کردن نیلی را میکردم و میخوابیدیم .متوجه شده بودم تو فیلمهای سوپری که میدیدم صحنه هایی که مرد کوس زنو میخورد یا دو تا مرد یک زنو میکردن زنم خیلی حال میکرد  بهش میگفتم  خیلی خوشت اومده  ببین کوست خیس خیس شده و نیلی با شهوت میگفت آره یک شب صحنه یی دیدیم   که یک مرد چشمهای زنشو بسته بود داشت با زنش ور میرفت وحال میکرد بعد دوستشو یواشکی صدا کرد واومد با زنش شروع کرد ور رفتن داشت کیرم میترکید بهترین صحنه ای بود که تا حالا دیده بودم شبش که  داشتم نیلی را میکردم بهش گفت دوست داشتی جای زنه بودی گفت تو چی دوست داشتی جای مرده بودی میذاشتی یک مرد دیگه زنتو بکنه گفتم دیدن فیلمش اینهمه حال داد از نزدیک که دیوانه کننده اس اون شب بعد از کلی حال کردن گذشت یکروز عصر  زنگ زدم وبه زنم گفتم برو حمام بدنتو نرم کن باست یک برنامه توپ دارم هر چی گفت چه خبره بهش نگفتم.بعد از دو ساعت دوباره زنگ زدم گفتم رفتی حمام که نیلی  عصبانی شدو گفت تا حالا کی بدون اینکه برم حمام پیشت خوابیدم گفتم امشب فرق میکنه گفت باز چی تو کلته گفتم به یکی از دوستام گفتم یک نفرو اوردم میخوام بکنمش میای تو هم، با هم بکنیمش،، اونم قبول کرد. نیلی گفت دیوانه شدی گفتم اون که نمیدونه زنمی گفتم دوستمه ،،،،،،،،،هر چی گفتم نیلی قبول نکرد و گفت موقع سکس چیزهای گفتیم ،آخه من وتو زن وشوهریم بیغیرت ،،، من هم گفتم باشه و با قهر تلفون را قطع کردم  .بعد از ختم کارهای روزانه ام
نزدیک ساعت هشت شب بود با دوستم که اسمش سینا است او زنم را قبلا ندیده بود    ومن طوری وانمود  کرده بودم که من جنده آوردم وبا هم میکنیمش ،،، رفتیم خونه زنم تا درو وازکرد دیدم جوراب سیاه بلند با سوتین شرت مشکی ست بایک لباس تور کوتاه پوشیده تا سینا زنم را دید زیر لب گفت عجب جنده یی…و نیلی هم دستهایش را روی سینه هایش گذاشت و باعجله دوید رفت تو اتاق خواب ما،،، منم رفتم پیشش  گفتم چی شده .باعصبانیت گفت من بهت چی گفتم؟؟؟؟ گفتم سینا از دوستهای قدیمی من است فقط چای ومیوه میخوره ومیره نیلی هم  قبول کردم خواست لباساشوو عوض کنه نگذاشتم گفتم اون نمیدونه زن منی همینطور بیا زنم هم اومد  وسلام کرد و رفت تو اشپزخانه میوه بیاره ،،،وقتی زنم داشت میوه   تعارف میکرد دیدم همه حواس سینا
به کوس وکون وسینه های زنم بود (اخه  کون وسینه های بزرگی نسبت به بدنش داره من که دیوانه بدنش هستم) بعد از برداشتن میوه یک لحظه دیدم زنم چشم تو چشم سینا شده ،سینا واقعا خوشکل بود ،نیلی بعد از چند لحظه رفت سمت اطاق خواب من هم بعد از خوردن چایی ومیوه رفتم تو  اطاق  به نیلی  گفتم چرا اینجایی گفت خوابم میاد گفتم پس بزار قبل اینکه بخوابی بکنمت گفت میمونم تا سینا بره بعد بیا ، گفتم من به سینا گفته ام که امشب زن من خونه باباش اینا رفته و من کوس  آوردم اینجوری که ضایع میشم باید سرو صدایی چیزی بشنوه تا شک نکنه،  وباپارچه یی چشماشو بستم ،گفت چرا چشمامو میبندی گفتم بخاطری که بیشتر سروصداکنی واحساس شرم نکنی وقتی سینا صداتو بشنود بیشتر لذت میبریم.و  بلندش  کردمو پرتش کردم روی تخت ورفتم وسط پاهاش وشرتشو زدم کنارو شروع کردم به خوردن کسش که خوب تمیزش کرده بود   اه وناله میکردو سرم رو فشار میداد تو کوسش تا زبونم بیشتر بره تو سوراخ کوسش که سینا هم آروم  اومد تو اطاق به زنم گفتم تا پاهاشو بیشتر ببره بالا و کسشو بیشتر بده بیرون تاانجام این حرکتش سریع جاهامو باسینا عوض کردیم، وحالا سینا کس سفید زنم را میخورد و نیلی هم بلند ناله میکرد  (عجب حالی میده یکی کس زنت را جلو چشات بخوره)   من هم رفتم سراغ سینه هایش ،تا گرمایی لبهایم  راروی سینه هاش حس کرد چشماشو وا ز کرد باورش نمیشد  داشتم سینه هاشو میخوردم ولای پاشو نگاه کرد دید این سینااست که داره کوسشو میخوره میخواست عکس العملی نشون بده که در گوشش گفتم حال کن وامشبو خراب نکن.او هم که تو دلش از سینا خوشش اومده بود بدون هیچ کاری پاهاشو بیشتر باز کرد وسر سینا را به کسش بیشتر فشار میدا د بعد از چند دقیقه بمن گفت
بسه دیگه جاویدبیا  بکنم که من میرم خونه دیرم میشه ،دیدم رل شو خوب بازی میکنه بهش گفتم  امشب یکنفر دیگه میکنتت من میخوام نگات کنم وباحات حال کنم بلند شدم و پاهاشو باز کردم و گفتم سینا بکن توش  ، سیناهم کیرش را  خیس کرد و با یک حرکت تو کس زنم کرد بادیدن این صحنه داشتم از شدت حال میمردم سینا توری بهش ضربه میزد که انگار ده ساله کسی رو نکرده کیر سینا خیلی کلفت بود بعد از اینهمه سال که نیلی را کرده بودم دیدم درد میکشه و بلند ناله وفریاد میکرد همینطور که سینا زنم رامیکرد  کیر من راهم نیلی میخورد بعد چند دقیقه سینا جاشو بامن عوض کرد کوس زنم  را سیناحسابی گشادکرده بود سینا کیرشو برد جلوی صورت نیلی و کرد تو دهنش وای نمیدونید وقتی میدیدم زنم کیر سینا را باچه لذتی میخوردچی حالی میکردم سیناداشت ابش میومد که کیرشو از تو دهنش در اورد وابشو ریخت روی سینه هاش وچند دقیقه بعد من هم  ابم اومد ریختم رو شکمش .زنم بلند شدو بدون اینکه حرفی بزند رفت حموم ،،سینا هم تشکری کرد وگفت عجب کسی گیر آوردی تا صبح دو سه بار بکنش نوش جونت من هم بالبخندی گفتم حتما حتما،،،،بعد خداحافظی رفت و من هم رفتم حموم پیش زنم تا منودید شروع کرد ازم لب گرفتنو بهم گفت تا حالا اینهمه حال نکرده بوده و تعریف کیر بزرگ سینا، که وقتی تو کسش میرفته از شدت درد جیق وفریاد و این حرفهاااااااااااااااین تازه اول ماجرای آن شب بود ،،،بعد از حموم رفتیم نشستیم و نیلی هی از کیر سینا تعریف میکرد و میخندیدیم نیلی در بین حرفهایش پرسید جاوید راستشو بگو بیغیرت که نیستی من از مرد بیغیرت خیلی بدم میاد،،گفتم این چی حرفیه ،زشته اینجوری نگو ، گفت سینامن را باکیر کلفتش جلوچشات جرر داد این بیغیرتی نیست ،من باشنیدن این حرفها از دهن زنم در حالی که دوباره کیرم سیخ میشد گفتم ن عزیزم خیالت راحت بیغیرت کسی است که مثلا به ناموسش فحش بدن یا با دادن پول ناموسشو بگان وازین حرفها،،،،،نیلی گفت اها پس خیالم راحت شد اخه من دوست ندارم شوهرم بیغیرت باشد،،،،،ساعتی گذشت صدای زنگ خونه بصدا آومد ،دیدم سینا با دو تا رفقاش اومدن ،،هاج وواج موندم که سینا اومد سمتم ویک بسته اسکناس درشت داد دستم گفت اینهم کل مصارف امشب بااضافه پولی که به نیلی جون هدیه دادم را به نیلی جون بده تاحواس دوستانم را داشته باشد من بیرون تو ماشین منتظرم بچه ها زودتر کاراتون راخلاص کنید وبیایید بریم ، اینقدر سریع اتفاق افتاد تا بخود اومدم دیدم سینا رفته ، دیدم زنم به آنها تعارف کرد نشستند چای ومیوه رومیز چید و بمن اشاره کرد ،رفتیم تو اتاق ،،،،گفت چی وضعشه؟سینا اینارو آورده تا کسم کنند و پول جندگی رو هم قبلا داده حالا چیکار کنیم ، گفتم نمیدونم اصلا فکرش را نمیکردم حقیقت را که حالا گفته نمیتونیم ضایع میشیم ،، زنم ممن منن مممم کرد و گفت حالا که اینطوره یکی یکی بفرس تو این اتاق  تا کارشون را سریع بکنند و بروند از تعجب شاخ در آوردم این نیلی بود که عین جنده ها میگفت ،،، یعنی زنم میخاست کس بده ،،،دیدم خیلی بدش نیومده که زیر کیر سینا خابیده و الان هوس کیر دوتا نره خر مستش کرده بود ،، گفتم عزیزم مانتو تو بپوش و باحالت قهر خارج شو من هم به سینا میگم با اوردن دوستهایت نیلی قهر کرد و رفت ، در حالیکه از چشمهایش حشر میبارید گفت…

ادامه…

نوشته: جاوید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها