داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سارینا فقط بیست سالش بود

سلام… داستانی که میخوام براتون تعریف کنم واقعی و پارسال ینی سال ۹۹ برام اتفاق افتاد و یکی از شیرین ترین خاطراتمو رقم زد…من سعید هستم و ۳۳ سالمه … یه روز با زنم تلفنی صحبت کردم و قرار شد بعد از تعطیل شدن از سرکارش برم دنبالش… ساعت ۵ شد و من جلوی در شرکت خانمم که توی صادقیه س توی ماشین منتظر نشسته بودم که دیدم دوتا دختر دارن از پیاده رو رد میشن…جفتشون سناشون تقریبا ۲۰ ساله بود و یکیشون به نسبت خیلی سکسی تر از دوستش بود…سارینا موهای بلند تا زیر باسنش داشت که بافته بود … یعنی موهاشو اگر باز میکرد به زمین میخورد… اندام لاغر تو پر… چشمهای درشت و ممه های گرد و خوش فرمی داشت که از زیر مانتو چشم نوازی میکرد…همینطور مجذوب زیباییش شده بودم که یه لحظه نگاهش به نگاهم افتاد…یه لبخندی کرد و روشو اونور کرد و به راهش ادامه داد… ناخداگاه یه بوق زدم و برگشت … با اشاره دست بهش گفتم یه لحظه میای؟ دیدم به دوستش یه چیزی گفت و اومد سمتم…استرس تمام وجودمو گرفت… چون از یه طرف جلوی در شرکت خانمم بودم و هرلحظه ممکن بود سر برسه…و از یه طرف باورم نمیشد که اون دختر بهش بگم بیاد و قبول کنه… همه اینا توی ذهنم مرور میشد که تا بخودم اومدم دیدم دخترک جلوی روم وایساده… بفرمایید؟؟ سلام دادم و بهش گفتم ببین من الان یه جایی هستم که نمیتونم توضیح بدم فقط شماره منو بزن اگر میشه بهم پیام بده کارت دارم… لبخندی زد و گفت این دیگه چه جورشه؟ مدل جدید مخ زدنه؟ گفت شما شمارمو بزن بهت توضیح میدم بعدا…شمارمو ازم گرفت و رفت… وقتی داشت میرفت به موهای بلنده بستش نگاه کردم… گفتم یعنی میشه من اینو بکنمش؟؟؟ خلاصه وقتی رفت زنمم همونو اومد و نشست و رفتیم… همون شب بهم ‌‌پیام داد گفت سلام جانم؟ گفتم شما گفت امروز به کی شماره دادی… فهمیدم خودشه… یه کم چت کردیم و قرار شد فرداش همو ببینیم… فرداش قرار گذاشتیم یه قرار ساده بود توی بیرون کافه رفتیمو بهش گفتم ازش خوشم میاد… تا اینجای کار من اشناییمو با اون بهتون تعریف کردم…حالا بریم سر اصل مطلب…
هنوز هفته اول آشناییمون نشده بود که پیام داد…امشب هستی ببینمت؟ منم که جلوی خانمم بودم گوشیمو سایلنت کردم بهش پیام دادم گفتم کی و کجا… یه لوکیشن داد گفت یه ساعت دیگه اینجا باش رسیدی زنگ بزن…اینم براتون بگم که در طول این یه هفته چند بار شده بود که زنگ و یا پیام داده بود و به دلیل اینکه من متاهلم نتونستم درست جوابش رو بدم و یا دیر جواب داده بودم…همین اینا باعث شده بود یه کم بهم شک کنه…ولی باز اوکی بود…خلاصه زنمو با هر کلکی بود پیچوندم و رفتم سرکوچشون… خونشون پونک بود…بهش پیام دادم من رسیدم… پلاک رو داد گفت درو میزنم برو پشت بوم… گفتم باشه.‌ درو زد و اروم بی سرصدا رفتم بالا…حدودا ۵ دقیقه ای منتظر بودم که اومد… سلام و احوال پرسی کردیم بغلش کردم …وایییییی چقدر لطیف و نرم بود… لپمو بوس کرد و گفت چه بوی خوبی میدی… دیگه راست کرده بودم…از طرفی هم زمستون بود و خیلی سرد بود و من همش استرس داشتم که یه همسایه ای چیزی بیاد بالا…بهش گفتم مارو دعوت نمیکنی خونتون؟ اینجا ضایع نیس؟ سارینا که انگار خودش بدش نمیومد ولی میترسید…گفت ممکنه داداشم بیاد…اینم بگم که یه داداش کیرکلفت داشت که خیلی رو خواهرش حساس بود و از اون غیرتی دیوونه ها بود داداشش…خلاصه یه کم که گذشت منو برد خونه…باورم نمیشد … یه دختر بیست ساله چطور میتونه یکی که سیزده سال از خودش بزرگتر بود رو بیاره خونه؟ اونم کسی که هنوز یه هفته ام نیست که میشناستش…توی این فکرها بودم که داشت حرف میزد جفتمون وایساده بودیم…محو لباش شده بودم…فقط به لباش نگاه میکردم که حرف میزد … اونم متوجه شده بود…یه لحظه نتونستم خودمو کنترل کنم حمله کردم بهش…انگار منتظر من بود…چون اصلا جا نخورد منو پس نزد…وای چسبوندمش به دیوار … جرعتم بیشتر شد یه دستم لای گردنش بود و یه دستم کونش رو گرفته بودم … زبونش رو میکرد تو دهنم منم میک میزدمش… از روی لباش اروم رفتم رو گردنش … بعد از خوردن گردنش رفتم رو سینه هاش… تاپشو دراوردم … یه سوتین زرشکی…کندمش وایییی… سینه هفتاد و پنج سفت…اونم بیست ساله…چیزی که من تا حالا نخورده بودم انقدر تازه…بوی گل میداد…صدای نفساش دیگع بیشتر شد…هراز چندگاهی یه اه کوچیک میکشید …حدود بیست دقیقه خوردمش … اروم رفتم پایین تر که نافش بود…اونم وایساده بود و من روبروش زانو زده بودم…نافش رو بوس کردم اروم اومدم شلوارشو در بیارم گفت سعید من دخترم…پرده دارم گفتم واقعا؟؟ گفت اره… گفتم میخام ببینمش…گفت میخوری برام؟؟ گفتم تا حالا نخوردم…وای شرتشو از پاش دراوردم…توی همون حالت زانو زده و اونم ایستاده یه پاشو انداخت رو شونم …کصش جلوی صورتم بود…اروم رفتم جلو…من خیلی اینکارو دوس ندارم ولی انقدر حشری شده بودم که تصمیم گرفتم امتحانش کنم…اول یه بوس کردمش… وایییی بوی گل رز میداد…زبونمو کردم توش که دیدم صداش درومد…ناله هاش بیشتر شده بود…موهامو با دستش چنگ میزد و هدایت میکرد طرف کصش… دیگه دست خودم نبود … اگر نمیخواستمم باید میخوردمش…وایییی چه مزه ای داشت…با دستام سینه هاشو فشار میدادم و میخوردم…بعد از یک ربع خوردن گفتم من میخام از عقب بکنمت…گفت سعید درد داره منم نمیتونم… گفتم بخاطر من تحمل کن‌… خودشم انگار بدش نمیومد… خلاصه بعد از ده دقیقه راضی کردن خوابودنمش افتادم روش کرم زدم و اروم کردمش تو که جیق زد…دهنش رو گرفتم…احساس کردم خوشش اومد…یعنی من هرچی خشن تر میشدم بیشتر خوشش میومد…مطمئن بودم که کیر بیست سانتیم تا ته نمیتونه تحمل کنه واسه همین اروم اروم با کرم چربش کرده بودم و فشار میدادم …آاااااایییییییی خیلی تنگ بود…ولی به خودم اومدم دیدم تا تهههه توشم…موهاش رو محکم میکشیدم و فشار میدادم…اولاش خیلی هواسم بود درد نکشه ولی وسطاش دیگه وحشی شده بودم تا ته فرو میکردم… گریه میکرد و لذت میبرد…من تا حالا همچین چیزی ندیده بودم…تلمبه تند تند میزدم صداش هنوز تو گوشمه… وقتی فشارش میدادم میگفت بکن…تا ته… جرم بده ولی ابتو نریز توم…سعید خواهش میکنم منو بکن…بککککنن…یه لحظه حس کردم به اوج رسیدم و ابم داره میاد… کیرمو تا بیشترین حالتی که میشد کردم توووو و ریختم توش…یه نفس عمیق کشید و گفت من عاشقت شدم سعید…پاشدیم لباسامونو پوشیدیم…رفت دستشویی…اون شب گذشت و حتی بعدها فهمید که من متاهلم … خیلی ناراحت شد ولی بازم از روی حسادت زنانه ای که داره به سکسی ترین حالت ممکن بهم میده… الانم دوستیم باهم و هروقت خونشون خالی میشه اولین نفر به من زنگ میزنه…

نوشته: سعید

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها