داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خانم مهندس قسمت بیست و هفتم

داداش بذار بیان عیبی ندارن مهمونن . خودتو ناراحت نکن می دونی که من با کیر تو داداش گلم حال می کنم . قربون کیر و کمرت بره بیتا فدات شه . می دونم خیلی خسته شدی . یه خورده با ناز و اداهاش کاوه رو خر کرد و بهرام و کیارش هم افتادن به جون بیتا . -پسرای گل صبر کنین من قمبل کنم تا شما سه تا راحت کار کنین .. کیارش زیر بیتا دراز کشید و کرد تو کوسش . بهرام گذاشت تو دهن بیتا و کاوه هم رفت طرف سوراخ کونش . هر بار که این دختره می خواست کون بده دردش می گرفت و زود کیره کارشو تموم می کرد . -داداش یواش .. بازم دردم اومد .نه .. یواش تر . توی دلم تا مغز سرم یه چیزی تیر کشیده .. این چیه داری تو..سنگ تو کونم فرو می کنی ;/; کیارش :کجاشو دیدی ;/; اگه داداشت سنگ داره ما آهن داریم -.. کاوه : خفه شو کیا . بهرام : بچه ها اومدیم خوش بگذرونیم . حالمونو دیگه نگیرین . باهم کنار بیاین . اصل کاری که این قدر گیر نمیده . من و سپیده هم رفتیم کمکشون تا یه حالی داده باشیم . انگشتمو روغن مالی کرده و کردمش تو کون بیتا وبا همون دست روغنی کیر کاوه رو هم مالیدم تا آماده ترش کنم . خودم کیرو گرفته و گذاشتم سر سوراخ کون بیتا -روشنک خانوم شما زحمت نکش .من خودم می کنمش تو . -شما مردا اکثرا یه خورده سخت کار می کنین -روشنک جون این جوری که تو کیرمو تو دستت گرفتی هر لحظه ممکنه آبش بریزه . -باشه یه خورده دستمو شل ترش می کنم . سپیده یه زبونی به وسط کیر بهرام زد و به بیتا گفت ماشاءالله به این اشتها . تازه وارد گود شدی یه تنه میخوای حریف اینا بشی .-من حریف میشم . این سه تایی رو بگو که حریف من یکی نمیشن . -بیتا جون من الان دارم نوک کیر داداش کاوه اتو می مالم به سوراخ کونت . هر وقت دردت زیاد شد بهم بگو که نرم تر کار کنم . با یه انگشتم هم یه کمی قطر سوراخ کون بیتا رو بزرگترش کرده تا کیر راحت تر توش جا بگیره . سر کیرو یه سانت از تنه پشت سرشو فرستادم تو کون بیتا یه تکونی خورد و آروم گرفت .-چطور بود -اولش درد داشت ولی حالا عالیه . نرمک نرمک دوسه سانتیمتر دیگه رو هم فرستادم که بره -کاوه جون واسه امروز تا همین اندازه که بره کافیه . حالا بعدا تو خونه که تنها شدین می تونین تمرین کنین که راه باز تر شه . -روشنک جون اگه تو نبودی با این آبجی ناز نازوی خودم چیکار می کردم -کاوه این جوری باهام حرف نزن تحریمت می کنم ها -ببین مهندس جون خواهرم چه جوری واسه ما دم در آورده ;/; تا یه ساعت پیش ازم می ترسید . -آقا کاوه این جادوی کوس یا همون جادوی هوسه . شما مردا در مقابلش ضعف دارین . اگه ما زنا یه خورده اراده کنیم و صبر داشته باشیم خیلی راحت می تونیم شما مردا رو شکست بدیم -مگه باهامون جنگ دارین ;/; -ما که جنگ نداریم ولی شما دارین کاری می کنین که ما حس کنیم که جنگ دارین . -به جای این حرفا داداش کارتو بکن . ببین کیا جون بی حاشیه چه راحت داره کوسمو میگاد .. جووووووون هم کوسسسسم هم کونم هر دوتاشون دارن با هم حال می کنن . کیا بزن کوسسسسم . کاوه جون فدای کیرت داداش .. اگه بدونی چقدر کوسسسسم میخاره . دلم میخواد داداش خوشگلم تو کوسم آب بریزه .. بهرام که از دست وراجی های بیتا کیرشو بیرون کشیده بود و فرو کرده بود تو دهن سپیده دوباره اونو کرد تو دهن بیتا . کاوه و کیارش هم جاشونو عوض کردند و این بار یه فشار قوی تری به کون بیتا اومد ولی تحمل کرد . همه مون می دونستیم که بیتا به ارگاسم نزدیک شده . کاوه که خیلی خسته شده بود کمر بیتا رو داشت و کیرشو از پایین به طرف بالا و کوس خواهرش فرو می کرد و کیا هم از عقب داشت کونشو می گایید . صحنه جالبی بود . سپیده هم که مثل ده دقیقه قبلش سینه های بیتا رو می مکید و منم با موها و کمرش بازی می کردم .. -اوووووووففففف پنج تایی چه حالی میده . قربون دستتون . قربون کیرو دهنتون . فدای مرامتون . کاوه بززززن کوسسسسمو بزن . کیا کونمو جرررربده دیگه از هیچی نمی ترسم . آخخخخخخ نزدیک شد داره میاد . خواهش می کنم … وایییییی دارم تموم میشم دارم تموم میشم دلم میخواد دراز بکشم کمکم کنید . داداش .. کیا من تشنه مه . بهرام ناراحت شدی ;/; قربونت دوباره کیرتو بفرست تو دهنم . سه تایی تون خالی کنین .. -یواش اون پایین میگن بالا چه خبر باشه سپیده : نه  خبری نیست .. یک آن سه تایی شلیک کردند .. -خواهر جونم بیا که داره سر بالایی می ریزه تو کوست .. -بیا اینم سهمیه کونت .. که از این تنگ تر من کون ندیدم . سپیده : داداش یه خورده کار بخوره میشه مث سوراخ کون من و روشنک . بهرام هم تو دهن بیتا خالی کرده بود .  بیتا طوری حشری شده بود که با یه دستش کیر بهرامو نگه داشته و اونوتو همون دستش با یه حالت جلق حرکتش داد که اگه آبی اون داخل مونده باشه بریزه تو دهنش و دلی از عزا در بیاره . رو زمین دراز کشید .. می خواستن دسته جمعی بیان سراغ من و از این که به من بی توجهی شده عذر خواستن که گفتم به اندازه کافی حال کردم . باشه برای دفعه های بعد . حسابی با هم صمیمی شده بودیم . لقب هفت سنگو واسه خودمون انتخاب کردیم . هفت سنگ صمیمی  با دلهایی نرم و بی ریا نسبت به هم . اون شب فراموش نشدنی خیلی خوش گذشت . قول دادیم که دوستی ما به همین صورت پا بر جا بمونه . از برکات دیگه اون شب این بود که خواهر و برادرا با هم صمیمی شدند و حتی در یک حرکت شوک آور جالب به صورت ضربدری هم با هم سکس کردند . .. رفتن من به بابلسر به تاخیر افتاد .. تا اون موقع یه بار دیگه هم سکس دسته جمعی داشتیم و با گرم شدن هوا به تنهایی راهی شمال شدم . خونواده ام زیاد راضی نبودند که من به این صورت برم هر چند پدرم می دونست که من با یه قدرت و اعتماد به نفس خاصی دارم میرم و یک شیر زن به تمام معنا هستم . ولی سپیده خیلی بهم هشدار می داد -روشنک حواست باشه این بهروز مار مولک امکان داره دوربین مخفی نصب کرده باشه تا پر و پاچه اتو دید بزنه . خیلی خوش اشتهاست . هر کی رو خواسته درسته قورتش داده -مطمئن باش من یکی تو گلوش گیر می کنم و خفه اش می کنم اگه بخواد دست از پا خطا کنه … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها